عجب صبری خدا دارد.
از کتاب: راگ هزره
، فصل احمد ظاهر
، بخش
،
احمد ظاهر
عجب صبری خدا دارد.
اگر من جای او بودم،
همان يک لحظه اول،
كه اول ظلم را ميديدم از مخلوق بي وجدان،
جهان را با همه زيبائی و زشتی به روی يکدگر ويرانه ميکردم
عجب صبری خدا دارد.
اگر من جای او بودم
که ميديدم يکی عريان و لرزان،
ديگری پوشيده از صد جامه رنگين،
زمين و آسمان را،
واژگون مستانه می کردم
عجب صبري خدا دارد!
اگر من جاي او بودم
که در همسايه صدها گرسنه،
چند بزمی گرم عيش و نوش ميديدم،
نخستين نعره مستانه را خاموش آندم،
بر لب پيمانه می کردم
عجب صبری خدا دارد.
اگر من جای او بودم
اگر من جای او بودم،
همان يک لحظه اول،
كه اول ظلم را ميديدم از مخلوق بي وجدان،
جهان را با همه زيبائی و زشتی به روی يکدگر ويرانه ميکردم
عجب صبری خدا دارد.
اگر من جای او بودم
که ميديدم يکی عريان و لرزان،
ديگری پوشيده از صد جامه رنگين،
زمين و آسمان را،
واژگون مستانه می کردم
عجب صبري خدا دارد!
اگر من جاي او بودم
که در همسايه صدها گرسنه،
چند بزمی گرم عيش و نوش ميديدم،
نخستين نعره مستانه را خاموش آندم،
بر لب پيمانه می کردم
عجب صبری خدا دارد.
اگر من جای او بودم