42

آب را ندیده موزه کشیدم

از کتاب: راگ هزره ، فصل بکتاش جویا ، بخش ،
بکتاش جویا

آب را ندیده موزه کشیدم
چه ساده ساده پشتت دویدم
حتی به سویم نظر نکردی
لطف و محبت از تو ندیدم
بردی زمن دل شدی گریزان
خود کرده را نیست نه درد و درمان

چشمهایم امروز می پرد ای گل
خدا کند که ترا ببیند
تو گفته بودی داغ جدایی
به دامن ما نمی نشیند
دگر نبیند روی خوشی را
هر کس که روی ترا ببیند
همیشه تنها همیشه عاشق
قسمت همینست قسمت همینست

آب را ندیده موزه کشیدم
چه ساده ساده پشتت دویدم

تا که طبیبم رفت از کنارم
بیمار عشقم تب لرزه دارم
کار خلافی ندیده از من
ملامتم می کند نگارم
آواز دُهُل خوش باشد از دور
برای وصل تو بی قرارم
دنبال تو با هراس و اندوه
مثل فراری از زیر دارم