دو شاه در یک قصر
بر خلاف ضرب المثل معروف که میگوید دو شاه در یک کشور نگنجد در سالهای بین ۱۸۱۸ و 1824 (سالهای اخیر ربع اول قرن ۱۹) دو تن از شاهان ما نه تنها در یک کشور بلکه در یک شهر حتى در یک قصر پهلوی هم زندگانی داشتند چون همکاری دو خاندان بزرگ سدوزائی و بارکزائی بار دیگر در اثر کور ساختن وقتل وزیر فتح خان در سال ( ١۸۱۸ ع - ١٢٣٤ هـ ق ) برهم خورد در اثر قیام برادران وزیر و جنبش انتقام گیری ایشان شاه محمود بن تیمور شاه و پسرش کامران در مقابله با سردار دوست محمدخان در دهکده هندکی و قلعه قاضی بدون اینکه جنگی واقع شود شبکی فرار نمودند و چون در همین فرصت پر دل خان و برا در آن عینی او قندهار را از دست گل محمد خان پوپلزائی حاکم شاه محمود گرفتند شاه اخیر الذکر در فرار خود به قندهار هم داخل شده نتوانسته و از طریق دیراووت راه فراه و بالاخره هرات را پیش گرفت این موقعی است که شاهان فراری سدوزائی (شاه محمود) در داخل مملکت در ولایت هرات حاکمیت دارد و شاه شجاع در خارج کشور در لودیانه آواره و مضطرب است و حصه زیاد خاک هاى مملکت از نادعلی حوالی هامون سیستان گرفته تا کشمیر و سند بدست برادران بار کزائی افتاده است.
سردار دوست محمد خان موقعی که با اشاره سردار محمد عظیم خان از کشمیر بغرض انتقام جوئی وزیر فتح خان بطرف پشاور و کابل حرکت کرد شهزاده ایوب بن تیمور شاه را از طرف خود در پشاور به پادشاهی برداشت و رهسپار کابل شد . متعاقباً شاه شجاع نظر بدعوت سر دار محمد عظیم خان به پشاور رسید و طبعا جای شاه ایوب را تصاحب نمود تا اینکه سردار محمد عظیم خان از کشمیر به پشاور توصل نموده و سازش او و شاه شجاع صورت عمل بخود نگرفت و شهزاده ایوب را در حمایت خود برداشت . چون سردار دوست محمد خان کابل را از شهزاده جها نگیر بن کامران متصرف شد فوراً شهزاده دیگر سندوزائی سلطان علی بن زما نشاه را از طرف خود پادشاه ساخت و خودرا وزیر او اعلام نمود . این شاه و وزیر ، شاه محمود و کامران را طوریکه ذکر کردیم عقب زدند و در کابل و غزنی موقعیت خویش را استوار ساخته بودند که سردار محمد عظیم خان وارد کابل شد و احساب خود شهزاده ایوب را که باری در پشاور از طرف سردار دوست محمدخان پادشاه شده بود شاه ساخت و خود را وزیر او معرفی نمود . بدین ترتیب دو نفر شهزادگان سدوزائی سلطان علیشاه بن زما نشاه و شاه ایوب بن تیمورشاه بحیث شاه و دو تن از برادران بارکزائی یعنی سردار دوست محمد خان و سردار محمد عظیم خان بحیث وزرای متقابله آنها در کابل زندگانی داشتند . شبهه ئی نیست که این شهزادگان بی نام و نشان سدوزائی که پهلوی هم در دو گوشه قصر در بالا حصار کابل بر تخت جلوس داشتند از خود دارای کدام قدرت نبوده و فقط بنام پادشاهی میکردند و اقتدار واقعی و نفوذ اداره همه در دست وزرای آنها بود . که برای امحای نقشه های یکدیگر صرف مساعی داشتند.
علت ظهور این سلطنت دو گانگی که خوشبختانه طول زیاد نکشید این بود که برادران بارکزائی که قسمت اعظم خاک کشور در حیطه تصرف شان آمده بود متأسفانه راجع به تشکیل یک حکومت مرکزى و انتخاب شاه از میان خودشان به کدام فیصله نرسیده و با آرزوی قیادت و بزرگی و پادشاهی که اکثر آنها بخصوص سدار دوست محمدخان و سردار محمد عظیم خان در دل داشتند شخص خود را بصورت مستقیم روی تخت آورده نمی توانستند زیرا چنین کاری اسباب مخاصمت دیگران میشد لذا کوشش داشتند تا از وجود شهزادگان ضعیف سدوزائی استفاده کرده آنها را روی تخت نشانند و در سایه نام آنها خود کام روائی کنند ایو بشاه (دست نشانده سردار محمد عظیم خان) و سلطان على (شاه انتخابی سردار دوست محمد خان) به پشتیبانی وزرای خود آنی از تحریکات ضد یکدیگر خود داری نکردند تا اینکه بالاخره سلطان علی شاه بدست شهزاده اسمعیل پسر ایوب شاه در اطاق خواب خود در بالا حصار خفه گردید و بساط سلطنت یکی از شهزادگان پوشالی برداشته شد ، سردار محمد عظیم خان با شاه انتخابی خودش چندی دیگر حکمروانی داشت و مسافرتهای جنگی در غرب و شرق کشور در سند و پشاور نمود تا وفات کرد و پسرش حبیب الله خان بجایش تقرر یافت . ایوب شاه هنوز هم چندگاه دیگر در بالاحصار بر مسند شاهی نشسته بود و میخواست با پسر خود شهزاده اسماعیل کار حبیب الله خان را هم یکطرفه کند ولی پر دل خان به موقع رسیده ، اسماعیل را مقتول شاه ایوب را بر طرف و آزاد و حبیب الله را سر خوش گذاشت و بدین ترتیب سلطنت رقیب سلطان علی شاه و با او سلسله دودمان سدوزائی در کابل خانمه پذیرفت . بدین طریق در یک موقع بسیار حساس دورۀ فتور تاریخ معاصر افغانستان که انگلیسها در پنجاب و سند رسیده و طرح نقشه های آینده را می ریختند و رنجیت سنگه قلع لاتک را از غلام محمد خان و جهانداد خان با میزائی خریده و گوش به آواز و چشم بر راه موقع مساعدتر نشسته بود ، حکومت دودمان سدوزائی در شرف اختتام و سلطنت محمد زائی بمیان نیامده بود در این دورۀ بین البین که کشور شکل ملوک الطوائفی گرفته بود و علامت فارقه ضعف و نقاهت آن وجود همین دو شاه گمنام در دو گوشۀ دولت خانه بالا حصار کابل است مهاراجای سک به اساس نقشه غیر مرئی فرنگ قدم بقدم پیش آمده کشمیر ، ملتان دیره جات و پشاور را تصاحب نموده رفت تا به متصدیان کمپنی هند شرقی تسلیم دهد.