شعرای عصر غزنوی
عنصری: ابوالقاسم حسین بن احمد , متخلص به «عنصری» از ام البلاد بلخ است. تاریخ تولد او را در سال ۳۵۰ نوشته اند از اوایل زندگی او اطلاعی در دست نیست. حسین بن اسعد بن حسین دهستانی در کتاب فرج بعد الشده قصیده ای راجع به دچار شدن عنصر با دزدان نقل کرده « مجمع الفصحا» می نویسد که در ابتدای جوانی به تجارت مشغول بود و در بین راه گرفتار دزدان شد بعد به فکر تحصیل افتاد و به شاعری مغول گشت , اما این نوع تصادکات که اغلب به شعرای و بزرگان نسبت می دهند ظرف توجه نیست . قصیده به این مطلع: « همی روم به مراد و همی زیم به امان به جاه و دولت و نام خدا یگان جهان» که در مدح نصرین ناصر الدین سبکتکین برادر کهتر سلطان محمود سروده خود را جوان خوانده است: «مرا جوان خرد و پیر بخت بگزیدی به نام تو خردم پیر گشت و بخت جوان» گویا که در حدود سال ۳۹۰ به دربار نصرین ناصر الدین که حکمران بلخ بود, تقرب حاصل کرد و نصر بن سبکتکین مقدم او را گرامی داشت و به تربیت و تفقد او همت گماشت و به مال و نعم و صلات فاخر او را بر خوردار کرد و عنصر قصیده ای که به مدح این امیر گفته اشاره بدین مطلب کرده است:ز رسم تو آموختم شاعری به مدح تو شد نام من مشتهر که بودم من اندر جهان پیش ازین که را بود در گیتی از من خبر ز جاه تو معروف گشتم چنین من اندر حضر نام من در سفر وفات عنصری را در سال ۴۳۱ ه نوشته اند .(عنصر دیده شود) فردوسی :کنیه اش ابوالقاسم است ؛ اما اسم او را حسن احمد منصوری ضبط کرده اند. اسم پدرش مشکوک است. بعضی علی و برخی اسحاق بن شرفشاه وعده ای احمد بن فرخ نوشته اند(۱) تخلص وی بدون اختلاف فروسی است و در شاهنامۀ خود نیز خویشتن را فردوسی خوانده است. مسقط الرأس وی به قول نظامی عروضی قریۀ «باژ» از ناحیۀ طابران طوس بوده تاریخ تولدش معلوم نیست (۲) فقط از قراین می توان حدس زد که در سنۀ ۴۰۰ هجری که تاریخ اختتام شاهنامه است به سن ۷۶ بوده است چنانکه گوید: زهجرت بشد پنج و هشتاد بار که من گفتم این نامۀ نام دار کنون عمر نزدیک هشتاد شد امیدم به یک باره بر باد شد وفاتش در سال ۴۱۱ و یا ۴۱۶ هجری اتفاق افتاده و در این هنگام نود ساله بوده است . شاهنامل او بزرگترین اثر ادبی و معروف است . قطعه ذیل را در مورد خود سروده است. جهان کرده ام از سخن چون بهشت از این بیش تخم سخن کس نگشت بناهای آباد گردد خراب ز باران و از تابش افتابپی افگندم از نظم کاهی بلندکه از باد و باران نیابد گزند نمیرم از این پس که من زنده ام که تخم سخن را پراکنده ام (تفصیل تحت عنوان «فردوسی » دیده شود» فرخی: صاحب لباب الالباب و صاحب هفت اقلیم نام فرخی را «علی » و کنیه اش را ابولحسن ضبط کرده اند. نظامی عروضی اسم پدرش را «قولوغ» و هدایت و آذر «جولوغ» نوشته اند . تخلص او بالاتفاق «فرخی» است و در شعر نیز خود را فرخی گفته است . فرخی شعر خوش می گفت و چنگ تر می زد . او عمری در خدمت امیر چغانیان و دربار غزنویان به سر برد قصایدش از حیث تشبیب , تغرل ووصف مناظر و احوال روحی شاعر کاملا ظبیعی است و دیوان فرخی شامل «۹۵۶۴» بیت می باشد.تاریخ تولد و مدت عمر او معلوم نیست وفاتش را در سال ۴۲۹ نوشته اند. نمونه شعر : خوشا عاشقی خاصه وقت جوانی خوشا با پری چهرگان زندگانی خوشا با رفیقان یکدل نشستن بهم نوش کردن می ارغوانی به وقت جوانی کنی عشق بهترکه هنگام پیری بود ناتوانی جوانی که پیوسته عاشق نباشد دریغ است ازوروزگاری جوانی تفصیل تحت عنوان «فرخی » دیده شود) منوچهری : ابو النجم احمد بن غوص بن احمد منوچهری است که تذکره نویسان به آن اتفاق دارند زمان تولدش معلوم نیست مولدش را برخی «بلخ» نوشته اند, (۱) لکن از این بیت دیوانش : سوی تاج عمرانیان هم بدین سان بیامد منوچهری دامغانی معلوم می شود که دامغانی می باشد منوچهری بعد از سال ۴۲۴ ه بنا به دعوت سلطان و امید پشتیبانی و زیرش خواجه احمد بن عبدالصمد ؛ به دربار سلطان مسعود پیوست؛ ولی در سال ۴۲۶ به سبب سفر های سلطان از خدمتش دور مانده است. منوچهری شاعری است دارای ظبع لطیف و ذوق سر شار دیوانش پر از زیبایی های طبیعت گل و بلبل می باشد دیوان حاضره اش حاوی سه هزار بیت است دو فرد ذیل از یک قصیدۀ مهم اوست: «شبی گیسو فروهشته به دامن پلاسش معجز وقیرش گوزن؟ بکردار زنی زنگی که هر شب بزاید کودکی بلغاری ان زن » عسجدی مروزی : ابونظر عبدالعزیز بن منصور به قول دولتشاه از هرات اما به قول عوفی و برخی دیگر مروزی می باشد تاریخ تولدش معلوم نیست . وفات او را مجمع الفضحا ۴۲۲ نوشته است و اینکه بعد از فتح سومنات (۴۱۶ بوده تردیدی نیست ؛ زیرا سلطان محمود را پس از فتح سومنات مدح گفته . اسم او در ردیف عنصری و فرخی آمده ام دیوان او در دست نیست. عوفی این بیت را از عسجدی می داند. گهی بلند و براو قلعه ای نهاده بلند بلند های جهان زیر و او زجمله زّبّر به استواری زر بخیل زیر زمین به پایداری نام سخی میان بشر به سختی دل بد خواه برج او لیکن به کار برده درو سنگها بسان جگر زینتی علوی: از شعرای دربار محمود و مسعود است از اسم, کنیه , مولد ,وفات و زندگی او اطلاعی نیست. مسعودی : ظاهرآ تخلص خود را از اسم سلطان مسعود گرفته اصلش از ری است اما در خدمت سلطان غزنه می زیست . تاریخ تولد ووفاتش معلوم نیست. این دو بیت را که به نصیحت برای سلطان گفته بود بنا به نقل تاریخ بیهقی سبب رنجش سلطان گشت و او را به هند تبعید کرد: «مخالفان تو موران بودند مار شدند بر آر زود زموران مار گشته دمار مده زمامشان زین بیش وروزگار مبر که ازدها شود ار روزگار یابد مار» راشدی : در دیوان مسعود سعد سلمان نام راشدی شاعر بزرگ دربار سلطان ابراهیم مکرر ذکر شده و این شعر راشدی است که پیل سلطان را وصف کرده: رونده شخصی وقلعه گشای و صفدرپناه عسکر و رایش معسکر (۱) دو قصیدۀ به مطلع زیر جواب گفته: همی گذشت به میدان شاه کشور عظیم شخص قلعه ستان و صفدر بدان طریق بنا کردم این که گوید حکیم راشدی ان فاضل سخنور غضایری رازی : ابویزید محمد غضایری رازی ؛ اصلا از ری است و در دستگاه بهاء الوله دیلمی بوده است تخلص خود را از غضاره به معنی گِلی که از ان ظروف سفالی می سازند گرفته است. غضایری پس از فتح قلعه ناراین (نارین) در هندوستان (۴۰۰ه) قصیده ای در مدح محمود گفت و به غزنین فرستاد و از سلطان دو بدره صله باز یافت. (۲) وفات او را مجمع الفصحا در سال ۴۲۶ نوشته است. عمادی غزنوی : عماد شهریاری است که بعضی اورا با عماد الدین غزنوی یکی دانسته اند و عده ای دیگر عمادالدین غزنوی را شاعر جداگانه پنداشته اند . ببه عقیدۀ برخی , مولدش غزنی و خودش پس مختاری است و به عقیدۀ بعضی دیگر مولدش قریۀ شهریار ری بوده است . سال وفات او به عقیدۀ تقی الدین کاشی سال ۵۷۳ می باشد. عمادی از مشاهیر عصر خود بود و شمارۀ اشعارش را تا شش هزار نوشته اند این دو فرد از یک قطعه اوست: به روز نیک نماندم امید و چون ماند که صد هزار غمم هست و نیست یک غمخوار فرشته ایست برین بام لاجورد اندود که پیش آرزوی عاشقان کشد دیوار شاه ابورجای غزنوی : نظامی او را از شعرای آل ناصر و عوفی از مره شعرای آل سلجوق می خواند . تاریخ ولادتش معلوم نیست . قصایدی در مدح بهرامشاه (۵۱۷ -۵۲۲ ) دارد و ظاهرا تا سال ۵۹۷ در قید حیات بوده است. این دو از یک قطعه ای است که در موقع فصد بهمرامشاه سروده است. آمد آن کودک مسیح پرست نیش الماس گون گرفته به دست طشت زرین و ستان؟ خواست(۱) بازوی شهر یار عالم بست مختاری غزنوی : سراج الدین عثمان بن محمد مختاری غزنوی از قصیده سرایان بزرگ دربار غزنه است. در نسخۀ دیوان سنایی قدیمی کنیۀ او «ابو عمر عثمان بن عمر مختاری» ضبط شده است . دیوانش شامل هشت هزار بیت و موجود است به پیروی از فردوسی ,مثنوی به نام «شهریارنامه» دارد تاریخ وفات بین سنوات ۵۳۵ -۵۴۴ مختلف فیه است . سید محمد بن ناصر علوی غزنوی : به قول عوفی , یکی از شعرای بزرگ است و حضرت سنایی در «کارنامۀ بلخ» او را سید شرف الدین محمد ناصر یاد کرده است و همچنین در قصیدا ای که به التزام آتش و آب دارد , محمد بن ناصر را ستوده است. عطا یعقوب : ابو العلاء عطا بن یعقوب متوفی در سال ۴۹۱ ه از شعرای زمان سلطان ابراهیم بوده لقبش «ناکوک » است و مسعود سعد با او الفتی و رفاقتی داشته, چنانکه گوید: ای رفیقان من ای عمر و منصور و عطا که شما هر سه سمایید و هوایید و صبا «عطا دو دیوان به تازی و فارسی داشته و در سال اخر عهد سلطان ابراهیم وفات یافت. سید حسن غزنی : اسمش سید حین و ملقب به «اشرف» بوده و تخلص شعری نیز حسن می باشد . کنیه اش «ابو محمد » و «ابوعلی» ضبط شده است . نام پدرش را محمد , لحمد و ناصر ضبط کرده اند و ناصر صحیح تر به نظر می رسد. مشارالیه بین سنوات ۵۵۵ و ۵۵۷ ه ق در قصبه «آزادوار» وفات یافت. دیوانش در حدود ۴۷۵۰ بیت را حاوی است. اینک نمونه کلامش ؛ یک بند از ترجیع بندی که به تهنیت ملکشاه سروده است: خسروا گفتم سپهر ارکان شوی اینک شدی پادشاه جملۀ کیهان شوی اینک شدی در ممالک کوس اسکندر زنی آخر زدیدر عدالت به زنو شیروان (۱) شوی اینک شدی از رخ دولت گل حشمت چینی اینک چیدی بر تن امکان سر احسان شوی اینک شدی طالع میمون تو حکم همایون کرده بودکافتاب سایه یزدان شوی اینک شدی بر در بغداد گفتا خواجۀ برهان دین کای تا [ این ] پنج روز سلطان شوی اینک شدی از ملک شه جد خود [هم] یاد کردی بخت گفت خروا والله که صد چندان شوی اینک شدی منت ایزد را جهان فرملکشاهی گرفت بانگ نام دولتش از ماه تا ماهی گرفت (برای تفصیل به عنوان «سید حسن غزنوی» رجوع شود) مسعود سعد سلمان: اصلا از همدان می باشد: نیاکانش در وقت غزنوی ها به غزنی آمده در سلک عمال آن دولت در امدند. پدر مسعود سعد مدت ۶۰ سال در زمره عمال دیوان آن دولت , چنانکه گوید: شصت سال تمام خدمت کرد پدر بنده سعد بن سلمان گه به اطراف بودی از اعمال گه به درگاه بودی از اعیان مولدش بین همدان و لاهور اختلاف است. تاریخ تولدش هم معلوم نیست و بین سنوات ۴۳۷ و۴۴۰ گفته شده . مسعود به حضور محمود پسر ارشد سلطان ابراهیم بن مسعود که در سال ۴۶۹ فرمان فرمایی هند را یافت معزز بود ولی در اثر سعادت حاسدین مورد خشم و عتاب آن شهزاده قرار گرفت. دشمنانش املاک پدری او را در لاهور تصرف نمودند چون به غرض داد خواهی به غزنی امد در اثر اتهامات حاسدین به امر سلطان ابراهمی اول در محبس در قله نای به کمک ابوالقاسم خاص نجات یافته عازم لاهور گردید و به زمین داری خود مشغول سد . بعد از فوت ابراهم در وقت پسرش مسعود باز صاحب مقام شد و حکم رانی «چالندر» با باز یافت نمود لکن باز هم در اثر سعایت بدخواهان , مسعود سعد به امر سلطان در قلعه «مرنج» حبس گردید که عاقبت به کمک ثقة الملک از حضور مسعود سوم معاف می گردد بعدا در دورۀ ملک ارسلان و بهرام شاه نیز مورد احترام بود بالاخره در حدود۸۰ سالکی بدرود حیات گفت : نمونه کلام دلم ز اندوه بیحد همی نیاساید تنم زرنم فراوان همی بفرساید بخار حسرت چون بر شود ز دل به سرم زدیدگانم باران غم فرود آید ز بس غمان که بدیدم چنان شدم که مرا ازین پس هیچ غمی پیش چشم نگراید دو چشم من رخ زرد تو دیده نتوانست از آن به خون دل آنرا همی بیالاید چرا نگرید چشم و چرا ننالد تنچگونه کم نشود صبر و غم نیفزاید که دوستدار من از من گرفت بیزاری بلا و دشمن بر من همی ببخشاید اگر ننالم گویند نیست حاجتمند و گر بنالم گویند ژاژ می خاید غمین نباشم از خدای عزوجل در [ی] نبندد تا دیگری نه بگشاید (برای تفصیل به عنوان «مسعود سعد سلمان» رجوع شود) سنایی ابو المجد مجدود بن آدم , حکیم شاعر و متصوف مشهور مولدش شهر غزنی است چنانکه گوید: گر چه مولد مرا غزنین بود نظم شعرم چو نقش ماچین بود خاک غزنین چو من نزاد حکیم اتشی باد خوار و اب ندیمتاریخ تولدش معلوم نیست لکن سال تولدش را سنۀ (۴۳۷ه) نوشته اند. سنایی نخست در دربار پادشاهان غزنوی می بود سپس به مسافرت پرداخته بلخ , سرخس نیشاپور و هرات را گردش و انگهی به زیارت بیت الله رفته و در اواخر عمر به غزنی مراجعت کرد. در سال وفات حکیم اختلاف است لکن سال ۵۲۵ ه را قریب صحت گغته اند دیوان و حدیقۀ حکیم سنایی معروف می باشد. (برای تفصیل عنوان «سنایی» دیده شود) :