درخت یار درخت سبز
از کتاب: راگ هزره
، فصل احمد ظاهر
، بخش
،
احمد ظاهر
درخت یار، درخت یار، درخت یار
این تک درخت سبز در سینه ی کمر
خاموش و بی فغان، چشمت به آسمان
در آسمان خاطره ها، تا کنی وصال
ماند به روزگار ماند، نقش جاودان
چشم اختران، با رنگ آسمان
تابیده ماه من، در سایه های تو
باشی تو شام ها در صبح بخت من
چون شاخ ارغوان درچشم من فتاد
این تک درخت سبز در سینه ی کمر
خاموش و بی فغان، چشمت به آسمان
در آسمان خاطره ها، تا کنی وصال
ماند به روزگار ماند، نقش جاودان
با خنده های گرم، با حرف های عشق
در آبگیری دل، آورد موج ها
با خنده های گرم، با حرف های عشق
در آبگیری دل، آورد موج ها
این تک درخت سبز در سینه ی کمر
خاموش و بی فغان، چشمت به آسمان
در آسمان خاطره ها، تا کنی وصال
ماند به روزگار ماند، نقش جاودان
این تک درخت سبز در سینه ی کمر
خاموش و بی فغان، چشمت به آسمان
در آسمان خاطره ها، تا کنی وصال
ماند به روزگار ماند، نقش جاودان
چشم اختران، با رنگ آسمان
تابیده ماه من، در سایه های تو
باشی تو شام ها در صبح بخت من
چون شاخ ارغوان درچشم من فتاد
این تک درخت سبز در سینه ی کمر
خاموش و بی فغان، چشمت به آسمان
در آسمان خاطره ها، تا کنی وصال
ماند به روزگار ماند، نقش جاودان
با خنده های گرم، با حرف های عشق
در آبگیری دل، آورد موج ها
با خنده های گرم، با حرف های عشق
در آبگیری دل، آورد موج ها
این تک درخت سبز در سینه ی کمر
خاموش و بی فغان، چشمت به آسمان
در آسمان خاطره ها، تا کنی وصال
ماند به روزگار ماند، نقش جاودان