نه به دیر همدمم شد نه به کعبه همنشینم
از کتاب: راگ هزره
، فصل ناشناس
، بخش
،
چرا چرا به بدی یاد میکنی نامم
نه من مقمر و نی رند و نی می آشامم
میا میا برای خدا ماهرو به خانهً ما
که من به عشق در این کوچه سخت بد نامم
نه به دیر همدمم شد نه به کعبه همنشین ام
عجب این نباشد از من که بری ز کفر و دین ام
تو و کوچهً سلامت من و جادهً ملامت
که به عالم مشیعت تو چنان و من چنین ام
به چه رو بر آستانت پی سجده سر گزارم
که هزار بت نهان است بزیر آستینم
رخ دوست را ندیدم دم رفتن ای دریغا
که بروی نیفتاده نگاه واپسینم
نه من مقمر و نی رند و نی می آشامم
میا میا برای خدا ماهرو به خانهً ما
که من به عشق در این کوچه سخت بد نامم
نه به دیر همدمم شد نه به کعبه همنشین ام
عجب این نباشد از من که بری ز کفر و دین ام
تو و کوچهً سلامت من و جادهً ملامت
که به عالم مشیعت تو چنان و من چنین ام
به چه رو بر آستانت پی سجده سر گزارم
که هزار بت نهان است بزیر آستینم
رخ دوست را ندیدم دم رفتن ای دریغا
که بروی نیفتاده نگاه واپسینم