قبول موافقۀ انگلیس و روس
بعد ازین امیر عبدالرحمن خان به تاريخ ۱۲ نومبر ۱۸۹۳م موافقه نامه انگلیس و روس را که در بارۀ سرحدات شمالی افغانی و روس نموده بودند، با سفیر هند دیورند امضا و توثیق نمود، که ترجمه متن آن چنین است: " قبلاً دولت بریتانیه به اطلاع والاحضرت امیر رسانیده بود که دولت روسیه به تطبیق کلی تمام موافقه نامه ۱۸۷۳م انگلیس و روسیه در بارهٔ تعیین مجرای دریای آمو به حیث سرحد شمالی افغانستان (شرقاً از جهیل و کتوریا یا سری قول تا ملتقای دریای کوکچه با آمو) اصرار دارد و نیز دولت بریتانیه مصمم است که مواد آن موافقه را بشرطیکه روسیه نیز متساویاً آنرا محترم ، مراعات نماید. چون والاحضرت امیر عبدالرحمن خان ،(جی ،سی ،ایس ،آی) امیر افغانستان و مربوطات آن نیز میخواهد که نظر بمراتب دوستی خود مشورهای دولت بریتانیه را در امور روابط خارجه قبول نماید، بنا بران موافقت دارد تمام ناحیه های متصرفۀ خود را در شمال آمو تخلیه نموده و به عوض آن سر زمینهای جنوبی آمو را که دران منطقه تا کنون در دست ندارد تصرف نماید. سر هنری مارتیمر دیورند که ،سی ،آی ،ای ،سی ایس. آی سکرتر خارجه حکومت هند نیز از طرف دولت بریتانیه توضیح میدارد: سرزمین های مذکور که به جنوب دریای آمو افتاده اند، جزو اساسی كشور والاحضرت بوده و با دولت روسیه تجویز خواهد شد که آنرا به عوض سر زمین های شمالی آمو انتقال دهد. ایچ ایم، دیورند امیر عبدالرحمن خان
مورخه ۱۲ نومبر ۱۸۹۳در کابل
به هر صورت مسئله سرحدات شمالی امیر به کمسیون انگلیسی و روسی ۱۸۹۵ - ۹۶ باقی ماند و این کمسیون بالآخر به طرفداری زار و محرومیت امیر کار را خاتمه داد و در مدت فاصل بین نومبر ۱۸۹۳ تا آغاز کار کمسیون یک واقعه تازه نیز رخ داد که سپاهیان قزاق روسی یک تهانۀ سرحدی افغان در یائمس Yaims در سنه ۱۸۹۴ غارت نمودند ولی رفع افغان مشکلات بین روسیه و بسعی کمسیون دیورند صورت گرفت و وعدهای امداد که در ۱۸۸۰ و ۱۸۸۵م با امیر داده بودند بالاخر تنخواه ۱۲ لک روپیه او را به ۱۸ لک تزئید، و نیز اجازت صدور مهمات جنگی را به افغانستان دادند و دیورند معاهده ذیل را با میر امضا نمود: (به معاهده دیورند مراجعه شود) وفد دیورند بعد از امضای معاهده با کمال موفقیت دو روز بعد به تاریخ ۱۴ نومبر ۱۸۹۳م از کابل بسوی پشاور رفت و مستر پین Pyne که درین مذاکرات به هره نمایانی گرفته و گوی موفقیت برده بود برتبۀ نائت knight رسید و پیمان دیورند تمام مشکلات وارده را در روابط هند بریتانوی و افغان از بین برداشت. در حقیقت بعد از جنگ ۸۰/۱۸۷۸م و پالیسی ایکه تحت قیادت لارد را برتس اداره میشد و بریتانیه مجبور به تخلیه ننگرهار گردید تمام این حوادث وضع ناگواری را در سرحدات هند تولید کرده بود، و اگر این وضع دوام میکرد، تمام اراضی افریدی و اورکزائی و مهمند و سوات در خاک افغان باقی میماند و اگر بریتانیه بر آنها فشاری می آورد ایشان در افغانستان پناه میجستند، بنا بران در حین مذاکرات وقد دیورند دولت بریتانیه دعاوی خود را بر تمام
اراضی بلند خیل و مهمند و اسمار و یاغستان چترال و باجور و سوات و بونیر و دیر و چیلاس و وزیرستان دوام داد. اما امیر در باره حقوق خود بر چاغی Chageh و وادی اسمار اصرار ورزید زیرا عساکر وی قبلاً این سر زمین را اشغال کرده بودند چون درین وقت حقوق حکومت هند نیز سبب فتح و تفوق اخلاقی تثبیت یافته بود و به امیر نیز تنخواه ۱۸ لک بجای ۱۲ لک سابقه بحيث حق السكوت و مرهم منظور گردیده تا از منافع خود در اراضی چترال صرف نظر نماید، بنا بران اکنون موادی که بمنافع بریتانوی صدمه ای وارد آید در نظر گرفته شد که در معاهده دیورند به این تزئید تنخواه امیر نیز اشارتی گردد که در مقابل آن امیر در امور سرحدی با حکومت هند امداد مینماید. مذاکرات وقد دیورند منتج به این شد که سوق الجيشی اسمار با امیر واگذار گردید و نیز منطقه برمل از وزیرستان بریده شده و وادی مهمند نیز بر اساس تقسیم آب دریای کنر و پنجکوره بخش شد. (ص ۴۰۷)
مسئلۀ سرحدات در نظر امیر
امیر عبدالرحمن خان قبل از رسیدن وقد دیورند به کابل دربارهٔ قبایل سرحدی به ویسرای چنین نوشته بود: "در باره قبایل سرحدی که بنام یاغستان نامیده میشوند میگویم که اگر این اراضی در متصرفات من شامل شوند، میتوانم که ایشان را بر خلاف هر دشمن بریتانیه و دشمن خودم بنام جهاد در تحت رایت اسلامی خویش بجنگانم چون این مردم مسلمانان دلاور و غیوراند، میتوانند در مقابل هر نیروی اجنبی متهاجم بر هند یا افغانستان قوۀ بسیار محکم و استواری را تشکیل دهند و من ایشان را متدرجاً مطیع و دوست بریتانیهٔ عظمی خواهم ساخت اما اگر شما ایشان را از متصرفات من جدا سازید پس نه برای شما و نه برای من مفید خواهد بود. و البته شما همواره به پیکار آنها مشغول بوده و درد سر متوالی خواهید دید و همواره بغارت و یغما خواهند پرداخت. تا وقتیکه حکومت شما نیرومند بود و دست قوی دارد، آنها خاموش و آرام خواهند بود ولی در هنگام ظهور دشمن اجنبی بر سرحدات هند این قبایل دشمنان خطر ناک شما ثابت خواهند شد. باید فراموش نسازید که ایشان مانند دشمنان بیماراند که اگر نیرو را کسب نمایند، میتوانند قوی ترین دشمن خود را سرنگون سازند و او را از پای در آورند. اگر شما این قبایل سرحدی را که هم قوم و همدین من اند از من جدا كنيد، البته مقامم در نظر رعایایم خیلی تنزیل یافته و سبک خواهم شد که این ضعف و سبکی من برای حکومت شما نیز مضرست. "(ص ۴۰۹) در اوایل سال ۱۸۹۴ چون مارکویس لانسدون به درجه اول آف الجن و لارد روسبری Rosbery به صدارت عظمی رسیدند امیر عبد الرحمن خان را به سفر انگلیند دعوت داده، و بوسیلهٔ سر هنری فاولر Fowler دعوتنامه فرستادند و مطابق به تجاویزیکه دیورند نموده بود برای امور سرحدی کمسیونهای متعددی گماشته شدند، که یکی از آنها برای تعیین سرحدات وزیرستان در دیره اسماعیل خان به تاریخ ۱ اکتوبر ۱۸۹۴ بعضویت کنگ و اندرسن و گرنت و بروس با بدرقه ۳۰۰۰ سپاهی و شش توپ گماشته شد. و دیگری هم به ۳ دسمبر ۱۸۹۴ در لندی خانه (خیبر) فراهم آمده و کار خود را تا سرحدات مهمند و باجور و اسمار توسیع داد، که دو نفر کمشنر ان سیاسی آر، ادنی Adny و سی هستنگس Hastings به عضویت یک جراح عسکری میکنیب Mac Nabb و دو نفر مهندس کلنل هولدیچ Holdich و كولد ستریم Coldstream در ان شمولیت داشتند. امیر نیز برای این کار سپه سالار خود را از جلال آباد برای مشوره خواست و افواه افتاد که امیر عبدالرحمن خان با تحديد خطوط سرحدی مهمند مخالف است و بنا بران هنگامیکه رئیس هیئت سرحدی ریچارد ادنی کمشنر پشاور این اعلامیه را نشر کرد در وادی کنر هیاهوئی روی داد:
اعلامیه
از طرف آر، ادنی کمشنر و سپرنتندنت پشاور، برای تمام مردم باجور و مهمند و دیگر قبایل مسکونۀ سرحدات امپائر هند از دریای کابل تا جنوب چترال و سکنۀ خط سرحدی که اکنون بین حکومت بریتانیه و امیر افغانستان قبول شده:
اول: چون همواره سرحدات افغانستان و هند مورد نزاع بود بنا بران اکنون والاحضرت امیر و حکومت هند هر دو خواهش دارند که این مسئله را با وضع دوستانه و صلح آمیز حل نمایند. تا در آینده در بارۀ موضوع مذکور اختلاف طرفین بکلی رفع گردد. حکومت بریتانیهٔ عظمی در ستمبر ۱۸۹۳ مطابق ربیع الاول ۱۳۱۱ هـ بخواهش امیر افغانستان وفدی را به ریاست سر مورتیمر دیورند به کابل فرستاد، و به لطف الله تعالی هر دو حکومت با وضع دوستانه به تاریخ ۱۲ نومبر ۱۸۹۳ مطابق ۲ جمادی الاولی ۱۳۱۱ هـ درباره تحدید سرحدات کشور والاحضرت امیر با هند موافقه نموده و صدها کروه خطوط سرحدی شمالاً از واخان تا ایران در جنوب تعیین شدند.
دوم: درین موافقه نامه حکومتین متعاهدین تصمیم کردند، که حکومت هند ابداً و هیچ گاهی در اراضی واقعۀ آنطرف خط که در افغانستان شامل اند مداخله نخواهد کرد و والاحضرت امیر نیز در اراضی این طرف خط سرحدی که بسوی هند افتاده اند، دخلی نخواهد داشت.
سوم: برای علایم گذاری این خط طویل سرحدی و تسهیل کار آن حکومتین چنین موافقه کردند که آنرا به چند حصه تقسیم نموده، و کار تحدید خط هر منطقه را در اوقات لازمه به وسیله نمایندگان بریتانیه و افغان انجام دهند.
چهارم: نظر به مواد فوق این اعلان را به شما فرستادم و میگویم که از طرف حکومت هند من بحيث كمشنر نصب علایم سرحدی آن سر زمین ها مقرر شده ام که در ابتدای این اعلامیه نامهای قبایل آن نوشته شده است. و ممکن است که بزودی بکار نصب علایم سرحدی اسمار آغاز کرده و با کمشنر والاحضرت امیر افغانستان در آنجا ملاقات کنم و از چنک Chanak بسوی دریای کابل بکار نصب علایم بپردازیم تا وقتیکه این کار انجام می یابد، نمی توانم گفت که وضع آینده این سرحدات بطور معین چه خواهد بود؟ ولی علی العجاله شرح مختصر خطوط سرحدی را برای اطلاع شما بطور ذیل می نویسم:
پنجم: چون دولت شاهی بریتانیه موافقه کرده که والاحضرت امیر افغانستان اراضی اسمار را شمالاً تا چنک واقع بر دریای کنر تا دریای قاشقار در تصرف داشته باشد بنا بران کار نشانه گذاری سرحد از چنک جنوب بطرف کنر در چند میلی کنار کتر بطرف باجور آغاز خواهد. شد خط سرحدی مذکور از کثر بطرف جنوب رفته و بر کوههای ستالاسر که آبهای کنر و پنجکوره را بخش میکند میگذرد و بعد ازان قلهٔ کوه را طی کرده بر یک طرف آبریزۀ کوهسار دگ که بسوی پنجکوره سرازیر می شود عبور می کند. در حالیکه آبهای آن طرف دیگر از وادی ستالا گذشته و در دریای کابل می ریزند، و کوتل ستالا در عین میانه این کوهسار واقع است اما آخرین حصۀ این سرحدات با دریای کابل در حدود پلوسی می پیوندد.
ششم: از بیانات فوق به خوبی پی برده ،میتوانید که والاحضرت امیر افغانستان بدون اراضی مشروبه دریای کنر که آن طرف خط سرحدی هند افتاده اند در ناحیه های مشرقی اراضی ایکه آب آن در دریای پنجکوره می ریزد، و نیز در اراضی مهمند پائین پلوسی که آب آن بدریای کابل میافتد، هیچگونه مداخله نخواهد کرد.
هفتم: قرار شرح بالا تعلقات و سر نوشت آینده شما تماماً با دولت بریتانیه است و با دیگر هیچ دولتی سرو کاری ندارید. و امیدوارم که همواره بین شما و من و دیگر افسران بریتانوی روابط دوستی بر قرار باشد و نیز قبایل دیگریکه بیرون از ناحیۀ پشاور افتاده اند با افسران بریتانوی روابط نیکی داشته باشد.
هشتم: خواهش آخرین من اینست که شما باید یقین کنید که حکومت هند ابداً نمیخواهد از حدود معینۀ سرحدات شاهنشاهی هند گذشته و امور سرزمین شما را به خود مربوط بسازد درین باب بر اعتماد و اطمینان دهی کامل من باور نمائید.
تحریر ۷ ذوالحجه ۱۳۱۱ هجری ۱۲ جون ۱۸۹۴م (ص ۴۱۱)
چون تا کنون راجع به خطوط سرحدی منطقۀ مهمند تصمیمی نشده بود بنا بران نشر چنین اعلامیه مهیج قبل از وقت بوده و موجب رنجش امیر گردید و بنا بران سپه سالار غلام حیدر خان امر داد تا تمام نسخهای اعلامیه را در هر جای سرحدات که بیابند، آنرا پاره نمایند، و نیز بدون شک همین اعلامیه سبب گردید، که چندی بعد امیر عبدالرحمن مواد معاهدۀ دیورند را در بارۀ مناطق مهمند و باجور رد نمود. (ص ۴۱۴)
چون ر، ادنی و مکنیب به تاریخ ۱۲ اگست ۱۸۹۴ باز به جلال آباد آمده و با سپه سالار ملاقی شدند، وی نقاط نظر امیر را در باره سرحدات مذکور با صراحت یاد آوری کرده و تجویز تقسیم اراضی مهمند را بر خط آبریزه پنجکوره و کنر تا وادی پشاور به کلی تردید نمود، و نیز سپه سالار افغانی گفت که وی یک اینچ خاک کافرستان را نیز بدیگری باز گذاشته نمیتواند درین اوقات بکار هیئت بروس Bruce نیز سکته وارد ،آمد زیرا هنگامیکه بتاریخ ۳ نومبر ۱۸۹۴ از راه دره گومل به وزیرستان جنوبی میرفتند، در حدود وانا از طرف یک دسته مردم وزیری مورد حمله قرار گرفتند، که با کمال عجلت در تحت قیادت سر ولیم لوکهارت Lockhart بر آنها لشکر کشی شد، و بلآخره سرحدات آن منطقه از گومل در جنوب تا توچی کرم در شمال تحدید کرده شد و آشوب اراضی مهمند نیز به تاریخ ۹ اپریل ۱۸۹۵ تنها بسبب لیاقت شخصی انجینری مانند سر توماس هولدیچ Holdich حل گردید. درین وقت یک پروتوکول فرعی نیز در باره سرحدی مشرقی افغانستان بین کمشنر انگلیسی پشاور ادنی و سپه سالار غلام حیدر خان نایب الحكومه ولایت مشرقی افغانستان امضا شده که از کتاب هملتون (ص۴۷۶) ترجمه می شود:
موافقه نامه
قرارگاه نشاگام ۹ اپریل ۱۸۹۵م ۱۳ شوال ۱۳۱۲هـ
مطابق ماده ۴ معاهده ۱۲ نومبر ۱۸۹۳م که بین والاحضرت امیر افغانستان و سر مورتیمر دیورند از طرف حکومت هند در کابل امضا شده، ما امضا کنندگان ذیل از طرف حکومت های متبوعۀ خویش بغرض علایم گذاری سرحدات متصرفات والاحضرت امیر برین طرف هند در جوار چترال و باجور مقرر شده،ایم بر مواد ذیل موافقه کردیم:
اول: خط سرحدی برکنار غربی دریای کنر مجرای آخرین یعنی شرقی آبریزه خواهد بود که افغانان آنرا لندی سین ،میگویند و کافرستان را از کنر جدامی سازد، در نقشۀ مرتبه بنام باشگل نوشته شده است، پس تمام اراضی ایکه آبهای آن در کنر ،افتد به افغانستان متعلق بوده و خواهد بود اما آبریزه شرقی این آبها که در لندی سین نمی ریزد، به چترال تعلق خواهد داشت.
دوم: برکنار شرقی دریای کنر از ساحل دریا تا قلۀ کوهی که آبریزۀ دریای کنر را به طرف بارول Barawal و باجور تشکیل میدهد و آبریزۀ جنوبی شیلۀ ارناوی Anawai شمرده میشود که متصل دهکده ارناوی با دریای کنر پیوندد این سرزمین به چترال تعلق دارد که بوسیلۀ شیلهٔ مذکور آب آن در کنر میریزد ولی سرزمین جنوبی همین آبریزه که آبهای آن در شیله ارناوی نمی افتد متعلق به افغانستان است.
سوم: این خطسرحدی هنگامیکه بر قله کوه بزرگ میرسد، و آبریزهٔ دریای کنر و اراضی طرف بارول و باجور را تقسیم میکند، به سمت جنوب با همین آبریزه بر میگردد و تا جوار نوی کوتل میرسد، تمام اراضی آبریزه کنر را در خاک افغانستان شامل میکند ولی آبریزه طرف بارول و باجور بیرون خاک افغانستان است که در جوار نوی کوتل از نقطۀ مذکور، خط سرحدی تا کنون معین و علامه گذاری نشده است.
چهارم: خط سرحدی به هر دو کنار دریای کنر طوریکه در سه مادۀ فوق توضیح شده بسببیکه قله های کوههاست یک سرحد طبیعی شمرده می شود و در اکثر جایها نیازمندی به علایم گذاری ندارد. اگر چه اکنون معاینه این مواقع دشوار است، ولی بعد از انکه تمام آن جایها دیده شود ممکن است در مواقعیکه این سلسله های کوه از هر طرف بکنارهای دریای کنر پیوسته است نصب علائم برای جدا ساختن سرحدات افغانستان از ارناوی که متعلق به چترال است بعمل آید، و نیز سرزمین کافرستان بر لندی سین از چترال جدا کرده شود. درینصورت تمام این علایم بر خطوط آبریزه مشروحه در ماده اول و دوم این موافقه نامه نصب خواهد شد ولی اگر برای حفظ حقوق برخی از دهکده های سرحدی کدام انحراف جزوی ازین خطوط معینه لازم افتد، حرجی نخواهد بود.
پنجم: نصب علایم معینه در مواقع لازمۀ از طرف یک نفر مامور بریتانوی به اتفاق یک نفر مامور والاحضرت امير به عمل خواهد آمد.
ششم: آبریزههائیکه برای تقسیم اراضی سرحدی معین شده و در سه مادۀ نخستین توضیح گردیده و بران موافقه شده است، بخط سرخ بر نقشه منضمه نشانی شده و طرفین بران مانند مواد دیگر موافقه نامه امضا کرده اند. ولی این خطوط سرخ در سه جای به نقاط تعیین شده اند: (۱) بفاصله کمی از هر دو ساحل کنر (۲) در جوار بینشی Binshi کوتل (۳) در جوار فری پامن کوتل Frepaman . چون وضع حقیقی و نهائی آبریزه این مناطق اکنون معلوم نیست، بنا بران در هر جائیکه نقاط آبریزه تعیین شود، خطوط سرحدی نیز مطابق آن تحدید خواهد شد. بشرطیکه موافق ماده (۴) این موافقه نامه برخی انحرافات جزوی ضروری دران جایز باشد.
هفتم: در نقشه منضمۀ این موافقه نامه شیلهٔ ارناوی برکنار غربی دریا بجای لندی سین منطقۀ کافرستان که تعلق به افغانستان دارد نوشته شده ولی اکنون بعد از تحقیق و معاینه معلوم شد که شیلهٔ مذکور بر کنار شرقی دریای کنر واقع بوده و نزدیک دهکدۀ ارناوی بدریا می افتد و نوشتن آن برکنار غربی دریا بجای لندی سین سهو بوده است بنا بران اکنون همین شیلۀ ارناوی بر نقشۀ تازه بر جای اصلی آن نوشته شد.
شیله ایکه بر نقشۀ سابقه بر کنار غربی دریای کنر نوشته شده در حقیقت لندی سین کافرستان بود که در سرحدات افغانستان شامل است و بعد ازین هم در خاک افغان داخل خواهد بود قرار شرح فوق در نقشۀ تازه پیمایش، همین شیله بنام لندی سین و باشگل یاد شده و نامهای ساوSao و ناری و بریکوت Birkot و قریۀ ارناوی که بر نقشۀ منضمۀ موافقه نامه نوشته شده بود، اکنون بر نقشۀ جدید پیمایش نامهای این چهار دهکده مذکور اضافه شد که دهکدۀ ارناوی بطرف ،چترال و ساو و ناری و بریکوت در حدود افغانستان داخل اند.
امضا: آر اودنی R. Oudny
امضا: غلام حیدر خان سپه سالار (ص ۴۷۶-۴۷۸)
اما آشوب اراضی مهمند که از تجویز تحديد خطوط سرحدی آنجا به میان آمده بود فرو نشست، و در مدت پنج سال آینده یک نفر غارتگر افغانی ساکن جندول که عمرا خان نام داشت با خان جندول و میر دیر در آویخته و برای بدست آوردن تفوق خود میکوشید، چون وی برای تصرف یک حصۀ وادی کنر که امیر عبدالرحمن خان نیز بدان چشم داشت کوشید از طرف سپه سالار غلام حیدر خان به سختی رانده شد ولی وی بر دیر و نواگئ تصرف جسته و شیر افضل مهتر چترال را نیز با خود همنوا ساخت در حالیکه عمرا خان از طرف امیر افغانستان نیز محرمانه تقویه میشد و عملیات وی در چترال مورد نظر امیر بود و نیز غلام حیدر خان الام و را بدادن اعاشه و اسلحه و فرستادن قوای ایله جاری نیرو میداد.
اگر چه مطالب یک موافقه ایکه بین امیر افغانستان و مهتر چترال شیر افضل صورت گرفت معلوم نیست، ولی موافقه سپه سالار با عمرا خان جندول برین بود که در سال آینده ۱۸۹۵ از سرزمین مهمند تا چترال، وضع را دیگر گون ساختند. و عمرا خان از طرف شیر افضل در رأس یک قوۀ ایله جاری جنگ را آغاز کرده و در چترال پائین قلعه دروش را بگرفته و
شیر افضل را بحیث مهتر چترال اعلام نمود. ولی نمایندۀ بریتانوی دکتور سر جارج را بر تسن Robertson از گلگت خود را به چترال رسانیده و خانوادۀ بر سر اقتدار چترال را حکمرانان قانونی و مسلم آن سر زمین اعلان داشت.
عمرا خان که از طرف سپه سالار با یک عده کثیر مسلح لشکر پیاده افغانی از لشکرگاه اسمار تقویه میشد، و از کابل نیز تفنگهای جدید و تجهیزات عسکری به ایشان رسید، در مقابل دکتور را برتس برآمده و او را شکست فاحشی داد و لشکرگاه بریتانوی را در چترال تحت خطر انداخت و به تاریخ ۳ مارچ ۱۸۹۵م قوای عمرا خان چترال را محاصره کرد.
اما عروج عمرا خان دوام نکرد و به تاریخ ۱۸ اپریل ۱۸۹۵م یکدسته قوای بریتانوی (۶۵۰) نفر با کلنل کیلی Kelly از گلگت رسیده و جنرال سر رابرت لو Low نیز با (۱۵) هزار سپاهی و ده هزار ایله جاری به وسیله سی هزار حیوانات بار بردار بر سوات و باجور و چترال حمله نمود، و درین وقایع مسئله تعیین سرحدات مهمند و باجور و اسمار به تعویق افتاد، و کمسیون ادنی Udny جز کار جزوی بچیزی موفق نشد.
باوجود اینهم دولت بریتانیه در وانا و توچی و وادی کُرم و مله کند دروازه سوات و چکدره مراکز لشکری خود را تأسیس نموده و در چکدره بر دریای پنج کوره پل بست. از آنطرف غلام حیدر خان این ترتیبات و وجود هیئت های تقسیم سرحدات را وسیلهٔ تهییج قبایل قرار داده و معلوم بود این کار را بدون رضا و هدایت امیر نمیکرد. (ص ۴۱۴)
در حقیقت امیر درینوقت میخواست، دو طرفه بازی کند، از یکطرف در بحرانات چترال حصۀ مهمی گرفت و چون دید که در انجا بازی را باخت کوشید که مراتب دوستی و اطاعت خود را به بریتانیه کبیر ثابت سازد. در اپریل ۱۸۹۵ در عین اوقاتیکه محاصره چترال خاتمه می یافت سردار نصرالله را از کابل به لندن فرستاد، وی در ماه می به لندن رسید و از انجا در ماه اگست واپس بطرف کابل حرکت کرد، و خطاب .G.C.M.G را از طرف دولت بریتانیه برای خود و برادرش حبیب الله گرفت. امیر در فرستادن پسرش مقصدی داشت که بین کابل و وزارت هند روابط مستقیمی را بکشاید و در لندن نماینده ای داشته باشد ولی باین آرزو موفق نیامد. چون دولت بریتانیه این تمنای او را رد کرد بنا بران سخت رنجید در حقیقت سرهنری فولر Fowler درین دعوت شهزاده به لندن خطائی کرد، و موقع داد که امیر دعوی حاکمیت و استقلال را تقدیم نماید و همین ادعا بود، که در اوقات آخرین امارتِ او دوام داشت و بعد از و امیر حبیب الله آنرا نیز خواهش نمود. در خزان ۱۸۹۵ مسئله چترال خاتمه یافت و کار کمسیون سرحدات پامیر آغاز شد در حالیکه لشکرهای افغانی در اراضی کافرستان عملیات خود را دوام میداد و امیر در مدت چهل روز جنگ آن سر زمین را تا بهار ۱۸۹۶ تصفیه نمود، تحریکات جهاد دینی نیز از کابل آغاز و روابط علنی غلام حیدر خان سپه سالار با روحانیون معروف قبایل مانند سید اکبر اکاخیل و سر اور فقیر و ملا دیوانه سوات و ملای هده تقویه می یافت. علاوه بر قدامات فوق امیر عبدالرحمن کتابی را نیز بنام تقويم الدین و فضایل جهاد و غازی ترتیب داده و به نشر آن همت گماشت و در نوروز ۲۱ مارچ ۱۸۹۶م یک جرگۀ بزرگ علماء را از داخل کشور و سرحدات هند و افغان به کابل خواست، که دران مخصوصاً بر مسایل جهاد اسلامی و امحای کفار تأکید و بحث بعمل آورد و با وضع خطر ناکی خواست که خود را خلیفۀ اسلام اعلام دارد و روابط هم آهنگی قبایل را با حکومت هند بگسلاند. این جرگه بعد از وعظ و نصیحت خاتمه یافت و خلاع فاخره را به علماء ارزانی فرمود. نظر باین عملیات امیر و اوضاع جدی سپه سالار غلام حیدر خان ویسرای هند ارل آف ایلجن Elgin به تاریخ۲ می ۱۸۹۶ نامه ای به امیر عبدالرحمن فرستاد و وضع غیر دوستانه مامورین سرحدی افغانی را نکوهش و اعتراض نمود. در جواب این نامه امیر مسئولیت اکثر حوادث سرحدی را به ملاها و روحانیون نسبت داده و در عید اضحی ۲۵ می ۱۸۹۶م لقب ضياء الملة و الدين را گرفت و در یک دربار خاص به تاریخ ۲۴ اگست ۱۸۹۶م این لقب را با نام پادشاه اسلام رسمی در خلال وقوع این احوال در کابل در ماه فروری ۱۸۹۶م در توچی اختلال ها روی داده و کار کمسیون سرحدی پامیر دوام یافت ولی فعالیتهای فقیران و روحانیون متعصب برای اعلان یک جهاد دینی بر خلاف بریتانیه نیز موجود بود.
آمدن نماینده ترکیه
در ر اوائل می ۱۸۹۷ بدربار کابل یک نفر از ترکیه با تشریفات رسمی از استانبول رسید، و چند ساعت بعد در همین روز امیر تمام علماء شهر را برای ملاقات خصوصی وی خواست در همین اوقات اطلاعاتی درین باره در سرحدات هند پخش گردیده و علایم آشوب و اختلال از هر طرف پدیدار گردید. ولی بعد ازینکه مدت ۱۸ ماه از وقایع چترال گذشت، مامورین سرحدی بریتانوی در توچی به ایجاد راهها و تعمیر مراکز حفاظتی موفق شدند، چون توچی بفاصلۀ کمی در شمال وزیرستان و نزدیک وانا افتاده بنا بران وزیریان میتوانستند آنرا باشارهٔ ملاها مورد تهدید قرار دهند. چون به تاریخ ۱۰ جون ۱۸۹۷م مامور سیاسی انگلیسی مسترگی Gee از توچی به میزار Maizar رفت و وزیریان بر وی حملۀ شدیدی کرده و (۷۲) نفر او را بکشتند. باوجودیکه موسم گرمی شدیدی بود ولی ترتیبات نظامی بزودی گرفته شده و جنرال کوری برد Corrie Bird با هفت هزار لشکر و ده هزار حیوانات بار بردار و سه هزار همراهان دیگر بمیدان آمد. علماء با شدت و حدت جهاد را اعلان کرده و ملای هده قبایل مهمند را تحریک نموده و این حرکت جهاد تا سوات و دیر و باجور وسعت یافته و در سوات با ظهور ملای دیوانه شدت گرفت. درین وقت ملای هده نیز از کابل بر گشته و مستقیماً بقبایل سرحدی آمد و اعلان جهاد را در کمال شدت و حدت نمود، و با مواعظ بلیغ و مؤثر وی مقام لیونی فقیر سوات نیز استواری یافت و مردم تهانه با او همراه شده به تاریخ ۲۶ جولائی ۱۸۹۷ مانند طوفانی بر مله کند و چکدره ریختند. بنا بران بتاریخ ۱ اگست ۱۸۹۷ یک نیروی لشکری دو غندی بقیادت میجر جنرال سر بندون بلد Bindon Blood به مله کند رسیده و با (۲۰) هزار مجاهد قبیلوی در آویخت درین وقت مردم به هدایت کابل انتظار داشتند و اوراقی از طرف امیر در آنها نشر میشد و پیغامهای ملای هده برای تهییج مجاهدین میرسید، تا بتاریخ ۷ اگست ۱۸۹۷ از طرف شبقدر نیز بر لشکرهای بریتانوی حمله ای بعمل آمد و علاوه بر چندین هزار نفر مهمند با یک عده بزرگ مردم افغان از کنر و خوگیانی و لغمان و جلال آباد و باسول و هزار ناو هجوم آورده که سپاهیان افغانی نیز با تغییر لباس در بین ایشان بودند. ولی با وجود این همه تحریکات علنی امیر عبدالرحمن ظاهراً فرمانی بنام سپه سالار غلام حیدر خان فرستاده و عدم رضای خود را ازین آشوبهای سرحدی اظهار داشت. اما دولت هند چون وضع خیبر را مشوش دید وایسرای در نامه ماه می ۱۸۹۷ خویش با امیر عبد الرحمن چنین نوشت: " ناممکن است که سپاهیان افغانی بدون اطلاع و اجازت سپه سالار درین حملات اشتراک کرده باشند بنا بران ويسرا والاحضرت شما را اخطار میدهد که اگر سپه سالار خود را کنترول ننموده و یا او را از قیادت عساکر سرحدی بر طرف نسازید البته مسئول تمام عملیات او خواهید بود." (ص ۴۱۸)
اما امیر عبدالرحمن باين الزامات حکومت هند جواب فوری انکار داده و این اطلاعات را در دربار ۱۸ اگست ۱۸۹۷م کابل بر مردم فرو خواند، و لقب ضیاء الملتة و الدین را ،گرفت و باین صورت وضع جدی تر گشت. ولی امیر از توبیخ حکومت هند بلاشک ترسید، و دید که گویا مراتب تحمل حکومت هند بپایان رسیده است در حدود ۱۶ اگست اطلاع رسید که گویا افریدیان باز اجتماع نموده و میخواهند بر خیبر فرو ریزند و همچنین در همین وقت اور کزائیان نیز بر کوه سمانه بمدد افریدیان حمله خواهند کرد. ولی حکومت در ینوقت بر را پورتهای سر ریچارد ادنی کمشنر پشاور و بر یگدیر جنرال ایلیس قوماندان لشکری آنجا اعتماد میکرد، که ایشان علاوه بر ده هزار نفر سپاهی ایکه در خیبر داشتند، به نیروی نظامی دیگر ضرورت خود را نگفته بودند. با وجودیکه به تاریخ ۱۷ اگست ۱۸۹۷ ملک امین خان افریدی اطلاع داد که یک لشکر ده هزار نفری افریدی بقیادت ۱۵۰۰ نفر ملا میخواهند بر خیبر فرو ریزند، ولی درین وقت سر ادنی تلگرام ذیل را به شمله فرستاد: "من درینجا اوضاع اورک زئی و افریدی را با غور دیده و منتظر آنم، اما تمام اطلاعات موثقه که تا کنون رسیده هیچگونه وضع جدی را در بین افریدی و اورک زئی ظاهر نمیسازد." دو روز بعد به تاریخ ۱۹ اگست جنرال ایلیس نیز تلگرام داد که سرادنی مرا اطلاع داده که راپورت ملک امین خان خیلی مبالغه آمیز بود، و کاپتین بارتونBarton سر افسر خیبر رایفل میگوید که اجتماع افریدیان خیلی محدود و بمراتب کوچکتر از انست، که ملک مذکور را پورت داده بود. اما یکروز بعد بتاریخ ۲۰ اگست چون بارتون وخامت اوضاع را در خیبر دیده و هدایات قومندان اعلای خود را خواست سر ریچارد ادنی او را از افسری قوای لندی کوتل معزول ،نمود و بعد از مشوره کلنل اسلام خان و جنرال ایلیس تلگرامی را بحکومت پنجاب داد، تا او با وجود مخالفت کلنل اسلام خان، دفاع خیبر را مطابق موافقه نامه ۱۸۸۱م افریدیان به ایله جاری مقامی افریدی که بموجب آن موافقه نامه مسئول حفاظۀ خیبراند بسپارد. ولی افریدیان به تاریخ ۲۳ اگست ۱۸۹۷ علی الصباح بر علی مسجد فرو ریختند و با قوای بریتانوی پیکار خونینی آغاز کردند. اگر چه لشکر مقامی افریدیان محافظ با آنها مقابله کردند، ولی طرف شب علی مسجد سقوط کرد و لندی کوتل تا ۲۵ اگست مقاومت نمود تا اینکه اورک زائیان نیز بر کوه سمانه دست یازیدند ولی جنرال ییتمن بگز Yeatman Biggs با تجهیزات جدید بر اوضاع تسلط یافت.
نامۀ کمشنر پشاور
در این وقت سر ریچارد ادنی کمشنر پشاور در نامه ۱۳ اگست ۱۸۹۷ با امیر عبدالرحمن خان چنین نوشت: "به وسیلۀ تلگرام از طرف جلالتمآب ویسرای هند هدایت گرفته ام تا به اطلاع والا حضرت شما برسانم که حکومت هند از منابع متعدده اطلاع یافته است که یک عده بزرگ تبعه افغانی در قوای ملای هده شامل گردیده و در حمله های کنونی بر سرحدات بریتانوی قرارگاه شبقدر و سوختن روستای شنکر گرهـ به هرۀ مهمی گرفته اند. اطلاع میرسد با وجود تلفاتیکه پولیس نظامی بریتانوی در شبقدر به تاریخ ۷ اگست و قوای نظامی به تاریخ ۹ اگست بر همراهان ملا وارد آورد، ولی باز هم جمیعت های بزرگ مردم وادی جلال آباد و چارده و امبار خانه و باسول و گردی و سورکانی برای پیوستن به قوای ملای هده فراهم آمده و کشتی های لالپوره برای گذرانیدن آنان آماده اند. علاوه برین اطلاع یافتهایم، که برخی از سپاهیان افغانی به لباس ساده و اوت خیل های لغمان نیز به ملای موصوف پیوسته اند. برای ویسرای هند ضرورتی نیست که بر وخامت راپورهای وارده به تفصیل بحث راند. وی از شما میخواهد که باید بزودی رعایای خود را ازین جنگ باز خواهید، و نگذارید که دیگران با این وضع خصمانه از سرحدات والاحضرت شما بگذرند، و بر سرحدات بریتانوی با چنین وضع بتازند ویسرای هند در نامه ۲می ۱۸۹۶م خویش توجۀ والاحضرت را به اوضاع غیر دوستانه سپه سالار غلام حیدر خان معطوف داشته بود. ناممکن است که سپاهیان افغانی بدون اطلاع سپه سالار درین تاخت و تاز شامل شده باشند. بنا بران ویسرای هند مکرراً به شما اخطار میدهد که اگر سپه سالار خود را کنترول و یا ازین افسری قوای سرحدی بر طرف نسازید، خود والاحضرت مسئول تمام عملیات او خواهید بود. باقی امیدوارم صحت شما خوب باشد. مورخه ۱۳ اگست ۱۸۹۷م. (ص ۴۹۷)
جواب نامه
( از طرف امیر عبدالرحمن خان بنام کمشنر پشاور مورخۀ ۱۸ ربیع الاول ۱۳۱۳ = ۱۸ اگست ۱۸۹۷) بعد از احترام :نامۀ مورخه ۱۳ اگست ۱۸۹۷ شما رسید. و از نوشته های شما راجع به سپه سالار غلام حیدر خان و مردم علاقه های جلال آباد مطلع شدم. اما در بارۀ سپه سالار غلام حیدر خان و ایله جاری افغانی می نویسم، که یک نفر هم از ایشان در جمله همراهان ملا نجم الدین شامل نبوده، و هیچ کسی از و پیروی نکرده است. اما بارۀ مردم قبایل شما میدانید که ایشان از ترس من در چنین حرکتی علناً اشتراک نمیکنند، ولی اگر کسی هم بدانسو آمده باشد، مخفی خواهد بود. شما باید بدانید که چند سال قبل ملا نجم الدین از کابل گریخته و در جروبی ضلع پشاور ساکن گشت، و بسا از مامورین معتمد بریتانوی او را به تقاریب متعدده دعوت نموده و ملاقاتها بعمل می آوردند و هنگامیکه در کشور من بود نیز مامورین بریتانوی با او مکاتبها داشته و بنا بران از کشور من گریخت. وی بنا بر اعمال بد خود چنان اغتشاشها را در مردم تولید نمود، که بسبب آن از نتیجۀ اعمال خود میترسید، و بنابرین به نزدیکی های پشاور پناه آورد و مردم مهمند و جلال آباد و کوهستان او را بنظر یک نفر رهنمای خود می بینند، و بسا از مردم مرید و مخلص او و پیر مانکیاند، و عیناً همانطوریکه مردم در ازمنه قبل پاپ را مالک جنت و دوزخ میدانستند، همین ملاها نیز اکنون در بین مردم چنان موقعیتی را یافته و درین سالهای اخیر رعیت مرا نیز بر خلاف من بر انگیخته اند. چنانچه همین ملاها در کندهار بر پا خاستند و ملا مشک عالم بغاوت نمود، و ملاهای اوزبک بر خلاف من با اسحق خان در بلخ پیوستند و در تمام مواقع اغتشاشها را تولید نمودند. در جلال آباد قریه ایست که اصلاً مسکن چمیاران (پینه دوزان) است ولی چون قیامگاه این ملا نجم الدین مفسد گردیده، مریدانش آنرا هدۀ شریف گویند، او را به منزلت پیغمبر پندارند چه مصایبی است که از دست این مردم وارد می آید، و چه خونریزیهاست که در تحت قیادت این ملایان بوقوع میرسد؟ اکنون ملای هده در سر زمینی پناهنده شده که مربوط به کابل نبوده، بلکه در جوار پشاور افتاده و وی در آنجا علم خودنمائی را بر افراخته است خود شما مامورین معتمد خود را بفرستید تا اوضاع او را مطالعه نموده و ببینید که من چطور میتوانم از اعمال این مردیکه مریدانش او را به منزلۀ پیغمبر پندارند، و بدور او مخفیانه گرد آیند جلو گیری نمایم؟ از مدتهاست که این ملایان مرا هم "کافر" گفته و مریدان و مخلصین ایشان نیز به تحریک شان همواره با من جنگیده اند، چنانچه درین جنگها خانهای آنان خراب گردیده و بسا هم کشته شده اند. این مردم در مدت چهارده سال هر حصۀ افغانستان را مورد فتنه اندازی قرار داده و برخلاف من مردم آنرا باغتشاش تحریک نمودهاند، تا که هزاران نفر از طرفین کشته شده و خود این ملاهای فتنه انگیز نیز سرهای خود را درین راه داده اند تا جائیکه این ملایان توانستند بر خلاف من مردم را بر انگیختند ولی هنگامیکه ناکام گردیدند پناه خود را به سر زمین های بریتانوی گرفتند و حکومت بریتانیه نیز به ایشان نان و پناهگاه داده و حمایت خود را دریغ ننمود. بسا ازین چنین ملاها همین اکنون از گیر من گریخته و در جوار پشاور که تحت اقتدار من نیست نشسته و پناه جسته اند، پس چگونه من میتوانم این مردم را اداره نمایم؟ اما در بارۀ سپه سالار و لشکر منظم من بیقین بدانید که چنین اعمال خصمانه ابداً از آنها سرنزده است. و اگر بشما اطلاعی در بارهٔ لشکر منظم من و سپه سالار غلام حیدر خان رسیده باشد بکلی مجعول است، و من متعهدم که هیچ فرد لشکر منظم یا کدام مامور مسئول افغانستان به چنین عملیات دست نزند. و هر سخنیکه افراد معتمد دولت بریتانیه درین مورد شنیده اند تماماً بی اساس است. اما در بارۀ این ملاهائیکه در خاک خود شما افتاده اند و مطابق به تقسیم سرحدی جدید تمام آن سر زمین داخل خاک بریتانیه است، من چیزی گفته نمیتوانم. باقی به فضل الهی خیریت است ایام عزت بر دوام باد. (ص ۴۸۱)
نامۀ امیر به ویسرای هند
بعد از آنکه امیر نامۀ کمشنر پشاور را جواب گفت یکروز بعد بتاریخ ۱۹ اگست ۱۸۹۷ به وبسرای هند چنین نوشت: "با کمال احترام به اطلاع جلالتمآبی رسانیده میشود که قبلاً خطی از طرف مستر اُدنی کمشنر پشاور مورخه ۱۳ اگست ۱۸۹۷ مطابق ۳ ربیع الاول ۱۳۱۵ رسیده بود، به مجرد وصول خط مذکور حقایق واقعه را به جوابش نوشته و با وضع خالصانه
و دوستانه جواب دادم. اگر چه برخی از مغرضان بلباس دوستان اطلاعات مجعول و بی اساسی را نشر میدهند ولی بفضل خدا تعلقات اتحاد و دوستی حکومتین همواره بکمال استواری دوام خواهد کرد.
به این نامه یک خطی را میفرستم که ملا نجم الدین هده بنام مردم جلال آباد فرستاده و این چنین نامه ها را بنام تمام مردم قبائل آنجا نوشته است، عین نامۀ مذکور در لفافۀ خاصی که بران بخط خود نوشتهام، ضمیمه این نامۀ دوستانه بجلالتمآبی تقدیم است. دوست عزیزم! شکی نیست که ملای مذکور به صدها چنین نامه را به مریدان خود در قبائل افغانستان فرستاده و مردم هم او را به منزلۀ پیغمبر خود میشمارند. این است وضع ملای مذکور و مریدان او . " ( ص ۴۸۱) اگر چه امیر عبدالرحمن خان از لشکر کشیهای مردم تیراه و اوضاع آن سر زمین به وسیلهٔ مکاتیب فوق برائت ذمت خود را اظهار داشت ولی چون از طرف نماینده بریتانیه در کابل برخی از اطلاعات دیگر مستقیماً رسید، ویسرای هند به تاریخ ۳۰ اگست ۱۸۹۷ با امیر چنین نوشت:
نامۀ ويسرا
سمله ۳۰ اگست ۱۸۹۷
نامۀ ۱۸ اگست والاحضرت را که بنام کمشنر پشاور نوشته بودید خوانده و مسرور گشتم: چون والا حضرت شما از اشتراک مامورین رسمی و سپاهیان سرکاری خود در (وقایع سرحدی) بکلی انکار کرده اید و همین انکار خود را در درباریکه یک روز پیشتر از آن در کابل منعقد گردید در نطق خود بخوبی تاکید نمودید، بنا براین من به شما یقین میدهم که ابداً خواهش ندارم رخنه عمیقی در روابط دو دوست متحد بوجود آید و دلیلی موجود نیست که تمام آن شکوه هائی به من کرده اند، صحیح و بجا بدانم. خوبست که والاحضرت شما موقع یافتند که بزودی با وضاحت قام عدم اشتراک خود و مامورین خویش را در عملیات ملاها بر سرحدات هند موکداً رد نمودید. و امید است که در آینده در مراتب اطاعت والاحضرت و رعایا و مامورین شما و اتحاد با دولت بریتانیه شکی نماند. با وجود مراتب فوق بجاست که من والاحضرت شما را از اطلاعاتیکه راجع به شمول افراد قبائل افغانی با ملای هده و ایجاد تشویش در سرحدات هند و مقابله با بریتانیه آگاهی دهم. جمعیت های بزرگ افراد قبائل جلال آباد علناً از دریای کابل با بیرق ها و دهل ها برای اشتراک در عملیات ملای هده گذشته و بعد از جنگ شبقدر با همان وضع مردگان و مجروحان خود را بر داشته و باز گشتند. در اطراف خوست نیز برخی از دزدان که اشتران لشکری ما را از دَورَ برده بودند، بسرحدات شما گذشته . اشتران مذكور به تصرف سردار شیرین دل خان آمده است والاحضرت شما نیز تصرف در اشتران مسروق ملکیت حکومت هند که به سرزمین های افغانی به سرقت برده شده اند، جایز نخواهد شمرد. والاحضرت شما نوشته اید که مردم قبایل از ترس من علناً به چنین وقایع اشتراک نمی کنند و اگر کسی هم بدانسو آمده باشد، مخفی خواهد بود. مورد خواهش دارم که والاحضرت شما نظر به مراتب دوستی ایکه اظهار کرده اید به تمام مردم قبائل بوسیلۀ مامورین مقامی علناً فرمان دهید که اگر کسی از خط سرحدی گذشته و بر خلاف دولت بریتانیه اقدامی را نماید، موجب ناخوشی شما خواهد بود. برای جلو گیری از عملیات اشخاص گمراهی که بر خلاف بریتانیه اعمال خصمانه را انجام میدهند، باید مامورین مقامی والاحضرت همواره بر دریای کابل و دیگر مقامات لازمه نگرانی کاملی داشته باشند ، تا رعایای شما با وضع خصمانه آشکارا یا پنهان بسرحدات هند داخل نشوند در بارۀ نا آرمیهائیکه در بین قبائل موجود است، توجه والاحضرت را به نکات ذیل معطوف میدارم: که این گونه عملیات بکلی غیر منتظر است و تحمل نخواهد شد. من به لشکریان خود امر دادم که به قبائل حمله آور بر مله کند و چکدره جزای سنگینی دهند این دسته جات لشکر به سوات علیا هم رسیده و تمام قبائل آنجا را مطیع ساخته اند وضع مردم افریدی چنین است که سلسله اقدامات چندین سالۀ ایشان در خصومت با دولت بریتانیه دوام داشته و اشخاص مسئول آن ملا سید اکبر اکاخیل و میر بشیر ملکدین خیل اند. . اگر چه برخی از افریدیان خیبر صادقاند، ولی ایشان نمیتوانند بر قبایل دیگر حمله نمایند، بنا بران تهانه های حکومتی در آنجا سوخته و راها مغشوش گردیده و برای رفت و آمد کاروانها مساعد نیستند و در چنین حال راه حمل و نقل اموال گرانبها و مخصوصاً لوازم جنگی برای مدتی مسدود است و بنا بران اگر بعد ازین افریدیان یا قبائل دیگر بر سر حدات بریتانوی یا تهانه های ما بتازند، با ایشان طوری رفتار خواهد شد، که تفوق بریتانیه را بچشم سر ببینند. مسرورم از اینکه شما در بارخود افواهات بی اساس مردم را که لشکریان ما در پشاور برای حمله بر کابل فراهم می آیند، علناً رد و انتقاد کرده اید. والاحضرت خوبتر میداند به همان اندازه که شما فرایض خود را نسبت به حکومت هند مرعی دارید، حکومت هند نیز با کمال احترام تمام وعدهای خود را در بارۀ تقویه شما بجا خواهد آورد. (ص ۴۸۳)
نامۀ جوابیۀ امیر
از کابل ۱۲ ربیع الثانی ۱۳۱۵ مطابق ۱۰ ستمبر ۱۸۹۷
بعد از احترام: نامه دوستانه جلالت مآبی مورخه ۳۰ اگست رسیده و از محتویات آن اگاه شدم. به شما خبر داده اند، که گویا رعایای من فراهم آمده و علناً با بیرقها و دهلها دریای کابل را عبور کرده و با مریدان ملای هده پیوسته اند، و بعد از جنگ شبقدر با مردگان و مجروحان به وطن خویش برگشته اند و بنا بران جلالتمآب شما از من خواسته اید، که به مامورین مقامی خود امر امتناع عبور مردم را از سرحدات و عدم اشتراک عمل را با ملای هده بدهم، و ایشان را از عملیات مخالفانه بربتانیه باز دارم و حتی باید محافظان را بر دریای کابل و دیگر مقامات گماشته و ایشان را نگذارم تا ازان بگذرند. دوست عزیزم! آنچه شما بمن نگاشته اید چنین چیزی ابداً واقع نشده و نه رعایای افغانی با اعلام و دهلهای خود از آنجا گذشته اند. کیفیت حقیقی همانست که در مراسلهٔ گذشتۀ خود نوشته ام که یک نفر بنام نجم الدین ساکن جروبی دام فریب گسترده و مردم زیادی را از قبایل متعدد افغانی مرید خویش ساخته که اوامر او را به کمال و تمام اطاعت و رعایت می نمایند. از وقتی این شخص باعمال زشت و فتنه انگیزی دست زده به هر طرف به مردم مراسله ها را فرستاده و ایشان را به پیروی و اشتراک عمل خویش خواسته است چنانچه یکی از ان مراسلات را من قبلاً برای اطلاع جلالتمآبی فرستاده ام که شاید چندی قبل به شما رسیده باشد. من به تمام مامورین خود هدایت داده ام، که حتى المقدور رعایای افغانی را ممانعت نمایند، تا به تبعۀ ملای هده نه پیوندند، چنانچه چندی قبل بتعداد سی هزار مردم لغمان فراهم آمده و علم جهاد افراشتند، ولی چون به مامورین آنجا امرم رسید، سعی بلیغ را بجا آوردند که آنها را از هم پراگنده سازند چنانچه همۀ آنها به خانه های خود بر گشتند شکی نیست که اطلاعات واصله به حضور جلالت مآبی مربوط بهمین وقایع هیچ یکی از مردم قبایل کشور من نمیتوانند که علناً بچنین کاری دست زنند، چون برخی از ایشان عقیدت زیادی به ملای هده دارند ممکن است که شبانه به ملای مذکور پیوسته و بیراهه مانند دزدان سفر کرده باشند. پس چگونه ممکن است که ما مراقبت دزدان شبانه را در چنین سرحدات پهنا ور بنمائیم؟ جلالتمآبی نوشتهاند: که باید بر دریای کابل و دیگر راها محافظان را بگمارم تا هیچ یکی از مردم نتوانند به آن طرف بگذرند. دوست مهربان من! این کار در صورتی ممکن است که من در حدود پنج هزار سپاهی خود را بر قله های کوهسار و تمام راه های آن ولایت مقرر دارم. وانگهی ایشان از گشت و گذار مردم جلو گیری کرده خواهد توانست آیا بدون چنین ترتیبات چگونه ممکن خواهد بود، که از گذشتن مردم که با اوضاع آن سر زمین بلدیت تام دارند ممانعت بعمل آید؟ زیرا اگر راه های معروف را بروی ایشان ببندیم ایشان بسبب بلدیت کامل خود میتوانند از کوهها و بیابان ها گذشته و سرحداترا عبور نمایند با وجود این هم مامورین مقامی من همواره حتی المقدور مراقبت کرده اقدامات علنی ایشان را مانع خواهند بود. جلالتمآبی نوشته اید، که ایشان بعد از جنگ شبقدر مجروحین و کشتگان خود را برداشته و واپس بر گشته اند درین باره میخواهم توضیح دهم که رسم و رواج این قبایل چنین است و اگر مردگان خود را آورده باشند، پس آ آنها را دفن کرده اند و اکنون نمیتوان سراغ این اقدامات ایشان را نمود اما اگر در بارۀ مجروحین از آنها بپرسیم خواهند گفت: چون همواره به جنگ های بین القبائل بایکدیگر مشغولند و یکی دیگری را میکشد بنا بران بسیار مشکل است، تمیز مجروحان شبقدر و دیگر جنگهای قبائلی ایشانرا بنمائیم. جلالتمآبی به من اطلاع فرموده اید که این اضطراب سرحدی را نمیتوانید تحمل نمائید، و بنا بران لشکرهای بریت انوی را به سرکوبی مردم مله کند و چکدره گماشته و قوای شما تا سوات علیا قبائل آنجا را مطیع ساخته اند. ولی مردم افریدی از مدت چندین سال بر خصومت خویش باقی مانده و مسئول این مخالفتشان ملا سید اکبر اکاخیل و میر بشیر ملکدین خیل اند که تهانهای نظامی خیبر را سوختانده و راه ها را برای عبور قوافل بسته و بنا بران حمل و نقل اموال و مخصوصاً لوازم جنگی ناممکن است و دولت بریتانیه را با قبایل دیگر افریدی که قرارگاه های نظامی بریتانیه را تاخته اند، رفتاری خواهد کرد که حتماً تفوق بریتانیه را تسلیم نمایند.
از تمام حقایق این اوضاع که جلالتمآبی شرح داده اید مطلع شدم و یقین دارم که تمام مردم قبائل مذکوره حتماً مغلوب و سر کوبی خواهند شد. من برخی ازین مردم را دیده و از راه مشوره پرسیده ام که چرا بدولت بهیۀ بریتانیه اطاعت نداشته و خود را تباه و بر باد میسازند؟ ایشان جواب دادند که ما بسبب مجبوریت زیاد و نومیدی تام بچنین حرک رکات دست زده ایم، زیرا در سالهای گذشته از طرف دولت بهيۀ بریتانيه بما وعدۀ قوی داده شده بود که مردم قبائل از تطبیق قوانین حکومتی مستثنا بوده و در سر زمین خود آزاد خواهند ماند و اگر چنین امری از طرف دولت بهیه بایشان برسد آنرانخواهند پذیرفت و مالیاتی را بهه یچ حکومتی نخواهند داد. اکنون مامورین سرحدی دولت بریتانیه اوامر سابقۀ حکومت هند را صرف نظر کرده و به ساختن راهها در علاقۀ ایشان اقدام کردند، و فردا ادای مالیات و جریمه ها وغیره خواهند خواست و بایشان رفتاری را که با اهل هند کرده اند خواهند نمود. چون علاقهای کوهستانی عموماً مستمند اند و هیچ جائدادی ندارند بنا بران این حالت را تباهی خود تصور کرده و میخواهند که مامورین سرحدی بریتانیه همانطوریکه سابقاً حکومت هندوستان بایشان وعده نموده بود رفتار نمایند. چون من دربارۀ این وعدههای دولت بریتانیه از ایشان سندی خواستم آنها اسناد متعدد چاپی را ارائه دادند که حکومت محترم هند در بارۀ آزادی مردم قبائل قبلاً اعلان و نشر کرده است. اینک بعد از استماع این دلائل که از برخی مردم قبائل شنیدم، و نیز اسنادی را دیدم که آنها در دست دارند بنا بران مراتب مذکوره را به اطلاع جلالتمآبي شما رسانیدم و ظاهر است که شکایات این مردم از اوضاع مامورین مقامی و سرحدی هند است و ممکن است که اطلاع آن به حضور جلالتمآبی هم رسیده باشد. اما در بارۀ اینکه راه خیبر را ملاهای قبائل بند انداخته و نا محفوظ است و بنا بران ارسال امتعۀ گرانبها و لوازم جنگی نیز معطل خواهد شد، من میدانم که این قبایل آزاد همواره میتازند و هم ازین رواست که چندی قبل سرتیب محمد حسین را در دکه مقرر داشته سرشتۀ و بدرقه های خیبر را با و سپرده ام ولی با وجود آنهم برخی از اشرار قبائل، بارهای متعدد پوست خام و کشمش را به تاراج بردند. و همچنین یک قافلهٔ دیگر یکه مبلغ (۶۰) لک روپیه تجار را با خود داشت وقتیکه به د که رسید ما روپیه مذکور را واپس از دکه خواستیم و امر داده ام تمام اموالیکه خواستن آن فوری باشد، تا وقتی که راه خیبر محفوظ می شود، از کراچی براه کندهار خواسته شود. جلالتمآبی در بارۀ افواهاتیکه اشخاص مغرض می اندازند و میگویند که ازدحام لشکر بربتانیه در پشاور برای حملۀ کابل است نوشته اند که حکومت هند تمام وعده های خود را در بارۀ تقویۀ حکومت من شریفانه انجاز خواهد کرد. دوست! عزیزم اشخاص مغرض و مفسد جاهل در هر جا پیدا میشوند، و آنچه بدهن منحوس ایشان آید میگویند که سخن این گونه مردم هرزه اهمیتی ندارد، ایشان همواره سطح امور را دیده و سخن میسازند. پشاور سر زمینی است که در تصرف دولت بریتانیه است و هر چیزیکه بخواهند دران کرده میتوانند و حکومتین ما اختیار دارند، که در داخل خاک خود طوریکه لازم دانند، ترتیبات لازمه را بگیرند علاوه برین تا کنون چیزی واقع نشده که موجب چنین اقدامات غیر ضروریه باشد. و اگر هم چیزی واقع میشد باید یک طرف از طرف دیگر علل و موجبات آنرا می پرسید، و در بارۀ آن با طرف مقابل مکاتبه میکرد تا مسئله روشن میگشت چون چنین نشده پس چگونه به سخنان بیهوده مغرضان گوش دهیم؟
همچنین جلالتمآبی احساسات نیک و دوستانه خود را دربارۀ اتحاد و دوستی با دولت خدا
داد ما نوشته اید که من نیز با مسرت تمام بر دوستی دولت بهیۀ بریتانیه مطابق معاهدات ثابت می باشم انشاء الله. اما در بارۀ دزدان وزیری که از لشکرگاه دور اشتران را دزدیده و بخوست آورده و بر مردمان آنجا فروخته اند، می نویسم که سردار شیرین دل خان امر داده است که مالکان آن شتران مذکور را محفوظ دارند، اگر جلالتمآبی لازم می بینید که اشتران مذکور را واپس از آنها بگیرید چون سکنۀ خوست آنرا از وزیریان خریدهاند باید قیمت آن مطابق نرخ روز بایشان داده و اشتران مذکور پس گرفته شود تا مردم خوست خساره نکشند. (ص ۴۸۷)
جرگۀ افریدیان
هنوز امیر نامه سابقۀ ویسرای را جواب نداده بود که یک جرگۀ مشران افریدی به جلال آباد رسیده و عازم بودند که به کابل رفته و عرایض خود را بحضور امیر تقدیم دارند. این جرگه عریضۀ ذیل را با امیر فرستادند: " دولت بریتانیه از مدتی است که متدرجاً بر سر زمین ما و حتی بر سرحدات افغانی نیز تجاوز مینماید و در سرحدات ما قلاع عسکری در مواقع متعدد بنا نهاده است. ما بارها درین باره به حکومت افغانستان عارض شده ایم ،ولی والاحضرت شما به عرایض ما گوش نداده اند چون ما از هیچ طرف کمکی ندیدیم، اکنون مطابق با حکام اسلامی و فرایض دینی بفضل آلهی با حکومت مذکور اعلان جهاد دادیم و در داخل سر زمین بریتانیه پنج قلعه عسکری او را بخاک برابر ساختیم، مانند قلعۀ سمانه بالای هنگو و قلعه شنواری در جوار سمانه و یک قلعه بالای درۀ اوبلن نزدیک کوهات و غیره و غیره. ولی هنوز هم سه قلعۀ بزرگ ایشان سرسه کوه مذکور (سماني) واقع اند که آنرا تخریب کرده نتوانسته ایم و میخواهیم آنرا هم به فضل و مدد الهی سوختانده و برباد دهیم. تمام مردم تیراه بر قلعه کوه سمانه تصرف کردهاند و در دامنه های آن از کوهات تا رود گرمان در علاقۀ کرم بر سرحدات اور کزائیان مجاهدان قبائل به جهاد دست برده اند و نمیخواهند که اطاعت بریتانیه را قبول نموده و رعایای وی شمرده شوند و هیچگاه زمام اختیار خود را بدست آن دولت نخواهند داد، بلکه بر عکس آن میخواهیم مطیع و فرمانبردار پادشاه اسلام باشیم.
بنا بران بر دولت اسلام لازم است که منافع ما را حفاظت کرده و تصرف امور ما را مانند تمام افغانستان بدست خود بگیرد برای این مقصد این جرگه ۱۸ نفری ملکان و ملایان و مشران با عریضۀ خویش به حضور امارت مآبی فرستادیم. چون همین حالا ما به جهاد بالای کوه سمانه مشغولیم، امید واریم که والاحضرت شما آنچه برای خیر و بهبود ما لازم داند اجرا فرموده و ما هم بفضل خدا همواره مطابق هدایات شما رفتار خواهیم کرد. زیرا ما اجرا و ادارۀ امور خود را بکف شما سپردهایم، و تمام سعی خود را در خدمت شما مبذول خواهیم نمود. تمام مسلمانان اکنون منتظر اند که شما بمدد ما عساکر و توپخانه و پول نقد بفرستید.
و الا اگر بریتانیه بر ما غلبه یابد، ریشۀ مسلمانی را خواهند کشید، تمام خدماتیکه مربوط باین طرف باشد، آنرا والاحضرت امیر به ما بسپارند و امیدواریم این عریضۀ ما را جواب بدهند. ۷ ربیع الثانی ۱۳۱۵ مطابق ۷ ستمبر ۱۸۹۷ (ص ۴۲۲ )
هنوز این عریضۀ افریدیان بحضور امیر نرسیده بود که یک نامۀ دیگر به تاریخ ۶ ستمبر ۱۸۹۷ از طرف حکومت هند با میر نوشته شده و دران او را از امداد ملای هده در وادی کتر باز داشته و بوجود روابط علنی کابل با قبایل متمرد اشارت رفته بود.