کیست در شهر که از دست غـمـت داد نداشت
از کتاب: راگ هزره
، فصل احمد ظاهر
، بخش
،
احمد ظاهر
کیست در شهر که از دست غـمـت داد نداشت
هیچکس همچو تـو بـیـدادگـری یــــــــاد نداشت
هـرکَس بـه تـو مـیـگـفـت زیــبــــــــــــــای مهــرو
حال ز دست تو کَس نیست که یک داغ نداشت
کیست در شهر که از دست غـمـت داد نداشت
هیچکس همچو تـو بـیـدادگـری یــــــــاد نداشت
گـوش فـــــریـاد شنـو نیست خــــدایــا در شهــر
ورنه از دست تـو کَس نیست که فـریـاد نداشت
کیست در شهر که از دست غـمـت داد نداشت
هیچکس همچو تـو بـیـدادگـری یــــــــاد نداشت
هیچکس همچو تـو بـیـدادگـری یــــــــاد نداشت
هـرکَس بـه تـو مـیـگـفـت زیــبــــــــــــــای مهــرو
حال ز دست تو کَس نیست که یک داغ نداشت
کیست در شهر که از دست غـمـت داد نداشت
هیچکس همچو تـو بـیـدادگـری یــــــــاد نداشت
گـوش فـــــریـاد شنـو نیست خــــدایــا در شهــر
ورنه از دست تـو کَس نیست که فـریـاد نداشت
کیست در شهر که از دست غـمـت داد نداشت
هیچکس همچو تـو بـیـدادگـری یــــــــاد نداشت