معنی نا گفته
از کتاب: سرود خون
دوستا تنها نه من راه وطن گم کرده ام
بیخودم چندانکه نام خویشتن گم کرده ام
بعد عمری جستجو دانستم آخر ای دریغ
کانچه پیدا در نهادم بود من گم کرده ام
نی رفیق همدمی نی رهشناس محرمی
مرغ بی بال وپرم راه چمن گم کرده ام
چون رسم در منزل تحقیق یاران چون رسم؟
منکه صد گنج یقین در وهم وظن گم کرده ام
یافتم آخر به تنهایی نهان از چشم غیر
آنچه را در پیشگاه انجمن گم کرده ام
گرد بار آه پیچد روز وشب در سینه ام
تا براید یک نفس راه دهن گم کرده ام
از سخن داد مرا بستان که تا پایان عمر
معنی نا گفتنی را در سخن گم کرده ام