42

جای تو هرگه در دل

از کتاب: راگ هزره ، فصل احمد ولی ، بخش ،
احمد ولی

جای تو هرگه در دل
جای تو هرگه در دل
هجر تو یکدم مشکل
هجر تو یکدم مشکل
سخن از لبانت دلپذیر
قصه کن از عشق از غم
خوش بود این دم ماهم
مرا مهر تو شد دستگیر

جای تو هرگه در دل
هجر تو یکدم مشکل
هجر تو یکدم مشکل
سخن از لبانت دلپذیر

به آن گیسوی خم خم زدی آتش به عالم
اگر استیم از هم چی آزار و می
نمیرم تشنه هر دم، چنان باران نم نم
به زخم سینه مرحم تو بگذار و می

قصه کن از عشق از غم
خوش بود این دم ماهم
مرا مهر تو شد دستگیر
جای تو هرگه در دل
هجر تو یکدم مشکل
هجر تو یکدم مشکل
سخن از لبانت دلپذیر

خوشا عشق و صبوری به نزدیکی به دوری
چو ماهستان نوری تو ای آشنا
ز من پروانه تر کی، ز من دیوانه تر کی
به حرف هر کی هر کی مکن اعتنا

قصه کن از عشق از غم
خوش بود این دم ماهم
مرا مهر تو شد دستگیر
جای تو هرگه در دل
هجر تو یکدم مشکل
هجر تو یکدم مشکل
سخن از لبانت دلپذیر

قصه کن از عشق از غم
خوش بود این دم ماهم
مرا مهر تو شد دستگیر
جای تو هرگه در دل
هجر تو یکدم مشکل
هجر تو یکدم مشکل
سخن از لبانت دلپذیر