42

یادت نره

از کتاب: راگ هزره ، فصل زمزمه شب هنگام ، بخش ،
زمزمه شب هنگام

گوش کن ای جان من تا این سخن یادت نره
قصه تاریخ این خاک کهن یادت نره
داستان راد مردان وطن یادت نره
درکنار بسترت گپ های من یادت نره
گرچه انسانی ولی ادم شدن یادت نره
قیمتی از هر طرف دیده درایی می کند
دالر وکلدار هم قدرت نمائی می کند
با غریبان زندگی هم بی وفائی می کند
هر کجا پا میگذاری زن گدائی می کند
کودک لب تشنه ان بیوه زن یادت نره
روز وشب دیدم که طفلان درفغان افتاده بود
ازخیال نازک شان رنگ نان افتاده بود
گویا سنگ ستم از اسمان افتاده بود
طایر بی بال وپر از آشیان افتاده بود
داستان نا تمام فقر زن یادت نره
ای وطن تو زاد گاهی مردم داناستی
یکدمی بر خود نظر کن از همه بالا ستی
زادگاهی جامی وخوشحال و مولاناستی
از سنائی وعطار وبوعلی سیناستی
این زمان آوارگان بی وطن یادت نره
گاهگاهی یاد آن شبهای پغمان هم به خیر
یاد فصل مستی انگور پروان هم به خیر
میله نو روز دربار سخی جان هم به خیر
یاد یخمالک زدن های زمستان هم به خیر
جشن استقلال وشب های چمن یادت نره