رهان مرا
از کتاب: راگ هزره
، فصل احمد ظاهر
، بخش
،
احمد ظاهر
رهان مرا از درد و ناتوانی
از سوز جاودانی
از تندباد خزانی
از اشک ارغوانی
آواره، بیچاره
قلب من صدپاره
رهان مرا
رهان مرا
برو ای بیوفا یادم نکردی
به کاغذ نامه ای شادم نکردی
به مکتب خانه ی عشق تو بودم
سبق دادی و استادم نکردی
نگار نازنین آه دردم
سرم را گر بُری از تو نگردم
سرم را گر بُری با خنجر عشق
به خون جولان زده گردت بگردم
از سوز جاودانی
از تندباد خزانی
از اشک ارغوانی
آواره، بیچاره
قلب من صدپاره
رهان مرا
رهان مرا
برو ای بیوفا یادم نکردی
به کاغذ نامه ای شادم نکردی
به مکتب خانه ی عشق تو بودم
سبق دادی و استادم نکردی
نگار نازنین آه دردم
سرم را گر بُری از تو نگردم
سرم را گر بُری با خنجر عشق
به خون جولان زده گردت بگردم