نبری گمان که مفتی، به خدا رسیده باشی
از کتاب: راگ هزره
، فصل احمد ظاهر
، بخش
،
احمد ظاهر
نبری گمان که مفتی، به خدا رسیده باشی
تو ز خود نرفته بیرون، به کجا رسیده باشی
نگه جهان نوردی، قدمی ز خود برون آ...
که ز خود اگر گذشتی، همه جا رسیده باشی
همه تن شکست رنگیم، مگذر ز پرسش ما
که به درد دل رسیدی، چو به ما رسیده باشی
سر و کار ذره با مهر، ز حساب سعی دور است
به تو کی رسیم هر چند، توبه ما رسیده باشی
ز شکست رنگ هستی، اثر تو بیدل این بس
که به گوش امتیازی، چو صدا رسیده باشی
تو ز خود نرفته بیرون، به کجا رسیده باشی
نگه جهان نوردی، قدمی ز خود برون آ...
که ز خود اگر گذشتی، همه جا رسیده باشی
همه تن شکست رنگیم، مگذر ز پرسش ما
که به درد دل رسیدی، چو به ما رسیده باشی
سر و کار ذره با مهر، ز حساب سعی دور است
به تو کی رسیم هر چند، توبه ما رسیده باشی
ز شکست رنگ هستی، اثر تو بیدل این بس
که به گوش امتیازی، چو صدا رسیده باشی