42

گشتیم آخر برباد ازین دل فریاد ازین دل

از کتاب: راگ هزره ، فصل ناشناس ، بخش ،

(مرا جدا ز دل خود به خاک بسپارید با این فلک زده در یک مزار نتوان خفت)

گشتیم آخر برباد ازین دل فریاد ازین دل
باشد که گردیم آزاد ازین دل فریاد ازین دل

سر تا به پایش یک قطره خون است
اما دو عالم شور و جنون است
بربادی ما بنیاد ازین دل فریاد ازین دل

گندم نماید جو میستاید
شیرینی وی تلخی فزاید
غلطیده در خون فرهاد ازین دل فریاد ازین دل

در مکتب عشق درس ستم بود
درد و محن بود رنج و الم بود
چیزی که کردیم ما یاد ازین دل فریاد ازین دل