42

از سفر خوش آمدی

از کتاب: راگ هزره ، فصل احمد ظاهر ، بخش ،
احمد ظاهر

از سفر خوش آمدی
از سفر خوش آمدی

قلـــــم آرزو به لــوح بلنـــد
نقش دیگـــر به یادگـــار کشیــد
دل مـــن مرده بود از غـــم تو
بس که یک عصــر انتظار کشید

از سفر خــو ش آمــدی
از سفــر خوش آمـــدی

تو که رفتی و ترک مــن کـــردی
با چــه پایی بـــه دیدنت آیــم
ای که با دیگران هــم آغوشی
بـــی تو من سالهاست تنهـــایم

از سفر خوش آمدی
از سفر خوش آمدی