42

خپ خپکی بود

از کتاب: راگ هزره ، فصل فرهاد شمس ، بخش ،
فرهاد شمس

ای صنم از عشق تو
داروی دردم تو داری
در میان، ل،ب
قصمت ببین که از لب شیرین گل رخا
حلوا به دیگران به ما دود میرسد

او دختر دل نتی، دل میتپانم
او دختر دل نتی، دل میتپانم
نوک سوزن به جانت میخلانم
نوک سوزن به جانت میخلانم
کار عاشقی دوختن تار خام است
کار عاشقی دوختن تار خام است
که من پیوند میتم و می سکلانم
که من پیوند میتم و می سکلانم
خپ خپکی بود، خپ خپکی بود
خپکی بود، خپکی بود، خپکی بود
کل کارش خپکی بود، قول و قرارش خپکی بود
خپکی بود، خپکی بود، خپکی بود

نگارم قد بلند است او خدا جان
به شیرنی مثل قند است او خدا جان
به شیرنی مثل قند است او خدا جان
شده چندی که دیدارش ندیدیم
شده چندی که دیدارش ندیدیم
رفیقکم نظر بند است خدا جان
رفیقکم نظر بند است خدا جان
خپ خپکی بود، خپ خپکی بود
خپکی بود، خپکی بود، خپکی بود
کل کارش خپکی بود، قول و قرارش خپکی بود
خپکی بود، خپکی بود، خپکی بود
خپکی بود، خپکی بود، خپکی بود

مه قربان سفیدی بند پایت
به حمام میروی جانم فدایت
به حمام میروی جانم فدایت
به حمام میروی صابون نداری
به حمام میروی صابون نداری
لبم صابون زبانم سنگ پایت
لبم صابون زبانم سنگ پایت
خپ خپکی بود، خپ خپکی بود
خپکی بود، خپکی بود، خپکی بود
کل کارش خپکی بود، قول و قرارش خپکی بود
خپکی بود، خپکی بود، خپکی بود
کل کارش خپکی بود، قول و قرارش خپکی بود
خپکی بود، خپکی بود، خپکی بود