شایدآخر بمیرم ز هجرانی تو
از کتاب: راگ هزره
، فصل حبیب قادری
، بخش
،
حبیب قادری
شایدآخر بمیرم ز هجرانی تو
روزی مهشر دستی من گریبانی تو
تا به چشم سیاه ات نظرمی کنم
از این دنیایی فانی گذر می کنم
سیل اشک از دوچشمم بسرمیرود
که ان آرام جانم زبر میرود
به نظارت که چشمم بسویش فتاد
عقلم ازسر وهوشم زبر می رود
روزی مهشر دستی من گریبانی تو
تا به چشم سیاه ات نظرمی کنم
از این دنیایی فانی گذر می کنم
سیل اشک از دوچشمم بسرمیرود
که ان آرام جانم زبر میرود
به نظارت که چشمم بسویش فتاد
عقلم ازسر وهوشم زبر می رود