بتخانه نشين هستم ، از كعبه سخن دارم
از کتاب: راگ هزره
، فصل احسان امان
، بخش
،
احسان امان
بتخانه نشين هستم ، از كعبه سخن دارم
عيب است مسلمان را اين كيش كه من دارم
از دود در اين صحرا ، گيريد سراغم را
من دوزخی عشقم ، در شعله وطن دارم
تا جان ندهم ، جانان ، هرگز ننمايد رُخ
جز مرگ علاجی نيست ، اين درد كه من دارم
هرهشت بهشت اينجا در دامن يك مست است
كوثر به گدا بخشد ، ساقی يی كه من دارم
گر پوش مزارم را ، از برگ گيا كردند
دهقان همين دشتم ، از سبزه كفن دارم
هم رند همين باغم ، هم شيخ همين صحرا
در مغز نمی گنجد ، معنی يی كه من دارم
عيب است مسلمان را اين كيش كه من دارم
از دود در اين صحرا ، گيريد سراغم را
من دوزخی عشقم ، در شعله وطن دارم
تا جان ندهم ، جانان ، هرگز ننمايد رُخ
جز مرگ علاجی نيست ، اين درد كه من دارم
هرهشت بهشت اينجا در دامن يك مست است
كوثر به گدا بخشد ، ساقی يی كه من دارم
گر پوش مزارم را ، از برگ گيا كردند
دهقان همين دشتم ، از سبزه كفن دارم
هم رند همين باغم ، هم شيخ همين صحرا
در مغز نمی گنجد ، معنی يی كه من دارم