42

ای هموطنان خاک وطنم

از کتاب: راگ هزره ، فصل صدیق شباب ، بخش ،
صدیق شباب

مردی که از پاکی آب کوثر می خورد
هر لهزه قصم به شیر مادر می خورد
هی روز دیگر از برای سر خود
همواره سر هزار برادر می خورد

ای هموطنان ملتم افگار شده است
عیب دیگران بر گردنش بار شده است
ای هم نفسان سنگ غزل را شکنین
خاک وطنم ز مرده بی زار شده است

ای هموطنان، ای هموطنان
خاک وطنم ز مرده بی زار شده

مرغ چمن است در چمن میداند
صاحب وطن امروز ندارد خانه
ای قوم ترا امید آزادی نیست
تا سجده کنی با قبله ای بیگانه

ای وای که قوم تعنه سرم هنوز
گویا خرد و عقل نداریم هنوز
ای وای که خود به جان هم افتادیم
ما نیش به زات خویش داریم هنوز