همچو نی مینالم از سودای دل
از کتاب: راگ هزره
، فصل احمد ظاهر
، بخش
،
احمد ظاهر
همچو نی مینالم از سودای دل
آتشی در سینه دارم جای دل
من که با هر داغ پیدا ساختم
سوختم، از داغ ناپیدای دل
همچو موجم یک نفس آرام نیست
بسکه طوفان زا بود دریای دل
دل اگر از من گریزد، وای من
غم اگر از دل گریزد، وای دل
ما ز رسوایی، بلند آوازه ایم
نامور شدی، هر که شد رسوای دل
خانه مور است و منزلگاه بوم
آسمان، با همت والای دل
گنج منعم، خرمن سیم و زر است
گنج عاشق، گوهر یکتای دل
در میان اشک نومیدی، رهی
خندم از امیدواری های دل
آتشی در سینه دارم جای دل
من که با هر داغ پیدا ساختم
سوختم، از داغ ناپیدای دل
همچو موجم یک نفس آرام نیست
بسکه طوفان زا بود دریای دل
دل اگر از من گریزد، وای من
غم اگر از دل گریزد، وای دل
ما ز رسوایی، بلند آوازه ایم
نامور شدی، هر که شد رسوای دل
خانه مور است و منزلگاه بوم
آسمان، با همت والای دل
گنج منعم، خرمن سیم و زر است
گنج عاشق، گوهر یکتای دل
در میان اشک نومیدی، رهی
خندم از امیدواری های دل