42

آسمان خالیست، خالی

از کتاب: راگ هزره ، فصل احمد ظاهر ، بخش ،
احمد ظاهر

آسمان خالیست، خالی
آسمان خالیست، خالی، روشنانش را که برد
تاج ماهش سینه ریز کهکشانش را که برد
آسمان خالیست، خالی
آسمان خالیست، خالی، روشنانش را که برد
تاج ماهش، سینه ریز کهکشانش را که برد
باغبان تنهاست، تنها
باغبان تنهاست، تنها، گرد او جز خار نیست
باغبان تنهاست، تنها، گرد او جز خار نیست
بیدمشک اش را گلش را، ارغوانش را که برد
بیدمشک اش را گلش را، ارغوانش را که برد
آسمان خالیست، خالی
آسمان خالیست، خالی، روشنانش را که برد
تاج ماهش، سینه ریز کهکشانش را که برد

پیش از این ها این زمین را آسمانی سبز بود
پیش از این ها این زمین را آسمانی سبز بود
نیست اینک جز سیاهی آسمانش را که برد
نیست اینک جز سیاهی آسمانش را که برد
آسمان خالیست، خالی
آسمان خالیست، خالی، روشنانش را که برد
تاج ماهش، سینه ریز کهکشانش را که برد
آن چنار دیر سال
آن چنار دیر سال آزرده از بیهوده گی
آن چنار دیر سال آزرده از بیهوده گی
آشیان مرغکان نغمه خوان اش را که برد
بیدمشک اش را گلش را ارغوانش را که برد
آسمان خالیست، خالی
آسمان خالیست، خالی، روشنانش را که برد
تاج ماهش، سینه ریز کهکشانش را که برد
آسمان خالیست، خالی
آسمان خالیست، خالی
آسمان خالیست، خالی