42

پیمانه بده که خمار هستم

از کتاب: راگ هزره ، فصل راحیل یوسفزی ، بخش ،
راحیل یوسفزی

پیمانه بده که خمار هستم
من عاشق چشم مست یار هستم

این کوزه چو من عاشق زاری بوده
در بند سر زلف نگاری بوده

این دسته که در گردن او می بینی
دستی است که در گردن یاری بوده
----------
بکجا روم ز دردت چه دوا کنم چه چاره
که دلم ز غصه خون شد جگرم هزار پاره

به دو دیده کی توانم که رخ تو سیر بینم
دوهزار دیده باید که کنم رخت نظاره

مهً من به جمع خوبان به کسی ترا چه نسبت
تو زیاده تر ز ماهی دیگران کم از ستاره