42

تمنای وصال

از کتاب: راگ هزره ، فصل ساربان ، بخش ،
ساربان

تا کی به تمنای وصال تو يگانه
اشکم شودا زهر مره چون سيل روانه
خواهد به سير آيد شب هجران تو يا نه
ای تير غمت را دل عشاق نشانه
جمعی به تو مشغول و تو غايب ز ميانه
هر در که زدم صاحب آن خانه تو يی تو
هر جا که روم پرتو کاشانه تويی تو
در ميکده و دير که جانانه تتويی تو
مقصود من از کعبه و بتخانه تويی تو
منظور تويی کعبه و بتخانه بهانه
آندم که عزيزان بروندی پی هر کار
زاهد بسوی مسجد و من جانب خمار
من يار طلب کردم و او جلوه گه يار
حاجی به رهء کعبه من طالب ديدار
او خانه همی جويد و من صاحب خانه
بچاره بهايی که دلش زار غم توست
هر چند که عاصيست زخيل خدن توست
اميد وی از عاطفت دم به دم توست
تقصير خيالی به اميد کرم توست
يعنی که گنه را به ازين نيست بهانه