42

عمری دلم به ناوک نازت نشانه بود

از کتاب: راگ هزره ، فصل زمزمه شب هنگام ، بخش ،
زمزمه شب هنگام

آنکس که سالها بمن از ناز گفته بود
ان کس که سالها بمن از ناز گفته بود
عشق نخست شاعری دیرین من تویی
دیشب درون بحث به گوش یکی دیگر
خندید وگفت عشق نخستین من تویی
عشق نخستین من تویی

عمری دلم به ناوک نازت نشانه بود
جان دادنم به خاک رهت رایگانه بود
یکدم وصال یارو ندیدم به عمر خویش
بانکه آرزوی دلم جاویدانه بود 
جان دادنم به خاک درت رایگانه بود
رفتم چون قصد خویش و بگیرم زدام زلف
افسوس که روی دلبرمن درمیان بود
جان دادنم به خاک رهت رایگانه بود
آنروزها چه شد که غمی یاروداشتم
یادش بخیر و باد چه زیبا زمانه بود
جان دادنم به خاک رهت رایگانه بود
پرسیدم از کسی که دلم را ندیده یی
پرسیدم از کسی که دلم را ندیده یی
گفتا به گریه از پی شوخی روانه بود