42

ساقی دلی ما خون شد بخدا

از کتاب: راگ هزره ، فصل ساربان ، بخش ،
ساربان

ساقی دلی ما خون شد بخدا کو جام شرابم
زين چشم تر ام سوزد جگرم سرمست و خرابم
بتن عشوه گرم بنشين به برم بنشين ای جانم
شده ام نگران که چنان ديگراان از خود مرانم
ساقی دلم شکستی آخر تو هم که مستی
کمتر گو افسانه جام دگر پيمانه
ساقی دست من در دامان تو
جانم قربان آن چشمان تو
پرکن بار دگر پيمانه را
بگذر از دنيای هستی يکسر
ساقی دلم شکستی آخر تو هم که مستی
کمتر گو افسانه جام دگر پيمانه