42

ستاره دیده فرو بست و آرامید و بیا

از کتاب: راگ هزره ، فصل احمد ظاهر ، بخش ،
احمد ظاهر

ستاره دیده فرو بست و آرامید و بیا
شراب نور به رگهای شب دمید و بیا
ستاره دیده....
به گام های کسان می برم گمان که تویی
دلم زسینه بیرون شد زبس طپید و بیا
ستاره دیده....
نیآمدی که فلک خوشه خوشه پروین داشت
کنون که دست سحر دانه دانه چید و بیا
ستاره دیده....
امید خاطر سیمین دل شکسته تویی
مرا مدار ازین بیش نا امید بیا
ستاره دیده....
زبس بدامن شب اشک انتظارم ریخت
گل سپید شگفت و سحر دمید و بیا
ستاره دیده....
به وقت مرگ ام اگر تازه می کنی دیدار
به هوش باش که هنگام آن رسید و بیا
ستاره دیده....
امید خاطر سیمین دل شکسته تویی
مرا مدار ازین بیش نا امید بیا
ستاره دیده....