خون شدم رنگ حنای تو مرا یاد آمد

از کتاب: دیوان صوفی عشقری ، غزل
خون شدم رنگ حنای تو مرا یاد امد
خاک گشتم کف پای تو مرا یاد امد
میگذشتم ز چمن چشم من افتاد بسرو
قدو بالای رسای تو مرا یاد امد
دی غزالی به بیابان چو مرا دید رمید
ان پریروزه ادای تو مرا یاد امد
می شد از باد صبا سروچمن در خم و چم
پوپک طرف کلای تو مرا یاد امد
اشنا شد نظرم برسید پر زرواش
ساعد و ساق و صفای تو مرا یا امد
بحث می کرد بهم یکدوکس زا نافۀ چین
نگفت زلف سیا تو مرا یاد امد
چشم من بر غلط افتاد بیک برگ گلی
بخدا ناخن پای تو مرا یاد امد
عشقری گفت بمن قصآ آهو روشان
نگهی رو بقفای تو مرا یاد امد