السابع عشر السلطان الاعظم غیاث الدنیا و الدین
ابو الفتح محمد سام قسیم امیر المومنین
ثقات تغمد هم الله برحمته چنین روایت کرده اند: که سلطان غیاث الدین و سلطان معز الدین طاب مرا قدهما ، هر دو از یک مادر بودند، و غیاث الدین بسه سال و کسری از معز الدین بزرگ ( تر ) بود، و مادر ایشان دختر ملک بدر الدین گیلانی ( ) بود هم از اصل بنجی نهاران و تخمه شنسبانیات ، و ملکه مادر ایشان نور الله مرقد ها ، غیاث الدین را حبشی خواندی ، و معز الدین را زنگی ( ۲ ) گفتی ، و در اصل اسم مبارک او غیاث الدین محمد بود و نام معز الدین هم محمد ، بر لغت غور محمد را اخمد ( ۳ ) گویند، و چون سلطان غیاث الدین سام علیه الرحمه در گیلان ( ۴ ) برحمت حق ( تعالی ) پیوست، سلطان علا ء الدین بتخت نشست، هر دو برادر زاده خود غیاث الدین و معز الدین را فرمان داد ، تا به قلعه و جیرستان ( ۵ ) محبوس کردند و اندک وظیفه جهت ما یحتاج ایشان تعیین کرد . چون سلطان علا ء الدین ( از دنیا ) نقل کرد سلطان سیف الدین ایشان را از قلعه و جیرستان مخلص گردانیده ( ۶ ) ، و مطلق العنان کرد، غیاث الدین ( ۷ ) در موافقت سلطان سیف الدین ، بحضرت فیروز کوه مقام ساخت و معز الدین باطراف ( ۸ ) بامیان بخدمت عم خود ملک فخر الدین مسعود علیه الرحمه رفت ، و غیاث الدین در خدمت سیف الدین به لشکری جهه دفع غز ( ۹ ) رفت ، و اندک استعدادی داشت . بسبب قلت مال و منان ، و هر کس از خدم پدر و مادر ایشان در سر اندک خدمتی میکردند و غیاث الدین مدام بخدمت سلطان سیف الدین می بود ( تا ) چون
______________________________________________________________________
(۱) مط: کیدانی . ( ۲ ) اصل: از زنگی. ( ۳ ) مط : حمد . راورتی و پ : احمد . ( ۴ ) مط و راورتی : کیدان که گیلانی منسوب به گیلان غزنه اصح است. ( ۵ ) پ : خرجستان . ( ۶ ) مط : از ان قلعه ایشان را مخلص گردانید . ( ۷ ) مط : به موافقت . ( ۸ ) مط : بطرف . ( ۹ ) مط : در لشکر دفع غز برفت.
غوریان طبقه(۱۷) (۳۵۴ )
قضای آسمان در رسید و سیف الدین از تخت حیات سلطانی ، بتخته ممات ( ۱ ) فانی نقل کرد، و لشکر غور منهزم از ولایت رود بار و اطراف دزق بطرف غرستان ( ۲ ) از راه اسیر دره و لویز ( ۳ ) آمدند، و در شهر افشین ( ۴ ) که دار الملک شار ان غرستان ( ۵ ) بود بگذشت و چون به قصبۀ و زاورد ( ۶ ) آمدند، سپهسالار ابو العباس شیش ( ۷ ) که ( سلطان ) سیف الدین را به نیزه انداخته بود ( آنجا ) بخدمت غیاث الدین پیوست، و آنچه از اکابر و امرا ء و اشراف لشکر غور و غرستان ( ۵ ) حاضر بودند جمع کرد و جمله را فراهم آورد و بر سلطنت سلطان غیاث الدین همگنانرا بیعت داد ، و غیاث الدین را بتخت سلطنت بنشاند ( ند ) و مبارکباد گفت و آنجا فرمود: تا قلعه بنا کردند و تابدین عهد که حادثه کفار مغل بود، آن [ قلعه و ] قصبه معمور بوده [ است ] و از انجا بحضرت فیروز کوه آوردند و چون بشهر رسیدند غیاث الدین را بر تخت سلطنت نشاندند ، و پیش از ان لقب او سلطان شمس الدین بود و لقب برادرش شهاب الدین . بعد از فتوح خراسان سلطان معز الدین شد. رحمة الله علیهما.
چون برادرش را در بامیان حال غیاث الدین معلوم شد، از خدمت عم خود اجازه خواست ، بفیروز کوه آمد سر جاندار شد ( ۸ ) ، و ولایت استیه ( ۹ ) و کجوران حوالۀ او گشت، و چون سرا پرده از شهر فیروزه کوه بطرف غور بیرون آورند ، متمردان غور خلاف آغاز نهادند و سپه سالار ابو العباس ( شیش ) که او را بتخت نشانده بود در غایت تمکین ( ۱۰ ) بود و متمردان غور التجابد و میکردند، و هر دو سلطان را کین کشتن ( ۱۱ ) پسر عم خود ، که سلطان سیف الدین بود در باطن می بود، و هر دو با هم تدبیر فرمودند و برادران قرار افتاد: که با یکی
______________________________________________________________________
(۱) اصل: ممالک فانی . ( ۲ ) مط : غرجستان . ( ۳ ) مط : از راه اسیر دره و لوبر امد و در . . . راورتی : اسیر دره و لویر . پ : اسیر و ره دلو . ( ۴ ) کذا پ : اقسمین . راورتی گوید : که فصیحی بنام افشنه شهری را ذکر میکند و ابن حوقل پایتخت غرجستان را ( نشین ، یا سورمین می نویسد ( ر : ۵۰ ) . ( ۵ ) پ : ندارد. ( ۶ ) مط : وراورد . متن راورتی : و داوژد ، در بعضی نسخ راورتی : وژاورد . و داوژد . ( ۷ ) اصل: سیش . ( ۸ ) مط : به اجازت به فیروز کوه آمد و سر جاندار از غیاث الدین شد. پ : سر خاندان شد. اما جاندار و سر جاندار نام مناصب لشکر بود که اکنون گارد یا محافظ شاهی است ( ر : ۵۲ ) . ( ۹ ) در بعضی نسخ ماخذ مط : اسیه ، اسفیه . بقول یا قوت و دیگر ان استیا یا استیه از بلاد غور بود. ( ۱۰ ) اصل: تمکین پ : متمکن . ( ۱۱ ) پ : کذا . اصل: کشته شدن.
غوریان طبقه(۱۷) (۳۵۵ )
از ترکان خواص ( ۱ ) مقرر کردند، که چون ابو العباس در بارگاه آید و میان بارگاه بخدمت بایستد هر گاه که سلطان معز الدین دست بکلاه خود برد، او ( ۲ ) سر ابو العباس بیندازد . همچنان کردند ، چون ابو العباس کشته شد، سلطان غیاث الدین قوت گرفت و رونق ملک زیادت شد، عم ایشان ملک فخر الدین – مسعود بامیانی چون برادر مهتر سلطانان هفت گانه بود و از ( ان ) برادران هیچ باقی نمانده، طمع ملک غور و تخت فیروز کوه کرد، و ملک علا ء الدین قماج ( ۳ ) سنجری را که ملک بلخ بود مدد طلبید و رسولان بنزدیک تاج الدین یلدز ( به ) هرات فرستاد و مدد طلبید ، و از اطراف لشکر بامیان و لشکر بلخ و [ لشکر ] هرات از جوانب روی بحضرت فیروز کوه نهادند ، و ملک فخر الدین ( بامیان ) چون عم ایشان بود و امرا ء غور در خدمت او بسیار بودند و میراث طلب ملک بود، پیشتر روان شد و ملک علا ء الدین قماج بلخ با لشکر خود در عقب او بچند فرسنگ از راه غرستان ( ۴ ) بالا آمدن گرفت، و تاج الدین یلدز از هرات چون نزدیک تر بود بحضرت فیروز ( کوه ) با لشکرخود ( بحضرت فیروز کوه ) آمد از راه هریوا لرود و سلطان غیاث الدین ( و معز الدین ) از فیروز کوه بیرون آمد بموضعی که آنرا راغ زر ( ۵ ) گویند و لشکر غور با ایشان جمع شد، ملک تاج الدین یلدز هرات تعجیل نمود، بر طمع آنکه ( مگر ) فتح فیروز کوه و قمع لشکر غور بر دست او باشد ( ۶ ) ، چون ( بنزدیک ) لشکر غور رسید و هر دو لشکر با هم مقابل گشتند، و مستعد مصاف شدند چنانچه میان هر دو لشکر مقدار نصف فرسنگ ماند ، هر دو صف در نظر یکدیگر آمدند، و دو مبارز غوری از میان لشکر با هم عهدی کردند ( ۷ ) و در روی صف ( ۸ ) بخدمت سلطان آمدند و پیاده شدند و روی بر زمین نهادند، که ما دو بنده لشکر هرات را کفایت میکنیم ، پس بفرمان سوار شدند، و هر دو مرکبان بر انگیختند و شمشیر ها بر کشیدند، و چون باد پران و ابردمان ( ۹ ) ، سوی صف ترکان آمدند ، و آواز میداند.
______________________________________________________________________
(۱) مط : خاص . ( ۲ ) مط : آن ترک سر . ( ۳ ) اصل: قماش ، مط و راورتی و پ : قماج . ( ۴ ) پ کذا. راورتی : غرجستان . ( ۵ ) پ : کذا . مط : راغ رز . متن راورتی : راغ ذریر . بعضی نسخ راورتی : راغ زر، راغ ویژ . ( ۶ ) مط : بنام من باشد. پ : مانند متن . ( ۷ ) مط : بستند . ( ۸ ) مط : مصاف . ( ۹ ) اصل: چون باد و باران و ابر دمان . مط و پ : مانند متن
غوریان طبقه(۱۷) (۳۵۶ )
( یلدز کجاست ) که ملک یلدوز را می طلبیم، و یلدوز در زیر چتر استاده بود، لشکرش بملک اشارت کردند ، چندانچه آن دو مبارز غوری را معلوم شد که یلدوز کدامست ؟ هر دو چون شیران ( عرین ) گرسنه و پیلان مست در یلدوز افتادند و بزخم شمشیر یلدوز را از پشت اسپ بر زمین انداختند چون لشکر هرات آن مبارزت و دلاوری [ و جرات ] و عیاری مشاهده کردند در هم شکستند و منهزم گشتند. حق تعالی چون آن دوسلطان غیاث الدین و معز الدین را ظل رحمت خود گردانیده بود، چنین فتحی و نصرتی ( ۱ ) کرامت ایشان گردانید و دیگر روز چند هزار سوار ( جرار ) خونخوار نامزد کردند، تا پیش لشکر قماج بلخ رفتند و مغافصه بر لشکر آوردند، و او را بگرفتند و بکشتند و سر او بخدمت ایشان آوردند ، پس فرمان داد ، تا سر قماج در موضعی کردند و بسواری دادند( ۲ ) و بخدمت عم خود ملک فخر الدین مسعود بامیانی ( ۳ ) باستقبال فرستادند ، و ملک فخر الدین مسعود نزدیک رسیده بود، چون آن سر قماج را روان کردند ، در عقب لشکر بر نشاندند و بطرف ملک فخر الدین عم خود راندند. چون آن سوار سر قماج را بنزدیک فخر الدین برد ، عزیمت مراجعت کرد، چون روان شد، سوار غور در رسیده بود ( ۴ ) ، و اطراف فرو گرفته.
چون سلطان غیاث الدین و معز الدین در رسیدند ، در حال به خدمت عم از مرکب پیاده شدند و عم خود را خدمت کردند و بتخت ( ۵ ) نشاندند و هر برادر، در پیش او دست بر کمر ( ۶ ) زده بایستادند و بدین سبب حیا و ندامت بر ملک فخر الدین غالب شد، از شرمساری ایشان را جفائی چند بگفت و برخاست و گفت: ( که ) بر من میخندید ! ایشان بخدمت او عذر بسیار تمهید کردند و در خدمت او یک منزل برفتند و او را بطرف بامیان
______________________________________________________________________
(۱) مط : فتح و نصرت. ( ۲ ) مط : و مغافصه بر لشکر آوردند و منهزم گردانیدند و علم او بخدمت ایشان آوردند، پس فرمان داد تا سر یلدز در جالی کردند بسواری دادند و بخدمت . ( ۳ ) مط : بامیان. ( ۴ ) مط : چون سر یلدز و علم قماج بلخ بدید ، ملک فخر الدین عزیمت مراجعت کرد و لشکر برنشاند، چون سوار شد، لشکر غور رسیده بود. ( ۵ ) مط : و برتخت . ( ۶ ) مط : د کمر.
غوریان طبقه(۱۷) (۳۵۷ )
باز گردانیدند، و ملک غور سلطان غیاث الدین را صاف شد، و بعد از ان بجانب گرمسیر و زمین داور آمد و آن دیار را مستخلص گردانید و ملک غور او را مسلم سد و چون تاج الدین یلدوز هرات کشته شد و لشکر بهراة منهزم باز رفت ( ۱ ) ، بها ء الدین طغرل که ( یکی ) از بندگان سلطان سنجر بود هرات ( را ) در ضبط خود آورد و مدتی نگاهداشت تا اهل هرات بخدمت ملک غیاث الدین ( مکتوبات ) استدعا ارسال کردند، و آن فتح هم بر امد بعد از چند سال قادس و ولایت کالیون ( ۲ ) و فیوا رو سیفرود در ضبط آمد، چون آن بلاد در تصرف آمد، دختر عم خود ملکه تاج الحریر ( ۳ ) جوهر ملک بنت السلطان علا ء الدین را در حباله خود آورد و تمام بلاد غرستان ( ۴ ) و طالقان و جرزوان ( ۵ ) مسلم شد و بلاد جروم و تکنا باد ( ۶ ) بسلطان معز الدین داد، و بعد از انکه از سجستان باز آمده بود، بطرف غزنین و ولایت زاول و جروم ( ۷ ) و حوالی آن سوار فرستادن گرفت، و بلاد کابل و زاول و غزنین [ در ان عهد ] بدست ( قبایل ) غزان بود و از دست خسرو شاه بستده بودند، و عهد خسرو شاه منقرض گشته بود، و پسر او خسرو ملک تختگاه خود به لوهور ساخته بود.
سلطان غیاث الدین فرمان داد : تا حشمهای جبال غور و آن قدر که از خراسان در تصرف او آمده بود جمع شدند و روی بغزنین نهاد ( ند ) و امیران غز ( ۸ ) که در غزنین بودند، چون طاقت مقاومت لشکر غور نداشتند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(۱) مط : گشت. ( ۲ ) اصل: کالیو و فیوار و سیفرود. پ : فتوار و سیفر. در بعضی نسخ : کالیون یا کالیوار ینوار، یا فیوار یا بغشور. متن راورتی : فارس و ولایت کالیون و فیوار و بغشور . اختلاف نسخ راورتی : فارس ، فادس ، قادس . بغشور یا سیفرد. چنانچه گذشت قادس اکنون هم در هرات مشهور است. اما بغشور بقول ابن حوقل از مدن بامیانست ، که ابو الفدا ء ( ص ۴۵۷ ) آنرا از کور خراسان گفته است. اما بقول نصطخری ( ص ۲۱۲ ) کالوون ( کالون ) از شهر های خراسان بود، که بین مدن هرات و مرو ذکر رفته است، درباره فیوار ( ر : ۲۶ ). ( ۳ ) مط : دختر عم خود ملک تاج الدین ، جوهر ملک بنت السلطان علا ء الدین حسین را در ، راورتی : دختر عم خود ملکه تاج الدنیا و الدین گوهر ملک بنت سلطان علا ء الدین حسین. ( ۴ ) مط : غرجستان . ( ۵ ) مط : خزروان ، حرزوان ، حروران . پ خردران . ولی جرزوان معرب گرزیوان کنونی است که مربوط میمنه افغانیست . ( ۶ ) مط : و از بلاد حروم و تکینا باد . راورتی : جروم و تگین آباد . ( ۷ ) اصل: حروم . ( ۸ ) اصل: و امیران غزنین که در غزنین.
غوریان طبقه(۱۷) (۳۵۸ )
طراق ( ۱ ) بستند و از غایت ثبات غزان نزدیک بود، تا ( که ) هزیمت بر لشکرغور افتد، سلطان مدد فرستاد ( ۲ )، ناگاه فوجی از مبارزان غز حمله کردند و شاه علم غوریان را بستدند، و ( در ) اندرون طراق خود بردند [ صفهای ] لشکر غوریان از میمنه [ و از ] میسره گمان بردند، که شاه علم مگر با قلب درون طراق رفته است و از اطراف حمله کردند و طراق غز را بشکستند و بگرفتند و لشکر غز منهزم شد و خبر بسلطان غیاث الدین باز رسید، و حشم غور تیغ در غزان نهادند و خلقی را از ان قوم ( ۳ ) بر زمین زدند، و مملکت غزنین مسلم شد، و این فتح [ سلطان ] در شهور سنه تسع و ستین و خمسمائه بود، چون غزنین فتح شد سلطان غیاث الدین برادر خود ، سلطان معز الدین را بتخت محمودی بنشاند و بطرف فیروزه کوه مراجعت فرمود، و بعد از دو سال ( لشکر ها استدعا کرد ) و لشکر های غور و غزنین را مستعد گردانید و بدر شهرهرات رفت، و اهل هرات آثار خدمت و هوا داری ظاهر ( می ) کردند . چون بها ء الدین طغرل این معنی . در یافت، شهرهرات ( را ) بگذاشت، و خود بطرف خوارزمشاهیان رفت و در شهور سنه احدی و سبعین و خمسمائه هرات فتح شد، و بعد از ان [ فتح ] بدو سال فوشنج فتح شد، و بعد آن فتح ( ۴ ) ملوک نیمروز ( ۵ ) و سجستان رسل فرستادند و خود را در سلک موافقت خدمت پادشاه کشیدند، و بعد از ان ( ۶ ) ملوک غز که در کرکان ( ۷ ) بودند انقیاد نمودند، و اطراف ممالک خراسان که تعلق بهرات ( و ) بلخ داشت، چنانچه طالقان ، و اندخود و میمنه ( ۸ ) و فاریاب و پنجده ( ۹ ) و مرو الرود ، ودژق ( ۱۰ ) و خلم ( ۱۱ )، جمله آن قصبات در تصرف بندگان او آمد، و خطبه و سکه بنام سلطان غیاث الدین ( ۱۲ ) مزین گشت و بعد ازو چند گاه سلطان شاه جلال الدین محمود بن ایل ارسلان خوارزمشاه
______________________________________________________________________
(۱) طراق: معرب تراغ یا تراک اسم صوتست و این معنی درینجا راست نمی آید، اصل این کلمه مغولی بنظر می آید، که مقصد از ان سنگر بندی و صف بندی خاص لشکر برای جنگ باشد.( ۲ ) مط : سلطان غیاث الدین باز گشت و از غوریان جمعی را بمدد سلطان معز الدین فرستاد.( ۳ ) مط : ازیشان بر زمین.( ۴ ) مط: و بعد ازین فتوح ملوک.( ۵ ) اصل: ملک نیمروز. ( ۶ ) مط : و بعد ازین. ( ۷ ) مط و راورتی : کرمان . ( ۸ ) مط و پ : میمند . ( ۹ ) مط : پنجدیه. ( ۱۰ ) پ : ورق که همان دزه و دزق سابق الذکر مرو است. ( ۱۱ ) مط : و خلم و دزق و کیلف و جمله آن . . . متن راورتی کذا . ( ۱۲ ) مط : بنام مبارک او مزین.
غوریان طبقه(۱۷) (۳۵۹ )
از برادر خود علا ء الدین تکش خوارزم شاه مسترید ( ۱ ) گشت ( و ) بخدمت درگاه غیاث الدین پیوست، و بعد از مدتی عصیان آورد، چنانچه پیش ازین تحریر یافته است ( ۲ ) بنزدیک خطا رفت و از انجا مدد آورد و مرو بگرفت و اطراف ممالک غور را زحمت دادن گرفت و فساد و تاراج آغاز نهاد تا در [ سال ] سنه ثمان و ثمانین و خمسمائه سلطان غیاث الدین فرمان داد: تا سلطان معز الدین از غزنین، و ملک شمس الدین از بامیان ، و ملک تاج الدین ( حرب ) از سیستان با لشکر های خود ، در ( ۳ ) رود بار مرو جمع شدند، بیامدند [ و با لشکر سلطانشاه مقابل شدند و ] سلطان شاه از مرو با لشکر خود بالا آمد و در مقابل ( ۴ ) سلاطین ترک تاز [ ی ] میکرد و علفچی لشکر را زحمت میداد ، چنانچه مدت شش ماه آن فتنه بداشت و هر دو لشکر نزدیک یکدیگر بماندند ، تا سلطان معز الدین گذرگاه آب مرغاب را طلب فرمود و از آب بگذشت،و دیگر لشکر ها در عقب او بگذشت و سلطان شاه منهزم شد، و آن ( ۵ ) فتح در ( شهور ) سنه ثمان و ثمانین و خمسمائه بود، ( و ) بها ء الدین طغرل سنجری در ( ان ) مصاف بدست لشکر بامیان افتاد و سر او بخدمت سلطان غیاث الدین آوردند، و در ان روز ملک شمس الدین بامیانی که پسر ملک فخر الدین مسعود عم سلطان ( ۶ ) بود چتر یافت و بلقب سلطانی خطابش کردند ، و هم در ان سال پیش از ان ( که ) لشکر های غور و غزنین و بامیان برود بار مرو برای دفع سلطان شاه جمع شدی ، بشهادت سلطان حلیم خسرو ملک علیه الرحمه فرمان شده بود و هر سالی فتحی نو باطراف ممالک غور میشد تا در شهور سنه ست و تسعین و خمسمائه ، علا ء الدین خوارزم شاه برحمت حق پیوست . سلطان غیاث الدین و معز الدین با لشکر در حوالی نیشاپور مقام ساختند و جنگ قایم شد، ثقاب چنین روایت کرده اند تغمد هم الله برحمته : از جملۀ کرامات سلطان غازی غیاث الدین طاب ثراه که روزی بجهت تفحص جنگ جای شهر سوار شد و بر لب خندق طوف فرمود.
______________________________________________________________________
(۱) مط : مستزید . ( ۲ ) مط : تحریر افتاده است. ( ۳ ) مط : به رود بار . ( ۴ ) مط : و در مقابله . ( ۵ ) مط : و این فتح . ( ۶ ) اصل: عز سلطانه . ( ۷ ) اصل: رفت.
غوریان طبقه(۱۷) (۳۶۰ )
بموضعی رسید، که رای مبارک او بر ان موضع قرار گرفت [ و بجهة جنگ جای اشارت فرمود ] تا فتح آن شهر از ان موضع باشد، بتازیانه اشارت کرد که ازین برج تا بدین ( ۱ ) برج منجنیق [ می ] باید نهاد تا رخنه شود و جنگ سلطانی پیش برند تا این شهر توان ستد و فتح میسر گردد، در زمان که اشارت [ بکرد، همان مقدار که اشارات ] فرمود بود، باره شهر و برجها تمام در شکست ( ۲ ) و بیفتاد و خراب شد، چنانچه خشتی بر خشتی نماند و نشاپور فتح شد و ملک علی شاه پسر تکش خوارزم شاه با ملوک خوارزم که آنجا بودند چنانچه سر تاش و کزلک خان و دیگران بدست آمدند، و ملک ضیا ء الدین محمد ابی علی شنسبانی ( ۳ ) را که عمزاده هر دو سلطان و داماد سلطان غیاث الدین بود ایالت و تخت نیشاپور دادند و در ان سال مراجعت فرمودند و دیگر سال بجانب مرو شاه جان رفتند و فتح کردند و ملک نصیر الدین محمد خرنک ( ۴ ) را در مرو نصب فرمودند ، و ایالت سرخس به پسر عم خود ملک تاج الدین زنگی مسعود بامیانی که پسر فخر الدین مسعود [ بامیان ] بود فرمودند، و تمامت خراسان در ضبط آمد و صاف شد و علا ء الدین محمود خوارزم شاه بسیار کوشید تا مگر بطریق خدمت او را قبول کنند، و خراسان بوی ( ۵ ) دهند باز گذارند، مسلم نشد..
ثقات چنین روایت کردند: که چون تکش خوارزم شاه نقل کرد محمد خوارزم شاه بخدمت سلطان غیاث الدین طاب ثراه رسل فرستاد، مضمون رسالت آنکه : میان سلاطین و میان پدر من عهد مودت و مرافقت مستحکم بود بنده میخواهد تا بدان قرار در سلک دیگر بندگان باشد اگر رای اعلی صواب بیند، مادر مرا ( ۶ ) سلطان غازی معز الدنیا و الدین ( ۷ ) در حباله خود آورد و بنده را فرزند خواند ، و از حضرت غیاثیه بنده ( را ) تشریف و مثال خوارزم و خراسان باشد، بنده تمام عراق و ماورا ء النهر از دست مخالفان مستخلص کند ( ۸ ) . چون این ( ۹ ) رسالت ادا کردند ، سلطان معز الدین ( را آن ) اتصال موافق نیفتاد و مکاوحت ظاهر شد و چون حق تعالی خواسته بود : که ممالک ایران تمام در ضبط محمد خوازرم شاه آید، به آخر روزگار
______________________________________________________________________
۱) مط : تا بدان برج . ( ۲ ) اصل: در گذشت. ( ۳ ) مط : شنسبی . ( ۴ ) مط : حرنک . ( ۵ ) مط : بدو بازگذارند. ( ۶ ) مط : او را . ( ۷ ) مط : معز الدین . ( ۸ ) مط : گرداند . ( ۹ ) مط : آن.
غوریان طبقه(۱۷) (۳۶۱ )
چند کرت از پیش ( لشکر ) غور و غزنین منهزم شد، و بعاقبت این ( ۱ ) سلاطین پیش ازو نقل کردند و چند کرت ار حضرت دار الخلافة امیر المومنین المقتفی ( ۲ ) بامرالله و ( از ) امیر المومنین الناصر لدین الله خلع ( ۳ ) فاخره بحضرت سلطان غیاث الدین طاب ثراه و اصل شد و کرت اول ابن الربیع آمد . و قاضی مجد الدین قدوه ، با او بدار الخلافت رفت، و کرت دیگر ( ۴ ) ابن الخطیب آمد ( ۵ ) و پدر این داعی مولانا سراج منهاج طاب مرقده ( ۶ ) با او نامزد شد بدار الخلافه ( ۷)
چون از حضرت ناصر لدین الله خلعت رسید، نوبت پادشاهی او پنج شد و سلطنتش عرض ( ۸ ) و بسط گرفت و از مشرق هندوستان و از سرحد چین و ما چین تا در عراق ، و ( از ) آب جیحون و خراسان تا کنار دریا ء هر مز خطبه باسم مبارک این پادشاه تزیین یافت، و مدت چهل و سه سال ( ۹ ) مملکت راند و ادرار و انعام او باطراف مملکت اسلام از شرق تا غرب و عجم و عرب و ترکستان و هند باهل ( ۱۰ ) خیر و اصحاب علم و زهد و صفوت و اصل گشت و اسم جمله ارباب استحقاق [ و ] صادقات آن ممالک در دو اوین و دفاتر او مذکور بود ( ۱۱ ) و مدت عمر او شست و سه سال بود، و نقل آن پادشاه معظم از دارفنا بداربقا ( ۱۲ ) در شهر هرات ( ۱۳ ) بود، روز چهارشنبه بیست و هفتم ماه جمادی الاولی سنه تسع و تسعین و خمسمایه ( بود ) و روضۀ او در جوار مسجد جامع هرات ( شد ) رحمة الله علیه رحمة و اسعه . و حق تعالی ( ۱۴ ) ذات سلطان غیاث الدین محمد سام [ طاب ثراه ] را بانواع عنایت ظاهر و باطن مزین گردانیده بود و حضرت او را از افاضل علما و اکابر فضلا و جماهیر حکما و مشاهیر بلغا آراسته کرده ، و در گاه با جاه او جهان پناه شده ( بود ) و مرجع افراد مذکوران ( دنیا ) گشته . از کل مذاهب مقتدایان هر فریق جمع بودند و شعرای بی نظیر حاضر، و ملوک کلام نظم و نثر در سلک خدمت بار گاه او منتظم.
______________________________________________________________________
(۱) مط : آن. ( ۲ ) مط : المستضی. ( ۳ ) مط: خلعت. ( ۴ ) مط: دوم. ( ۵ ) راجع بمبادله این سفرا ء به تعلیق . ( ۲ ) رجوع شود. ( ۶ ) ثراه . ( ۷ ) مط : با او نامزد دار الخلافت کردند ( ۸ ) اصل: عوض. ( ۹ ) در یک نسخه مط : ۴۰ سال ، ولی اصح ۴۱ سالست . ( ۱۰ ) مط : بر اهل . ( ۱۱ ) مط : ممالک مذکوره در دو اوین او برد فاتر ثبت بود. ( ۱۲ ) مط : و نقل او از دنیا بدار الخلد . ( ۱۳ ) مط : هرات شد. ( ۱۴ ) در اصل ، این مبحث تا به آخر ( ذکور و اناث ) بعد از شرح اسمای اولاد و وزرا . و فتوحات آمده ، ولی مطابق به مط و ترجمه راورتی اصلاح شد.
غوریان طبقه(۱۷) (۳۶۲ )
در اول حال ( آن هر دو برادر ) نور الله مرقدهما، بر طریق مرهب ( ۱ ) کرامیان بودند بحکم اسلاف ( و ) بلاد خود،اما [ چون ] سلطان معز الدین بر تخت غزنین نشست و اهل آن شهر و مملکت بر مذهب امام ابوحنیفه کوفی بودند رضی الله عنه، سلطان معز الدین ( ۲ ) بر موافقت ایشان ، مذهب امام اعظم قبول کرد ( ۳ ) اما سلطان عیاث الدین طاب ئراه ( ۴ ) سبی در خواب دید، که اوبا قاضی ( سعید ) وحید الدین مروالرودی ( ۵ ) رحه . الله که بر مذهب امام شافعی ( ۶ ) رضی الله عنه و مقتدای شفعویان بود در یک مسجد بودندی ، ناگاه امام شافعی ( رحمه الله ) در امدی در محراب رفتی و تحریمۀ نماز پیوستی ، و سلطان غیاث الدین و قاضی وحید الدین هر دو بامام شافعی اقتدا کردندی . چون از خواب در آمد، سلطان فرمان داد : تا با مداد قاضی وحید الدین در بارگاه تذکیر فرمودند ( ۷ ) ، چون بر بالای کرسی رفت در اثناء سخن گفت: ( که ای ) پادشاه اسلام ! این داغی دوش خوابی دیده است و عین خوابیکه سلطان دیده بود باز گفت . اوهم بمثل آن دیده بود ( که سلطان ) چندانچه ( ۸ ) از کرسی فرود آمد بر بالا رفت و بخدمت سلطان ( ۹ ) ، در حال سلطان دست مبارک قاضی وحید الدین علیه الرحمه بګرفت و مذهب امام شافعی رضی الله ( ۱۰ ) قبول کرد . چون نقل سلطان بمذهب اصحاب حدیث شافعی شد ( ۱۱ ) بر دل علماء مذهب محمد کرام ( رحمة الله علیه ) حمل آمد، و از ان طایفه علماء بزرگ ( بسیار ) بودند، اما در ان عصر افصح ایشان امام صدر الدین علی هیصم نیشاپوری بود، و ساکن ( و ) مدرس مدرسۀ شهر افشین ( ۱۲ ) غرجستان ( ۱۳ ) بود، قطعه یی بگفت و سلطان راد ران نقل اعتراض کرد و آن قطعه چون بخدمت سلطان رسید ( ۱۴)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ( ۱ ) برطریق و مذاهب. ( ۲ ) مط: کوفی بودند رحمه الله، او بموافقت. ( ۳ ) مط : مذهب ابی حنیفه. رحمه الله اختیار کرد.( ۴ ) مط : نور الله مرقده. ( ۵ ) : مروزی طاب ثراه، تاریخ وفات شیخ وحید الدین محمد بن محمود مرو رودی فقیه شافعی ماه رجب سنه ۵۹۹ ه در هراتست ( مجمل فصیحی ۲ : ۲۷۹ ). ( ۶ ) مط: که بر مذهب اصحاب حدیث بود و مقتدای شفعویان. ( ۷ ) مط: وحید الدین را تذکیر فرمودند ( ۸ ) مط: چنانچه. ( ۹ ) مط : فرود آمد و بخدمت سلطان بالا رفت سلطان. ( ۱۰ ) مط : رحمته الله علیه . ( ۱۱ ) مط: نقل سلطان در اصحاب حدیث شایع شد.( ۱۲ ) اصل: اقسین. ( ۱۳ ) مط : غرجستان. ( ۱۴ ) مط : بسلطان رسید
غوریان طبقه(۱۷) (۳۶۳ )
خاطر مبارکش از وی غبار گرفت رحمة الله علیهم، و ( امام ) صدر الدین را مجال مقام ( ۱ )نماند درممالک غور [ و قطعه اینست ، قطعه ]
در خراسان خواجه گونه ( ۲ ) شافعی بسیار بود. بر در هر خسروی ، ای خسرو صاحب نشان ( ۳)
ک اندر هفت کشور پادشاه شافعی بهترک معلوم کن تا هیچکس دارد نشان؟
ورکسی گوید خلیفه شافعی مذهب (۴) بود حاش لله هیچ زیرک نباشد این گمان
مذهب عباس را اندر خلافت بی خلا حاجتی نبود مخالف ذکر این معنی بدان ( ۵)
زو ( ۶ ) خلاف آخر چو در لبس سیه صورت نیست در شعار صبغه الله این تصور کی توان
کی کند هرگز خلیفه جز به عباس اقتدا کی سزد هرگز (خلاف ) جد و عم زان خاندان
چون نرفتی بر شعار و راه دیگر خسروان (؟) پس تو باری چون پدر را خواستی کردن خلاف
ور نه آن کردی و نی این در جهان خود بگذرد ( ۷) حجتی باری طلب کن بهر عذر آن جهان
تا چو هر کس با امام اهل خیزد روز حشر تو درین تقلید خود تنها بمانی جاودان
شافعی و بو حنیفه و الله این خواهند گفت: خوب نبود بی سبب، زان در بدین، زین در بدان( ۸)
اما صدر الدین بدین سبب از ممالک غور نقل کرد و به نیشاپور رفت و مدت یکسال آنجا بماند. بعد از ان قطعه یی بحضرت سلطان فرستاد،تا او را
___________________________________________________________________ (۱) اصل: مقال. ( ۲ ) اصل: گون. ( ۳ ) اصل: سلطان نشان. ( ۴ ) اصل: شافعی بسیار بود ( ۵ ) در یک نسخه ماخذ مط: حاجیی نبود. در دیگر: حاجتی نبود مخالف هرگز این معنی بدان. ( ۶ ) اصل: از خلاف. ( ۷ ) مط: ورنه این کردی و نی آن این جهان خود بگذرد. ( ۸ ) اصل: زان در بدین زیر در آن.
غوریان طبقه(۱۷) (۳۶۴ )
باز طلبید و تشریف فرستاد، و از نیشاپور بحضرت باز آمد.
قطعه
جلال حضرتکم غوثنا و انت غیاث بیمن عهدک یتیسر امرنا المکثاث ( ۱)
غیاث خلق توئی پس کجا برند نفیر ( ۲ ) ز صولت فلک پیرو دولت احداث
زخسروان جهان در جهان توئی که تراست ز جد و عم و پدر سلطنت زحق ( ۳ ) میراث
زعالمان جهان نیز ( ۴ ) هم منم که مراست دعات ارث ( ۵ ) ز اجداد خفته در اجداث
چو بر منابر اسلام خوانده ایم ترا هزار بار فزون ، کای بفضل و عدل غیاث
ایا غیاث الدنیا و دیننا فاغث ( ۶ ) یغثک من هو غوث العباد یوم بغاث
همیشه خانۀ دنیا و سقف گردون را ز عدل و فضل تو بادا نهاد اساس و اثاث ( ۷)
دعای دولت تو فرض بر قوی و ضعیف ثنای حضرت تو قرض بر ذکور و اناث
ثقات چنین روایت کرده اند: که سلطان غیاث الدین در اول جوانی معاشر عظیم بود و شکار دوست ، و از حضرت ( ۸ ) فیروز کوه ، که دارالملک او بود تا بشهر داور که دارالملک زمستانی [ او ] بود، هیچ آفریده را مجال نبودی که شکار کردی ، و میان آن دو شهر چهل فرسنگ بود، هر فرسنگی بمیری( ۹ ) فرموده بود : تا بر آورده بودند، و در زمین داور باغی ساخته بود، آنرا باغ ارم نام نهاده، و الحق در ( میان ) دنیا مثل نزهت و طراوت آن باغ ، هیچ پادشاه ( ۱۰ ) را نبود، و طول او بقدر دو میدان و ار زیادت بود،و جمله چمنهای ( ۱۱ ) آن بدرخت ( ۱۲ ) صنوبر و ابهل و انواع ریاحین آراسته ، و سلطان فرموده بود: تا در حوالی ( ۱۳ ) باغ میدانی ساخته بودند، طول و عرضی ان میدان مثل طول و عرض آن باغ بود، و هرسال یک کرت فرمان دادی تا زیادت از پنجاه و شست فرسنگ ( از شکاریان ) بره کشیدندی، و مدت یکماه بایستی
______________________________________________________________________ (۱) اصل: بیمن تیسرامسرتا العلثاث ؟ دریکی از مآخذ مط: المکناث اما مکثاث متن ممکن است از ماده مکث عربی باشد.( ۲ ) اصل: بغیر. مط : نفیر. ( ۳ ) مط : بحق . ( ۴ ) مط: جهان پیر هم منم . ( ۵ ) مط : دعابارث اما اجداث در ین بیت جمع جدث بمعنی قیر است ( المنجد ) . ( ۶ ) اصل: ایا غیاث الدنیا و دیننا فاغث یغیث من هو غیث العباد یوم یغاث . ( ۷ ) مط : ز فضل و عدل تو باد اشها اساس و اثاث. ( ۸ ) اصل: عظیم بود و شکار گرفتن حضرت فیروز کوه ( ۹ ) مط: فرسنگی را میلی فرموده. ( ۱۰ ) مط : هیچ پادشاهی را . ( ۱۱ ) مط : چشمهای آن . ( ۱۲ ) مط : بدرختان صنوبر . ( ۱۳ ) مط: درجوار باغ.
غوریان طبقه(۱۷) (۳۶۴ )
تا هر دو سر برهاء شکار ( ۱ ) بهم پیوستی ، زیادت از ده ( ۲ ) هزار شکاری از و حوش و بهایم و سباع از همه اجناس در ان میدان آوردندی ، در روز شکار سلطان بر قصر باغ بر امدی ، و مجلس بزم مهیا فرمودی وبندگان و ملوک یگان یگان سواره در ( ان ) میدان برفتندی ( ۳ ) و شکار میکردند ( ی ) بنظر مبارک او طاب ثراه ( ۴ ) .
وقتی خواستی تا در ( ان ) صحرا بشکار رود ، فخرالدین مبارکشاه ( ۵ ) بر پای خاست، و این رباعی میگفت ( ۶ ) ، سلطان عزیمت شکار فسخ کرد و بعشرت مشغول شد، و آن رباعی اینست ، بیت:
اندر می و معشوق و نگار آویزی به زان باشد که در شکار آویزی
آهوی بهشتی چو بدان تو درست اندر بز کوهی بچه کار آویزی ؟
حق تعالی لز یشان عفغوی گرداناد ( ۷ )، و رحمت خو نثار روح ایشان کناد ( ۸ ) ( و سلطان اسلام ناصر الدنیا و الدین را در مسند سلطنت باقی و پاینده داراد ) ثقات [ طیب الله ثراهم ] چنین روایت میکنند ( ۹ ) که چون سلطان غیاث الدین طاب مرقده از شراب توبه کرد، و به صفوت ( ۱۰ ) و احسان مشغول شد در عهد یکه سلطان شان خوارزمشاه لشکر خطا ، بخراسان آورد و ( به ) مرو تختگاه ساخت ، ( و ) سرحد ( های ممالک ) غور را زحمت دادن گرفت، لشکر خود را بدهانۀ شیر سرخس آورد [ ه ] و رسولی بخدمت سلطان غیاث الدین فرستاد و ملتمسات نمود، سلطان فرمود: که بجهت آن رسول جشنی ساختند ، و مجلس عشرت بیاراستند (۱۱ ) و ملوک و امراء غور را شراب دادند و رسول را اعزاز فرمود و شراب داد تا در حال مستی ، مزاج سلطان شاه را از فرستاده او معلوم کند ( ۱۲ ) و بجهت خاصۀ سلطان غیاث الدین آب انار شیرین در صراحی کردند،وچون دور ( ۱۳ ) معهود بسلطان میرسید، از آن آب انار در پیالۀ ( ۱۴ ) خاص میریختند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ( ۱ ) مط : تا هر دو سر بره نرگ شکار بهم پیوستی . راورتی : ترگاه بهم پیوستی . اصل: مانند متن . ( ۲ ) اصل: دو هزار . ( ۳ ) اصل: میرفتند . ( ۴ ) برای شرح باغ ارم زمیند اور ( ر : ۳۲ ) . ( ۵ ) ر : ۶۳ . ( ۶ ) مط : : بگفت . ( ۷ ) مط : کناد. ( ۸ ) مط : گرداناد . ( ۹ ) مط : کرده اند . ( ۱۰ ) اصل: بصوت. ( ۱۱ ) مط: مهیا کردند. ( ۱۲ ) مط : شود. ( ۱۳ ) اصل: در معهود . ( ۱۴ ) مط : در جام
غوریان طبقه(۱۷) (۳۶۶ )
وبسلطان میداند، چون رسول سطانشاه را قوت حرارت شراب دریافت بر سر زانو شد، و از مطربان این رباعی را در خواست ( ۱).
( بیت )
زان شیر که با شیر دهانه است ( ۲ ) مقیم شیران جهان ازو هراسند عظیم
ای شیر تو، یعنی سرو دندان بنمای ( ۳ ) کین ها همه در دهان شیرند ز بیم
چون رسول این بیت باز خواست و مطرب در نوا شد ( ۴ ) و به رود بزد گونۀ ( ۵ ) سلطان غیاث الدین طاب ثراه متغیر گشت و ملوک غور از جای ( به ) شدند، خواجه صفی الدین ( محمود ) از سران وزراء درگاه بود و در ظرافت و طراوت ( ۶ ) آیتی و طبع نظم داشت و شعر نیکو گفتی، بر پای خاست و روی بر زمین نهاد، و در جواب رسول این بیت از مطرب بخواست ( ۷)
بیت
آن روز که ما رایت کین افرازیم و زدشمن مملکت جهان پرد ازیم
شیری ز دهانه گر نماید دندان داندانش بگرز در دهانه اندازیم
سلطان غیاث الدین طاب ثراه بغایت خوش طبع گشت واو را بانعام و افر و تشریفات گرانمایه مخصوص گردانید و جمله ملوک او را بنواختند،[ که ] حق تعالی بر همه رحمت کناد،وهمه را غریق مغفرت گرداناد.
( و سلطان اسلام پادشاه هفت اقلیم شاهنشاه معظم، مولی ملوک الترک و العجم، ناصر الدییا الدین، علاء الاسلام و المسلمین، مغیث الملوک و السلاطبن الحامی لبلاد الله ، الراعی لعباد الله، الموید من السماء المظفر علی صنوف الاعداء ، ذی الامان لاهل الایمان، وارث ملک سلیمان ابوالمظفر محمود بن السلطان ( التمش ) قسیم امیر المومنین در پادشاهی و جهان پناهی ، سالهای بسیار و قرنهای بی شمار باقی و پاینده داراد ، بحق محمد و آله اجمعین و سلم تسلیما کثیرا کثیرا )
______________________________________________________________________ (۱) مط: و از مطرب این رباعی در خواست، رسول سلطان شاه گوید. ( ۲ ) مط: دهانه است در یکی از ماخذ های مط : باس و پ: زان شیر که در با پس دهانت مقیم . اصل: زان شیر که باش ائ دهانست ؟ ظاهر است که تمام ضبط های نسخ مغلوط اند، چون شیر دهانه سرخس قبلا مذکورافتاده، پس قرار متن تصحیح شد.( ۳ ) مط: ای شیر تواز دهانه دندان بنمای پ: کذا . ( ۴ ) مط : در نوا آورد . ( ۵ ) مط : اون سلطان . ( ۶ ) مط : در لطافت و ظرافت . ( ۷ ) مط: باز خواست.
غوریان طبقه(۱۷) (۳۶۷ )
السلطان المعظم غیاث الدنیا و الدین ( ابوالفتح ) محمد ( بن ) سام
[ قسیم امیر المومنین ]
:[ دائر ] اولاد او
ملکه معظمه جلال الدنیا الدین ( ۱ ) ( طاب ثراها ). سلطان غیاث الدین محمود ( ۲ ) وزراء ( که دست سلطان بوده اند).
شمس الملک عبدالجبار گیلانی ( ۳ ). فخر الملک شرف الدین فروری ( ۴ ) مجد ( ۵ )الملک دیو شاهی داری عین الملک سوریانی ( ۶ ). ظهیر الملک عبدالله سنجری . جلال الدین دیوشاری ( ۷)
دارا الملک او: تابستان: حضرت فیروز کوه ( ۸ ). دارالملک زمستان : بلاد داور. اعلام و رایات خلیفتی: ( سیاه میمنه ، لعل میره ).( توقیع میمون او : حسبی الله وحده. )
قضات میمون او : قاضی القضاة معز الدین الهروی ( ۹ ) . قاضی شهاب الدین خرما بادی ( ۱۰ ) ( رحمه الله )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ( ۱ ) اصل: الملک جلال الدین و الدنیا مط : ملکه معظمه جلال الدین. راورتی: مانند: متن
(۲) مط: این نام ندارد . ( ۳ ) مط : شمس الدین عبدالجبار کیدانی . راورتی: شمس الملک عبدا الجبار کیدانی. اصل شمس الملک گیلانی . ( ۴ ) مط : فخر الملک شرف سو ریانی . راورتی : فخر الملک شرف الدین واداری ( وداری) )
(۵) اصل: محمد الملک . مط : مجد الملک دیو شاهی داری . راورتی : مجد الملک خواجۀ شفیع الدین. ( ۶ ) اصل: شقوریانی . مط : تنها عین الملک . راورتی : سورانی ( سوریانی ) . ( ۷ ) مط : فقط جلال الدین . راورتی : دیو شاری ( دیو شاهی ) اختلاف نسخ در نسبت های وزیران عینا نگاشته شد. در نسبت شخص اول گیلانی منسوب باشد به گیلان نواحی غزنه که اکنون هم موجود است ، نسبت شخص دوم احتمال دارد قز داری منسوب به قز داری ( = قصدار ) و خضدار کنونی بلوچستان . اما صحیح کلمات دیو شاهی دارای ؟ و دیو شاری را ربو شاری توان گفت ، منوب به ربوشار ان که ناحیتی بزرگ بود از غرجستان گوزگان و بعضی از آبهای مرو از ین ناحیت رود ( حدود العالم ۵۹ ) . اما سوریانی منسوب باشد به سوری و زوری در غور علیا سکونت دارند.
(۸) اصل: دار الملک بامیان حضرت فیروز کوه. ( ۹ ) اصل: کمال الدین هروی. یکی از مأخذ مط: یزدی.( ۱۰ ) مط : صر داری. یکی از مأخذ مط: حرما بادی . راورتی حرما وادی ، حرما بادی . پ : خیر آبادی . اصل: هر مابادی . خرماباد : شهر نیک بود در عراق و اکنون خرابست( نزهت القلوب ۷۸ )
غوریان طبقه(۱۷) (۳۶۸ )
مدت ملک ( میمون ) او جهل و یکسال ( ۱ ) بود.
ملوک و سلاطین که از دست او بوده اند ( ۲).
سلطان شمس الدین محمد مسعود سیستانی . ملک تاج الدین ( ۳ ) حرب محمد سیستانی . ملک ضیاء الدین غور . ملک تاج الدین حربی . سلطان بهاء الدین محمد سام . ملک نصر الدین غازی بن قره ارسلان ( ۴ ) ، ملک تاج الدین زنگی مسعود بامیانی . ملک قطب الدین یوسف تمرانی . ملک سیف الدین مسعود تمران ( ۵) )
فتوحات
فتح ملک هرات ، فتح قماج ، فتح داور ، فتح فارس ، فتح کالیور ، فتح فروار ، فتح سیف برد ، فتح غرستان ، فتح طالقان ، فتح حزدوان ، فتح جروم.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ( ۱ ) مط : ۴۱ سال. یکی از مأخذ مط : ۴۳ سال. ( ۲ ) اصل: دایره ملوک و اقربای او. ( ۳ ) در اصل این نام مکرر است.( ۴ ) اصل: مره ارسلان . ( ۵ ) این نامها در نسخ بصور مختلف آمده، متن اصل قرار فوق است. اما متن مط چنین است : سلطان شمس الدین مسعود بامیانی . سلطان شهاب الدین محمد سام اخوه بغزنین . سلطان بهاء الدین بامیانی . ملک تاج الدین حرب محمد سیستانی بن ارسلان ملک ناصر الدین غازی ، ملک قطب الدین یوسف تمرانی . ملک تاج الدین زنگی مسعود بامیانی. ملک ناصر الدین سوری مادینی . ملک ناصر الدین تمرانی. ملکشاه وخشی . ملک تاج الدین مکران . ملک موید الدین مسعود تمرانی . در یکی از ماخذ مط : شمس الدین محمد مسعود بامیانی: مبارز الدین سام محمد بامیانی .ملک بهاء الدین حرب محمد سیستانی : ملک تاج الدین تمران: ملک تاج الدین غور: سلطان بهاء الدین محمد سام ملک نصر الدین غازی پسر ارسلان . ملک تاج الدین زنگی مسعود بامیانی : ملک قطب الدین یوسف نهرانی : ملک ناصر الدین سورما دینی : ملکشاه و خشی : ملک تاج الدین مسکران. موید الدین مسعود تمران اما اسامی سلاطین و ملوک در ترجمه راورتی چنین است : سلطان معز الدین محمد سام اخوه بملک غزنین ، سلطان شمس الدین محمد سام بامیانی : ملک تاج الدین محمد حرب سجستانی : ملک ناصر الدین ابی غازی بن قزل ارسلان . ملک تاج الدین محمد تمرانی . ملک تاج الدین زنگی بن مسعود بامیانی : ملک قطب الدین یوسف تمرانی، ملک ضیاء الدین محمد در غور ملک ناصر الدین بن سوری مادینی ملک بدر الدین علی کیدانی : ملکشاه وخشی ( وخش = بدخشان ) ملک ناصر الدین تمرانی. ملک تاج الدین مکران . ملک موید الدین مسعود تمرانی.
غوریان طبقه(۱۷) (۳۶۹ )
فتح تکنا باد، فتح نیشاپور، فتح لوهور، فتح و کشتن خسر و ملتان ؟ فتح سلطان شاه فتح مروالرود، فتح پنجده، فتح فاریاب ، فتح خجند، فتح نیمروز، فتح سسجستان ، فتح فوشنج ، فتح ردبل ( زابل ) فتح کابل، فتح غزنین، فتح بهاء الدین طغرل هرات (۱ )