اسلام و شمشیر
واقعیات بس آموزنده و سازنده ی دین مبین اسلام، که تنها و تنها در کتاب مجید قرآن مستتر و مسطور است، در انبوه تبلیغات و تعقیدات و تقلیدات و تظاهرات و رسومات پنهان مانده و دینی که به راستی نخستین و آخرین بیان کامل الهی در هدایت آدمی است و با چنان صراحت و سادگی اجزاء هستی را تبیین و مسیر رهایی را تعیین می کند که جان های جورکشیده و جویا را به اندک تعمق و تاملی مشتاق و شیفته کرده، به تبعیت وا می دارد، در انبوهی خرده کاری های آیینی از جلوه ی جهانی باز مانده است، در حالی که می توان به صراحت و بی ذره ای تردید مدعی شد آن کس که دینی را جز اسلام گزیده، از آن است که هنوز قرآن را نخوانده و مستقیم و بدون واسطه با آن متن متین و الهی آشنا نیست.
اینک در دنبال مبحث «اسلام و شمشیر» و به عنوان مقدمه ای ضرور برای مقال و مقوله ای که به دنبال خواهد آمد، و درست مرتبط با موضوع غزوات و سیره و رفتار پیامبر بزرگوار، چنان که در منابع کنونی ثبت است، می خواهم مطالبی را عنوان و عرضه کنم که به گمانم با چنین منظری کس بدان ورود نکرده و اساسی ترین مطلب اسلام، یعنی باب نبوت و رسالت آن تنها به اجمال و ابهام و تعارف و چراغانی برگزار شده است. می خواهم سیمای پیامبر گرامی را، چنان که در قرآن عظیم ظبط است و مراحل تربیت این برگزیده الهی را، آن گونه که خداوند بیان می کند، با هم مرور کنیم و آن گاه جهان اسلام را بخوانیم تا این چهره سرانجام مقبول خداوند را، با آن شمشیر به دستی مقایسه کنند که به روایت چند غزوه و سیره نویس نا آشنا، شبانه روز و به قصد کسب غنائم در صحاری نجد کمین می کرده است!!! روایاتی که عمده ترین شان با نام مولفین ناشناس قرن اول و دوم هجری، از قماش ابن هشام و ابن اسحاق و واقدی و وهب ابن منبه و کتاب هایی منتسب به زمانی ضبط است که خط عرب به علت نقائص نگارشی، قدرت تحریر سطری مطلب عمومی و غیر بومی و بیرون از حوزه ی محلی و شخصی را نداشته است. تا شاید سرانجام باور کنیم که تنها راه تجدید وحدت بر باد رفته ی اسلامی، پرهیز از پذیرش عمده تلقیناتی است که در عناوینی از دست ساخته های فرهنگی مجعول و مملو از اسرائیلیات کهنه و نو، گرد آورده اند، که گرچه به قرون نخست اسلامی باز می گردانند، اما همانند الفهرست ابن ندیم، غالبا در همین اواخر مکتوب و منتشر شده است!
«لقد منّ الله علی المومنین اذ بعث فیهم رسولا من انفسهم یتلوا علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمة و ان کانوا من قبل لفی ضلال مبین، به درستی که خداوند بر مومنین منت گذارد که یکی را از آن میانه برانگیخت تا آیات الهی را بر آنان بخواند و بر کسانی کتاب و حکمت تعلیم کند که پیش از آن در گمراهی آشکار قرار داشتند». (آل عمران، ۱۶۴)
این آیه ای است صریح از سوره ای مکی در این باب که پیامبر ستوده ی اسلام، برگزیده ای از میان جمع مردم معمول بوده است. هیچ توضیحی در قرآن نمی خوانیم که سبب این انتخاب را به روشنی و یا به اجمال بیان کرده باشد و شاید تا ابد با علل این گزینش الهی آشنا نشویم، به خصوص که آیات بعد معلوم می کند که هدایت و تربیت این منتخب رسالت و مامور ابلاغ آیات الهی، چندان سهل نبوده و به تحقیق می توان گفت بخش قابل اعتنایی از آیات قرآنی، در راه نمایی مقطعی و یا ماهوی شخص رسول الله نازل شده است.
«یسبح لله ما فی السماوات و ما فی الارض الملک القدوس العزیز الحکیم. هوالذی بعث فی الامیین رسولا منهم یتلوا علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمة و ان کانوا من قبل لفی ضلال مبین، آن چه در زمین و آسمان است خداوند مالک متبرکات و دانای عالی جاه را می ستایند. همان که از میان نا آزموده ترین مردم کسی را برانگیخت تا آیات الهی را بر آنان بخواند و بر کسانی کتاب و حکمت تعلیم کند، که پیش از آن در گمراهی آشکار قرار داشتند». (جمعه، ۲)
این بیانی است روشن در آیه ای از سوره ی جمعه، که مدنی معرفی می کنند. در این جا نیز توصیف الهی از برگزیده ی خویش، نسبت به آیه ی پیش، قید نا آزمودگی، ناخواندگی و تعلق به جمع «امیین» را هم اضافه دارد، تا ویل نا آگاهی ما از سبب این گزینش به خصوص، عمیق تر و سرفصلی گشوده شود که مدعیان را به غور بیش تر در اقیانوس مطهر قرآن برای یافتن کنایه ای از علت این اصابت قرعه الهی به محمد امی تشویق کند که به گمان من غواص را بدون غنیمتی گوهروار باز نخواهد گرداند. محل آن است یاد آوری کنم که این بررسی از جمله جاده های گشوده ای است که ما را سهل و بدون راه گم کردگی به مقصد کشف زمان واقعی نزول بخشی از سوره ها و آیات می رساند. چنان که از متن سوره ی جمعه و از جمله همین آیه و نیز آیات پایانی آن، که مومنین را سرزنش می کند که برای رسیدگی به داد و ستد خویش پیامبر را در صف نماز جمعه در حال قیام به انتظار می گذارند، منطبق با موقعیت و فطرت آن مومنینی نیست که مجموعه ای از پاک باختگان مهاجر و انصار بوده اند! اگر ما سوره ی جمعه را مدنی و چنان که شماره زده اند، در زمره ی ۴ سوره ی نازل شده ی نهایی قرآن به شمار آوریم، که به ایام آخر حیات پیامبر اعظم متصل است، پس پذیرفته ایم که برگزاری نماز جمعه تا سال های آخر حضور جسمانی پیامبر در جمع مسلمین مقرر نبوده است، امری که در تناقض با متن دیگری از قرآن مبارک قرار می گیرد که به مبحث دیگری خواهم گنجاند تا از بیان دیگر مقدمات این بحث حاضر، بیش از این، باز نمانم. از پس این گزینه است که آیات بی شماری از قرآن هادی را مشغول و مصروف راه نمایی، تذکر، تربیت، اخطار، انکار، تعیین حدود وظیفه، دعوت به صبر و استقامت و پرهیز از پی گیری عاقبت کار و بیرون راندن خوف و حزن از دل آن برگزیده می بینیم که گام به گام، آن امی مندرج در متن مردم را، به فاتح مکه و بنیان گذار موفق دین آسمانی اسلام مبدل می کند:
«عبس و تولی. ان جاء ه الاعمی. و ما یدریک لعله یزکی. او یذکر فتنفعه الذکری. اما من استغنی. فانت له تصدی. رو ترش کردی و سرتافتی زمانی که آن کور به نزد تو آمد و از پاک دلی او بی خبر بودی و تذکری ندادی که به ایمان و ذکر نفعی رساند. اما آن مستغنی که رسید پس به او پرداختی». (عبس ۱، ۶).
این نمونه ی رفتار همان عامی در ابتدای راه پیامبری است که خداوند با اندکی تلخ گویی به او تذکر می دهد، تا کار سترگ هدایت خلق را بیاموزد و در مقام آخرین برگزیده ی رهایی بخش، در مواجهه، خود را با فرو دست ترین مردم، برابر بگیرد. باید با صبر و حوصله ی بسیار، که شاید این یادداشت های اسلام و شمشیر را در اندازه ی کتابی متورم کند، مرا مجاز کنید تا این مراحل باز سازی پیامبر را، تنها و با توسل به آیات قرآن، برشمرم تا معلوم شود که خداوند چه صبر و حوصله ی بزرگوارانه ای در تربیت مرحله ای انسان و از جمله پیامبران و برگزیدگان خویش به کار برده است و مسلمین چه غبنی می کنند اگر لحظه ای از توجه به این ذات یگانه ی حاکم بر سماوات و ارض غافل می مانند و دست توسل و نیاز به سوی بندگانی دراز می کنند که در عالی ترین مقام هم، جز بشری برگزیده و راه نمایی شده در مکتب خداوند منان نیستند. خداوندی که قرآن برگی از کتاب تجلی حکمت و اخلاق و آموزه های نجات بخش او، و پیامبر عظیم الشان، تنها بشری واسطه انتقال و ابلاغ آیه های آن است.
«قل انما انا بشر مثلکم یوحی الی انما الهکم اله واحد فمن کان یرجوا لقاء ربه فلیعمل عمل صالحا و لا یشرک بعبادة ربه احدا. بگو همانند شما بشرم که به من وحی می شود خدا یکی است و اگر کسی امید لقا و درک او را دارد پس نیکویی پیشه کند و در پرستش او کسی را شریک نگیرد». (کهف، ۱۱۰)
این جایگاه واقعی پیامبر بر مبنای اشارات قرآن است، جایگاهی که دست کم و چنان که بیاورم پنجاه بار و در مقاطع و به اشکال مختلف به رسول گرامی اسلام تذکر داده می شود و او را در حد یک مبلغ احکام و آیات الهی متوقف نگه می دارد. آیا چه پنداریم. خداوند نگران بوده است که برگزیده ی گرامی اش استعداد لازم را برای اجرای ماموریت الهی نشان ندهد؟ قرینه های بسیاری در قرآن مبین، به این نگرانی گواه است.
« و لئن شئنا لنذهبن بالذی اوحینا الیک ثم لاتجد لک به علینا وکیلا. الا رحمة من ربک ان فضله کان علیک کبیرا. و اگر بخواهیم، از میان می بریم آن چه را به تو وحی فرستاده ایم و در آن صورت دیگر پشتیبانی نخواهی داشت مگر به تجدید رحمت الهی که در حق تو بسیار زیاد است». (اسراء، ۸۶ و ۸۷)
پس خداوند بی نیاز است و محتاج هیچ بشری، حتی از میان برگزیدگان خویش نیست. زیرا باری تعالی بر گرفتاری های انسان در باب آز و زیاده خواهی و بی انصافی و سرکشی و ظلم و کبر و جهل و کفر، که محصول ناتوانی آدمی است، اشراف دارد و آیات قرآن شاهدی است که خداوند با نهایت همراهی با رسولان اش و از جمله پیامبر بزرگوار اسلام می کوشد تا کسانی را از میان این خیل ضعیف آدمی تا استقرار بر کرسی نبوت الهی برکشد و بلند مرتبه کند و این سعی در باب پیامبر گرامی اسلام بسیار کریمانه و دراز مدت انجام شده است:
«اقرأ باسم ربک الذی خلق. خلق الانسان من علق. اقرأ و ربک الاکرم. الذی علم بالقلم. علم النسان ما لم یعلم. کلا ان الانسان لیطغی. ان رأه استغنی. بخوان به نام آن پروردگار گرامی که انسان را از خون بسته آفرید و به قدرت قلم او را به دانایی رساند با این همه انسان طغیانگر است هرگاه که احساس توانایی کند». (علق، ۱ تا ۷)
این سوره را نخستین خطاب پروردگار به پیامبر برگزیده و نخستین توصیف و برداشت خداوند از آدمی می دانند که به رسول گرامی منتقل می شود. زبان پر از نوازش و سازش و ستایش فرهنگ، در این مکالمه ی آغازین خداوند با رسول منتخب خویش جاری و حاکم است چنان که نفوذ نادانی و برتری جویی را در ذات آدمی نهادینه می بیند. این سوره ای است که به تلویح راه دشوار زدودن بد نهادی از بطن آدمی را به مدد یاد گیری یاد آوری می کند که ناچیزی او را، در آفریده شدن از علق مثال زده است. چنان که در آیات قرآن، به تکرار شاهدیم که خداوند با تمهیدات مختلف و با شیوه ها و شروط گوناگون، به پیامبر اکرم تذکر می دهد که خود را تا پایه ی یک پیامبر تزکیه کند و ترفیع دهد.
«والضحی. والیل اذا سجی. ما ودعک ربک و ما قلی. و للاخرة خیر لک من الاولی. و لسوف یعطیک ربک فترضی. الم یجدک یتیما فئاوی. و وجدک ضالا فهدی. و وجدک عائلا فاغنی. فاما الیتیم فلاتقهر. و اما السائل فلاتنهر. و اما بنعمة ربک فحدث. به روز درخشنده و به شب آرام کننده که گفته ها و وعده ها برجاست و سرانجام تو از شروع آن به تر خواهد شد و خداوند به زودی با عطایای اش راضیت خواهد کرد . مگر یتیم نبودی و مستقر شدی. و گمراه نبودی و هدایت شدی و بی چیز نبودی و توانگر شدی. پس با یتیم تندی نکن و درخواست کننده را مران و ذاکر نعمت های خداوندت باش». ( ضحی. تمام سوره)
این آیه ها حکایت آشکاری است از این که خداوند منان، احتمالا با قهر و بی توجهی، تنها به سبب کوتاهی در رسیدگی به یتیم و گدا، پیامبر گرامی را انذار داده است که نظایر کافی دیگری از آن در آیات متعدد قرآن ثبت است و به آن ها در مقاطع مختلف خواهم رسید. پس شاهدیم که پیامبر والا مقام ما از مرتبه یک بشر معمول و خطا کار، به سعی و آموزش و تذکر و تنبیه الهی، ذره به ذره و مرتبه به مرتبه، تا پایه ای صعود می کند که بعدها مستوجب و مستعد حمد خداوند و ملائکه ی آسمان ها معرفی شود، چنان که باز بینی و بررسی خواهم کرد.
«الم نشرح لک صدرک. و وضعنا لک وزرک. الذی انقض ظهرک. و رفعنا لک ذکرک فان مع العسر یسرا. ان مع العسر یسرا. فاذا فرغت فانصب. و الی ربک فارغب. آیا سینه ات را گشاده نکردیم. و باری را که می رفت پشت ات را بشکند از دوش ات بر نداشتیم. و آوازه ات را بلند نکردیم. پس همراه هر ناتوانی توان است. بله همراه هر ناتوانی توان است. پس در فراغت ها به سوی پروردگارت بگرای». (انشراح، تمام سوره)
می بینید بیان الهی با پیامبر گزیده اش را که چه گونه مراحم خود را به یاد او می آورد و تلویحا تذکر می دهد که در حالت رهایی از بند مشکلات و به زمان «یسر» پس از «عسر»، به خداوند روی آورد و از الطاف او یاد کند. ضرورت این یاد آوری های الهی، بدون تردید و از آن جا که نزول سوره را همانند عبس و ضحی و انشراح به سال های نخست بعثت و ماموریت پیامبر، زمان می گذارند، آشکار می کند که خداوند بنده ای عامی و عادی را به مکتب بزرگواری خویش می پروراند تا از او پیامبری بر هم زننده و بر باد دهنده ی کفر و ظلم و شرک بسازد. در بررسی های بعد خواهیم دید که درهای اعانت اصلی خداوند بر روی پیامبر برگزیده اش و ارسال آیات فتح تا زمانی به درازا می کشد و به تعویق افکنده می شود که رسول خدا از مراتب خود سازی گذشته است و مقبول کامل درگاه الهی است.
«یا ایها المزمل. قم الیل الا قلیلا. نصفه او انقص منه قلیلا. او زد علیه و رتل قرآن ترتیلا. انا سنقلی علیک قولا ثقیلا. ان ناشئة الیل هی اشد وطئا و اقوم قیلا. ان لک فی النهار سبحا طویلا. ای چیزی بر خود پیچیده. شب را به کار باش جز کم و بیش نیمی از آن. و قرآن را به ترتیب بخوان. ما نقل و باری سنگین بر تو منتقل کرده ایم. که شب برای فهم استوارتر آن مناسب تر است. زیرا که روز به کار و کوشش مداومی». (مزمل، ۱،۷)
چه تصویر درخشانی است از ابتلایی که پذیرش ماموریت انتقال پیام الهی بر رسول اکرم مستولی کرده و چه تکلیف نوسازانه ای است که خداوند رسول گزیده ی خود را به اجرای آن موظف می کند. می گویند که مزمل سوره ی سوم به ترتیب نزول بوده و عیان است که هم در آغاز راه، خداوند پیامبر را از بستر خواب بر می کند تا تذکر دهد که دوران زندگی بی تعهد او سپری شده و آرامش شب فرصتی است تا لااقل نیمی از آن را در آیات الهی بیاندیشد و صریح است که او بر دوش گیرنده ی باری شده، که با خفتن تمام و بی خیالانه در شب مغایر است تا بر خوانندگان امروزین و دیروزین قرآن معلوم شود که خداوند در آماده سازی رسول خود و کسب کفایت ابلاغ چه ظرائفی را گذرانده، که ظاهرا در خوی نخستین و متعادل محمد گزیده و ستوده نبوده است.
«لا تحرک به لسانک لتعجل به. ان علینا جمعه و قرء انه. فاذا قرأنه فاتبع قرء انه. ثم ان علینا بیانه. در بیان مطالب شتاب نکن. که ترتیب و قرائت آن بر عهده ی ماست و چون خواندیم از آن متابعت کن سپس بدان که افاده ی مقصود نیز با ماست». (قیامت. ۱۶ تا ۱۹)
این تذکرات هم در یکی از سوره های نازل شده ی آغازین ضبط است و نوشته اند که نوعی آموزش الهی در نحوه ی شنیدن بی شتاب آیات الهی و انتقال درست و قرائت و متابعت صحیح از متن و بطن آن است و به صراحت هر دستی را از تصرف در آن آیه ها کوتاه می گیرد. بعد ها به وسعت و تکرار و تنوع این آموزه های الهی، برای مهیا ساختن رسول گرامی، در به عهده گرفتن وظیفه ی بس دشوار پیامبری خواهم نوشت، که مراتب و مصالحی بسیار شنیدنی و پند آموز دارد.