42

يا مولا

از کتاب: راگ هزره ، فصل ساربان ، بخش ،
ساربان

ای شب تو به روزگار من ميمانی
يا مولا دلم تنگ آمده
شيشهء دلم ای خدا زير سنگ آمده
ای ماه نهان به يار من ميمانی
يا مولا دلم تنگ آمده
شيشهء دلم ای خدا زير سنگ آمده
ای ابر سيه تو هم به اين حالت زار
يا مولا دلم تنگ آمده
شيشهء دلم ای خدا زير سنگ آمده
برد ديدهء اشک بار من ميمانی
يا مولا دلم تنگ آمده
شيشهء دلم ای خدا زير سنگ آمده
در جای دلم به شيشه خون باقی ماند
يا مولا دلم تنگ آمده
شيشهء دلم ای خدا زير سنگ آمده
در سر به دل خرد جنون باقی ماند
يا مولا دلم تنگ آمده
شيشهء دلم ای خدا زير سنگ آمده
سيمرغ بودم بدام عشق افتادم
يا مولا دلم تنگ آمده
شيشهء دلم ای خدا زير سنگ آمده
در دام کبوتر زبون باقی ماند
يا مولا دلم تنگ آمده
شيشهء دلم ای خدا زير سنگ آمده
دلدار مرا از من ملاليست مگر
يا مولا دلم تنگ آمده
شيشهء دلم ای خدا زير سنگ آمده
آسايش دل کار محاليست مگر
يا مولا دلم تنگ آمده
شيشهء دلم ای خدا زير سنگ آمده
يکروز در انتظار او پير شدم
يا مولا دلم تنگ آمده
شيشهء دلم ای خدا زير سنگ آمده
هر ساعت انتظار ساليست مگر
يا مولا دلم تنگ آمده
شيشهء دلم ای خدا زير سنگ آمده