32

آیین بودائی و اوضاع عمومی

از کتاب: تاریخ افغانستان بعد از اسلام ، فصل اول ، بخش اوضاع عمومی افغانستان
04 February 1967

در عصر هیون تسنگ که اوایل ظهور اسلام باشد آیین بودا مذاهب و طرق متعدد داشته و تا هژده مذهب دران موجود بود که  اتباع ان برای ثبوت مشرب خود بادیگران در نزاع و اختلاف بوده و هر یکی پیروان و پیشو ایان جداگانه یی داشتند عموما در افغانستان پیروان دو مذهب بودایی بنام مذهب کبیر و مذهب صغیر موجود بودند که هیون تسنگ پیروان آنها را در نقاط مختلف مملکت نشان میدهد.

کتب معروف و مروج بودایی وینایا(لیو) و خطابها(لون) و سوستراها(کنگ) بوده و محصلین و آموزندگان این کتب شش مرتبه داشتند که دارای امتیازات داشتن ملازمان و عرادۀ فیل و خانه و غیره بوده اند و کسی که همین شش مرتبه را طی میکرد, بمقام تدریسی و اموزگاری میرسید- و بسواری فیل مزین به جواهر گرانبها به معابد میرفت , و چنین شخص باید دارای طلاقت لسان و منطق صحیح و تحقیق و نفوذ کلام می بود, والا اگر کسی مدعی این مقام شدی و دارای چنین صفات نه بودی اورا بع علایم مخصوص بنام نالایق در گوشه یی جای میدادند, و روی و بدنش را با خاک و گل می آلودند, و نیز اگر کسی از مقام اموزگاری و حیات مذهبی نکول میکرد و به عیش و نوش میپرداخت, اورا برای ابداز حلقه های روحانی تبعید میکردند.

استادان علوم دینی در نزد حمکرانان اعتبار زیادی داشتند و مردم به آیین بودا و مذاهب مروجۀ آن عقیدتمند بودند و لی بقول هیون تسنگ چون از زمان حیات بودا مدت مدیدی گذشته بود , دستخوش تغییر گردید و بدعاتی درآن روی داده بود.۱

در جامعۀ آنوقت مانند آریائیان هندی دیگر چهار طبقه مردم بنام برهمن (پو-لو-مین یعنی روحانیون) و کشتریه (تسا-تی- لی یعنی حکمرانان نظامی ) و ویسیا (فای-شی-لی یعنی بازرگانان و کسبه) و سودرا (شو-تو –لو یعنی ناملموس) زندگی میکردند و طبقات بالا با طبقات پائین ازدوان و امیزش نداشتند . شاهی و حکمرانی و لشکر کشی با طبقه کشتریه بود و ازین ظبقه عساکر مملکت انتخاب میشدند که چهار صنف داشتند پیاده – سوار- عراده دار- فیل دار, و افسران ان در عراده های چهار اسپی با یک دستۀ محافظین حرکت میکردند و اسلحۀ ایشان هم نیزه , سپر, شمشیر, تیروکمان, خنجر , تبر, نیزۀ درار- از تبرزین , ژوبین و اقسام فلاخن بود.

۱-سی-یو-کی کتاب دوم مبحث۹-۱۰

بقول هیون تسنگ مردم دارای فکر انصاف و راستبازی اند, عهد و پیمان را نگهدارند و در اجرای قوانین حکومت صادق و استوار اند, و بنابران در بین ایشان مجرمین و مقصرین اند کند, و جز ای تخلف دساتیر, حبس یا نفی, یا قطع بینی و گوش, و پای و دست و گاهی جریمه نقدیست.

در انواع آداب و احترام از کلمات نیایش گرفته تا سجده کردن مروج است, خم شدن, رکوع , بهم پیوستن دستها, بر زانو خم شدن و طواف کردن سه مرتبه از آداب مروجه است.

شخص بیمار تا هفت روز روزه میگیرد , و اگر بهبود نیافت از آن دوا میخورد , مرده را با ماتم و عزا و گریه های بلند و خرق لباس و کندن موی جنازه میبرند , یا آنرا میسوزانند و یا در آب عمیق می اندازند و یا در جنگل می گذارند تا طعمه سباع گردد.

ادارۀ حکومت بر ملایمت مبنی است و از مردم کار جبری و مالیات سنگین نمیگیرند و اکثر مردم از زراعت ارتزاق میکنند و اگر کسی زمین های شاهی را کشت کند , یک ششم را به حکومت میدهد. بازرگانان همواره رفت و آمد میکند و باج راه ها و پلها و خرج گیریها اندکست و اگر در مواقع لازمه از مردم ایله جاری کار بیگریند به تناسب مقدار کارا جرت میدهند .

یک حصۀ عساکر سرحدات مملکت را نگهداری و برخی هم قصر شاهی را حفاظت کنند ,معاش انها بر حسب کار و خدمت است و گاهی پول علاحده هم داده میشود, و دفتری برای ثبت نامهای لشکریان موجود است.

حاکمان وویزان و قاضیان و کارداران هر یکی قسمتی از زمین زراعتی را برای تأمین معیشت خویش تیول دارند.

خوراک عمومی مردم شیر , مسکه , قیماق, شکر قند, تیل , نان, ماهی . گوشت گوسفند و غزال و گوزن اس. خوردن گوشت گاو ,خر , فیل, اسپ خوک, سگ , رواه, گرگ , شیر, بوزینه و کلیۀ حیوانات موی دار و پیاز و سیر ممنوع است, و خورندۀ آن از شهر رانده میشود , شراب و انواع مشروبان ئ شیرۀ انگور و نیشکرخورده میشود ع ظروف ایشان اکثر گلی است و با دست غذا میخورند طلا و نقره و مس ویشم و مروارید و دیگراحجاز کریمه را هم به مبادله میگزارند۱ و اینست وضع اجتماعی قسمت شرقی افغانستان که از حیث هوا و فضا با اقلیم گرم هند شباهتی داشت.

باری اوضاع اجتماعی و سیاسی و اقتصادی افغانستان در قرن هفتم میلادی و عصر ظهور اسلام, بسبب تشتت و عدم مرکزیت و نفوذ ادیانیکه فرسوده شده بودند خوب نبود , و بنابرا افغانستان آنوقت نمی توانست با چنین وضع مقامی را در سیاست و اجتماع بدست آورد, وقوای خود را برای تشکیل ی نیروی حاکم درین سرزمین تمرکز دهد زیرا عامۀ مردم که ستون فقرات اجتماع اند, درین اوقات بسبب سلطۀ ملوک طوایف که در هر ولایتی استقلال داشتند نیرو نمی گرفتند, و نیز بعلت نفوذ ادیان و مذاهب مختلف که بر اوهام و اساطیر بنایافته بودند, شالودۀ زندگانی عامه متزلزل می شد, و خرافات و اوهام بر عقل و دانش حکم میراند, که دریاد داشتها هیون تسنگ با از داستانهای وجود چنین خرافات و اساطیر در سر تا سر سرزمین شمالی و شرقی افغانستان  در تحت نفوذ مذاهب بوداییی- شوایی – برهمنی- آفتاب پرستی – آتش پرستی – پرستش برخی از خدایان محلی و حتی پرستش لنگه (آلۀ تناسل که برخی از معابد و آثار آن در ولایات گندهارا موجود بود) دیده میشود.                و شاید علت شکست و هزیمت این مردم در مقابل فاتحان عرب, همین وضع فرسودۀ اجتماعی و روحی بود, که جای خود را به دیانت تازه دم و انگیزندۀ اسلام گذاشت.