42

همه قرصک بزنیم لب لب دریا برویم

از کتاب: راگ هزره ، فصل حبیب قادری ، بخش ،
حبیب قادری

همه قرصک بزنیم لب لب دریا برویم
سوی پنجشیر همه بسوی گلها برویم

تماشای رخت دل را کند شاد
بود آنجا مکان نیک و بنیاد
سر چت تا به بازار دل انگیز
طبیت با چی زوق گشته آباد

به پنجشیر رفتن از قام ورزیدن
متایم از بازارش خریدن
زیارت کردن بریم خواجه صفا فرض
ز باغستان بوزغور میوه چیندن