عاشق نشدی زاهد دیوانه چه میدانی
از کتاب: راگ هزره
، فصل هنرمند ناپیدا
، بخش
،
هنرمند ناپیدا
عاشق نشدی زاهد دیوانه چه میدانی ،
بر شعله نرقصیدی پروانه چه میدانی
من مست می عشقم و ز توبه که بشکستم ،
راهم مزن ای عابد میخانه چه میدانی
لبریز می غمها شد ساغر جان من ،
من دیدی و بگذشتی پیمانه چه میدانی
یک سلسله دیوانه افسون نگاه او ،
ای غافل از آن جادو افسانه چه میدانی
تا چند فریب خلق با نام مسلمانی ،
سر بر سر سجاده می خوردن پنهانی
عاشق شو و مستی کن ترک همه هستی کن ،
ای بت نپرستیده بتخانه چه میدانی
تو سنگ سیه بوسی من چشم سیاهی را ،
مقصود یکی باشد بیگانه چه میدانی
روزی که فرو ریزیم بنیاد تاسف را ،
دیگر نه تو می مانی نه ظلم و پریشانی
بر شعله نرقصیدی پروانه چه میدانی
من مست می عشقم و ز توبه که بشکستم ،
راهم مزن ای عابد میخانه چه میدانی
لبریز می غمها شد ساغر جان من ،
من دیدی و بگذشتی پیمانه چه میدانی
یک سلسله دیوانه افسون نگاه او ،
ای غافل از آن جادو افسانه چه میدانی
تا چند فریب خلق با نام مسلمانی ،
سر بر سر سجاده می خوردن پنهانی
عاشق شو و مستی کن ترک همه هستی کن ،
ای بت نپرستیده بتخانه چه میدانی
تو سنگ سیه بوسی من چشم سیاهی را ،
مقصود یکی باشد بیگانه چه میدانی
روزی که فرو ریزیم بنیاد تاسف را ،
دیگر نه تو می مانی نه ظلم و پریشانی