42

عشق

از کتاب: راگ هزره ، فصل نصرت پارسا ، بخش ،
نصرت پارسا

وقتي كه رفتم تازه توميفهمي عاشقي چه است
ميشناسي عشق و بعد ان ميفاهمي عاشقت كي است
عاقبت از غصه تو نقش تو قصه ها ميشم
ميرم و پيدايم نميشه تنها مثل خدا ميشم
وقتي كه من عاشق شدم با همه اي بود و نبود
در خواب و در بيداري ام نقش دوتا چشمه تو بود
من همه جا كنار تو سايه به سايه م
در خواب و در بيداري ام نقش دوتا چشمه تو بود
من همه جا كنار تو سايه به سايه مو به مو
آئينه اي كه دم به دم با تو نشسته رو به رو
تو جان من تو عشق من قشنگترين بهانه اي
براي با تو بودنم تو بهترين نشانه اي
تو بهترين دليل دل براي بودنم شدي
نبودي از تنم جدا كه مايه يه تنم شدي
پرنده اي قشنگ من وقتي ميايي بهار ميايه
براي اين شكسته دل در سينه باز بهار ميايه
ستاره ها پائين مياين دوباره باز سحر ميشه
از آسمان و از زمين به من ميگن كه يار ميايه
وقتي كه من عاشق شدم با همه اي بود و نبود
در خواب و در بيداري ام نقش دوتا چشمه تو بود
من همه جا كنار تو سايه به سايه م
در خواب و در بيداري ام نقش دوتا چشمه تو بود
من همه جا كنار تو سايه به سايه مو به مو
آئينه اي كه دم به دم با تو نشسته رو به رو
تو جان من تو عشق من قشنگترين بهانه اي
براي با تو بودنم تو بهترين نشانه اي
تو بهترين دليل دل براي بودنم شدي
نبودي از تنم جدا كه مايه يه تنم شدي