42

من آمده ام ( ساحارا منادی )

از کتاب: راگ هزره ، فصل گوگوش ، بخش ،
گوگوش

من آمده ام واي واي ، من آمده ام
عشق فرياد كند
من آمده ام كه ناز بنياد كند من آمده ام
اي دلبر من الهي صد ساله شوي
در پهلوي ما نشسته همسايه شوي
همسايه شوي كه دست به ما سايه كني
شايد كه نصيب من بيچاره شوي
من آمده ام واي واي، من آمده ام
عشق فرياد كند
من آمده ام كه ناز بنياد كند من آمده ام
عشق آمد و خيمه زد به صحراي دلم
زنجير وفا فكنده در پاي دلم
عشق اگر به فرياد دل ما نرسد
اي واي دلم واي دلم واي دلم
من آمده ام واي واي من آمده ام
عشق فرياد كند
من آمده ام كه ناز بنياد كند من آمده ام
بيا كه برويم از اين ولايت من و تو
تو دست منو بگير و من دامن تو
جايي برسيم كه هر دو بيمار شويم
تو از غم بي كسي و من از غم تو
من آمده ام واي واي من آمده ام