42

خدا بود ھمراھت

از کتاب: راگ هزره ، فصل احمد ظاهر ، بخش ،
احمد ظاهر

خدا بود ھمراھت
خدا پشت و پناھت
تنها وتنها خدا جان
کند ز غم نگاھت

بیا یار جان ز غم بیمارم امشب
ستاره در ھوا میشمارم امشب
َمھ که مرُدم ز غم پروا نداره
ترا من بھ خدا میسپارم امشب

قد سروت الھی خم نبینه
دل شادت الھی غم نبینه
ستمھایی که از دستت کشیدم
الھی در جھان آدم نبینه

خدا بود ھمراھت
خدا پشت و پناھت
تنها وتنها خدا جان
کند ز غم نگاھت