42

صبح به لب آب به سودای تو رفتم

از کتاب: راگ هزره ، فصل حبیب قادری ، بخش ،
حبیب قادری

صبح به لب آب به سودای تو رفتم
موج شدم و مست به دریای تو رفتم

دنیای مرا سوختی ای عشق جهان سوز
اکنون کرم کن که به دنیای تو رفتم

تو سیل خورشنده و من شاخه ای خوشکم
هر جا که تو رفتی با قدم های تو رفتم

گاه خاک خراباتم و گاه مست مناجات
بنگر به کجاها به تمنایی تو رفتم