42

ياد روزگار شيرين،

از کتاب: راگ هزره ، فصل احمد ظاهر ، بخش ،
احمد ظاهر

ياد روزگار شيرين، خاطرات عشق ديرين
ياد بوسه های گرمت، آن لبان نمکين

سرم در آغوش گرمت، لبم بر لبان نرمت
در سکوت نيمه شب ها، به اميد و آرزو ها

گفتی چو بهار آيد، گل و سنبل ها براید
بار ديگر تو ز من خواه، عشق ديرين خود را