32

نتيجه

از کتاب: جنبش مشروطیت در افغانستان ، فصل دوم

حالا بعد از خواندن این داستان که حرکت مشروطه طلبی چگونه به میان آمد؟ و در کدام زمان و مکان پرورش یافت؟ وعوامل موثره آن چه بود؟ پرسشی بذهن خواننده خطور خواهد کرد، که هویت و اصلیت این حرکت چه بود؟ آیا آنرا يک حركت برای جلب اقتدار مانند جنگ های شاهزادگان سدوزئی و بارکزائی قرن ۱۸ - ۱۹ افغانستان نتوان شمرد ؟

آیا به وجود آورنده گان این جنبش ، که کارگران و دهقانان استثمار شده نبوده اند، چگونه دست به چنین حرکت نیمه انقلابی زدند ؟ که در نتیجه يک رژیم شاهی استبدادی تاریک را سر نگون و بجای آن سلطنت مطلق دیگری را از روشنفکران قیام دادند ؟ توضیح این پرسشها براساس مطالعه اوضاع اجتماعی افغانستان چنین است در مبارزه مشروطه طلبان افغانستان، اقلیت روشنفکر از طبقات بالا تامیانه دست داشتند و این پیکاريک مبارزه نیمه انقلابی بود که از روح رنجدیده طبقات عامه مردم ما سر چشمه میگرفت ولو پیشقدمان این گروه، بجای مردم زحمت کش زارع و دهقان و رنجبر ، راد یکالان بورژوازی و بیورو کراتان طبقه متوسط و حتی شاهزادگان و کارمندان متنعم درباری هم بوده اند و درینجاست که باید سخن یکی از تحلیل گران تاریخ را بیاد آورد که گفته بود:

"برای نهضتهای انقلابی لازم نیست که در آن باید حتما عناصر پرولتاریائی موجود باشند و یامر ام آنان بر جمهوری خواهی و دیمو کرا سی متکی باشد. امیر افغانستان مراد امان الله خان است و همکاران او مبارزه خود را برای بدست آوردن سلطنت پیش برده اند. 

ولی چون این مبارزه برای از پا در آوردن امپریالیزم و تجزیه قوای آن بوده از نظر انقلابی نیز یک پیکار عینی سود مند است ..."

( مسایل لیننزم ۹۰ طبع مسكو ١٩٤٩ م )



نهضت مشروطه خواهان افغان که منتج به شکست امپریالیـم آزادی ملتی رنجدیده و ستم کشیده تجزیه شده گردید باید جز وی مهم از تاریخ بیداری آسیا و مقدمه یی برای آزادی هندوستان و پاکستان شمرده شود ، زیرا بقول یکی از مفکران صاحب نظر هندوستان در آنوقت که:

                   

آسيا يک پيكر آب و گل است

ملت افغان در آن پیکر دل است

اقبال


اگر درین مر کز جغرافی و دل آسیای کهن حرکتی نبودی ، شاید کاروان آزادی ملل شرق بدین زودی به منزل مقصود نرسیدی.

 درینجا این نکته را فراموش نباید کرد که روحیۀ ملی و استواری هویت ملی مردم افغانستان مستعد به وجود آوردن هر گونه تحول تکاملی وانقلا نا متوازن بوده و موقعیت جغرافی این سرزمین نیز متضمن قبول هر نوع جنبش و حرکت مترقی است. 


تا جاییکه نهضت مترقی و نیمه انقلابی مشروطیت نیز بدست کسانی صورت گرفته که در آن از شاهزاده تا طبقهٔ بورژوازی روشن فکر دستی داشته اند

تا جاییکه از مطالعۀ تاریخ افغانستان بر می آید : اگر در بوجود آوردن يک حرکت مترقی یا ارتجاعی، منافع طبقاتی موید باشد، آن حرکت هم تا وقتی دوام میکند، که متضمن فواید برای همان طبقه باشد. 

اگر ما علل سقوط رژیم امانی را بعد از مدت ده سال جستجو کنیم ، در پهلوی عواملی که درین کتاب ذکر رفت ، يک علت اساسی را خواهیم دید که در بوجود آوردن آن طبقه رنجبر ومحروم مستقیما سهمی نداشت و نتایج آن هم با وجود مفید بودن برای این گروه مردم جالب ومشاهد و درخور لمس و درک نبود.

کسانیکه از طبقه متوسط و عالی بورژوازی منور در بوجود آوردن این حرکت بنابر منافع طبقاتی خود سهم داشتند و در جامعه افغانی هم اقلیت محض بودند ، هنگامیکه به نوائی رسیدند و در نتیجه سعی و عمل خود یکی از مراتب بزرگ کشور را فراچنگ آوردند، آنرا معراج آمال خود دانستند و دیگر در فکر مملکت و مردم داری نیفتادند و در حلقه كوچک حفظ چوکی و مقام ، از مردم دور شدند و میدان عمل را به کسانی گذاشتند، که گرفتار جلب منافع مادی بیکران برای خود و اقوام و بستگان خود از طبقه بالا يا متوسط بوده اند که در نتیجه محرومیت عامه را بار می آورد.

 در حقیقت ساختمان طبقاتی جامعۀ افغانی مانند سوابق تاریخی تشکیلات طبقاتی ملل اروپا نبود و در پنجاهنوز علل انفكاک و تجزیه طبقات از نظر اقتصادی و اجتماعی بوجود نیامده و بنابرین طبقهٔ رنجبر با خصایص روحی و اقتصادی خاصی که آنها را از طبقات دیگر مجزا سازد وجود نیافته بود. ایشان با محرومیت تام ، احساس چنین حالتی را نمیکردند و فیودالیزم جبار و قوى ومتماسک تشکیل نیافته بود.

چون در رژیم امانی نه طبقات استثمار کننده و نه گروه استحصال شده ، شعور خاص طبقاتی را داشته اند، بنابرین هیچیکی منافع خود را وابسته به آن رژیم ندانسته و در حالت بی تفاوتی و لا تعلقی بوده اند و فقط طبقه مامورین نیمه روشن فکر ، اگر تعلق خاطری بدین رژیم داشته اند، آنهم اقلیت محض بیشر از ده بیست هزار یعنی عشر عشیر جامعه نبوده اند. 

چون حکومت ها پیوسته غارتگر و مرکب از کار مندان مستثمر وبهره کش بوده اند بنابرین همواره در مقابل يک غارتگر شناخته و آزمایش شده ، اگر مدعی نوی از همان طبقه بمیان آمده، مردم او را برای نجات آنی خود از دست ستم غارتگر قدیم پذیرائی کرده اند .

 ولی بمجرد آغاز بکار و دادن امتحان نخستین چون سیستم فکر و استثمار جامعه فرق نکرده ، کارمندان جدید نیز به اعمال فجیع تر از سابق دست زده اند و مردم می گفته اند:

تو از چنگال گرگم در ربودی !

چو دیدم عاقبت گرگم تو بودی !


بنابرین همواره نفرت عمومی در مقابل حکمرانان موجود بود و اگر دستی از بیرون یا درون مملکت خواستی که این مردم شاکی و استثمار شده ، را بر خلاف دستگاه حاکم استعمال کند ، مشکلی نداشته است زیرا هر حکومت با عمل خود و دادن آزمایش، اکثریت مردم را از خود رنجیده ساخته بود و اگر فرضا در آن دستگاه چندین تن مخلص و نیکو کاری هم بوده، آنان، هم بشامت اعمال اکثریت کار مندان استفاده جوی منفور گرفتار بوده اند .


جامعه شناسی افغانی و تجزیۀ صفات و خصایص اجتماعی مردم افغانستان نیاز مند کنجکاویهای ژرف در بنیان هویت این جامعه از نظر تاریخ ، جغرافیا  اقتصاد، نژاد ، زبان ، عقاید و مواقف اجتماعی قبایل و روستا نشینان و شهریان و کوچیان آواره گرد و بقایای مسالک روحی مانند مذاهب ، طريق و الفكار صوفیانه و را راهب است، که توام با تاثیرات مدنیت صنعتی جدید و فراورده های عصر حاضر ، باید پژوهش و کاوش گردد.

و این خود مباحث وسیع و مبسوطی است که در پرتو تاریخ چند هزار ساله افغانستان که گذرگاه مدنیتها و فرهنگها بوده مورد کاوش و بررسی های علمی وعینی قرار میگیرد. 

و آنگهی میتوان خط مشی در خور هضم و قبول این مردم جامع الخصایص را در روشنی مطالعات دقیق تعیین کرد، که این یک كار علمی دارای ابعاد تاریخی، اقتصادی يک اجتماعی ، فرهنگی و فکری کهن و نور است و از مشکلترین و دقیق ترین مسایل اجتماعی است. 

زیرا مانند علوم طبیعی در تحت فارمولهای ریاضی مثبت نمی آید و کلیات آن با ابعاد نسبی زمان و مکان تغییر میکند واحكام آن صد فیصد در تمام محیط ها یکسان و هم آهنگ نیست آهنگ نیست ، ومواقف تکامل هم درین جامعه نا متوازن بوده و سراسر منطبق بر دساتیر زندگانی يک جامعۀ خالص طبقاتی نیست . و از این روست که اکثر حکومت های سابق این کشور ، پیش اکثریت مردم نامطلوب بوده اند ، زیرا با منافع آنی افراد این جامعه نا متوازن مطابقت نداشته اند نامتوازن ازینرو گوییم، که در يک زمان معين يک اقلیت كوچک در تحت عنوان فیودال آمده، ولی دارای خصايص فيوداليزم متشکل ونيرومند نبوده اند. 

بورژوازی شهر نشین نیز با تمام ممیزات اجتماعی بوجود نیامده وطبقه محروم و رنجبر یعنی روستانشینان کشتگر و دهقان نیز خصلت اجتماعی طبقه کارگر متشکل نداشته و کوچیان آوار تمام شرایط طبقاتی محروم بوده اند در چنین حالت عدم توازن و اختلاف احوال و خلط اختلاف احوال و خلط شرایط طبقاتی اگر حکومتی فعال و مخلص و خیر خواه هم آمده چون با منافع هیچیکی از طبقات نا متوازن ساز گاری نداشته، از پشتیبانی اکثریت مردم محروم مانده و تجرید گردیده است.

چون محل وقوع جغرافی افغانستان هم بسیار حساس و مهم بوده و کوهستان ایست که بین دو مدنیت و دو نوع فکر هندی و ایرانی وسه سرزمین بزرگ هند - ایران و ماوراءالنهر افتاده است بنابرین همواره جهانگیران و فاتحان هنگامیکه سر و کارشان با این سرزمین افتادمۀ الزين خصلت اجتماعی عدم توازن عینی و قانونی طبقات استفاده جسته و با انداختن تفرقه و ایجاد خانه جنگی ها نیروی ملی این مردم را ضعیف ساخته و خصایص اجتماعی ما را به ضرر ما بکار برده اند و در ینجاست که در عین شکوه از ایادی خارجی امپریالیستی با خود باید گفت که:


آتشین بدو دست خویش ، در خرمن خویش

چون خود زده ام، چی نالم از دشمن خویش


( ختم ٢٦ حوت ١٣٦١ . جمال مینه کابل )