دور از تو هرشب تا سحر گریان چو شمع محفلم
از کتاب: راگ هزره
، فصل احمد ظاهر
، بخش
،
احمد ظاهر
دور از تو هرشب تا سحر گریان چو شمع محفلم
تا خود چه باشد حاصلی از گریه بی حاصلم
لبریز اشکم جام کو ؟ آن آب آتش فام کو ؟
آن مایه ی آرام کو تا چاره سازد مشکلم؟
چون سایه دور از روی تو افتاده ام در کوی تو
چشم امیدم سوی تو وای از امید باطلم
در عشق و مستی داده ام بود و نبود خویشتن
ای ساقی مستان بگو دیوانه ام یا غافلم
تا خود چه باشد حاصلی از گریه بی حاصلم
لبریز اشکم جام کو ؟ آن آب آتش فام کو ؟
آن مایه ی آرام کو تا چاره سازد مشکلم؟
چون سایه دور از روی تو افتاده ام در کوی تو
چشم امیدم سوی تو وای از امید باطلم
در عشق و مستی داده ام بود و نبود خویشتن
ای ساقی مستان بگو دیوانه ام یا غافلم