مــرثیۀ ناشناس به احمدظاهر
از کتاب: راگ هزره
، فصل ناشناس
، بخش
،
ناشناس
تو میروی و غمت عاشقانه میماند
کنارم این دل پر از بهانه میماند
دو برگ یاد غمین از بلوط چشمانت
به باغ خاطره هایم نشانه میماند
تن صدای تو در هر سرود میپیچد
بلوغ نام تو در هر ترانه میماند
مرا به نام صدا کن، به فصـل هجرت خویش
همین صداست که در این زمانه میماند *
خدای من که چه دردآورست قصهٔ کوچ
پرنده میرود و آشیانه میماند
کنارم این دل پر از بهانه میماند
دو برگ یاد غمین از بلوط چشمانت
به باغ خاطره هایم نشانه میماند
تن صدای تو در هر سرود میپیچد
بلوغ نام تو در هر ترانه میماند
مرا به نام صدا کن، به فصـل هجرت خویش
همین صداست که در این زمانه میماند *
خدای من که چه دردآورست قصهٔ کوچ
پرنده میرود و آشیانه میماند