42

د یشب بیاد کابل زیبا گر یستم

از کتاب: راگ هزره ، فصل هنرمند ناپیدا ، بخش ،
هنرمند ناپیدا

د یشب بیاد کابل زیبا گر یستم

چون شمع عاشقانه سراپا گریستم

د یگر نما نده حوصلة گفتگو بمن

بر خود پرست مردم دنیا گریستم

دیشب دلم بیاد وطن نوحه سر نمود

تا صبحدم نشستم و تنها گریستم

آهوصفت رمیده ام از مردمان دهر
بیرون شدم ز شهر و به صحرا گریستم
دیروزدل بخاطرامروز میگریست
امروز هم بخاطر فردا گریستم
ای آسمان نگر به غم خلق بی نوا
گاه در حضور جمع گهی تنها گریستم
شیون به کربلای وطن گریه می کند
شد خانه کربلا و به آنجا گریستم