سپرلو

از کتاب: سپرلو

رسم ستوران در آن پهن دشت 

زمین شش شد و آسمان گشت هشت 

"فردوسی"


بزکشی که بحیث یکی از بازیهای ملی از روز گاران قدیم باینطرف در صفحه های شمال کشور ما معمول است و با مرور زمان مراتب تحول خویش را پیموده یکی از انواع شطارتهای سواری و سوار کاری است که از روز اهلی ساختن اسپ بدست انسان شروع شده و باتربیه اسپ و فن سواری و تربیه یافتن سوار کار آهسته آهسته مبادی آن به میان آمده و تنوع پیدا کرده و نشو و نما و ارتقا یافته ، مانند اسپ سواری ، اسپ دوانی ، بستن اسپ به عراده های جنگی ، نیزه بازی در حال سواری ، نیزه زنی سوار کار شمشیر زنی سوار کار و بریدن اشیائی از قبیل پارچه و میوه در روی زمین و گوی و چوگان بازی و بسا شطارتهای دیگر که در اساس همۀ آن همکاری یا هم آهنگی یا رفاقت (اسپ و سوار) دخیل بوده و هست بناءً علیه مطالعه پیدا شدن مفکوره بزکشی در افغانستان سوابقی دارد بسیار قدیم و تاریخی که قسمت عمومی آن به ظهور کتله (آریائی) و اهلی ساختن اسپ در حوزه بین سر دریا و آمو دریا و تعلقات قبایل آریائی در چهار سمت آسیای مرکزی تعلق می گیرد و قسمت خصوصی ترآن که شطارتهای سوار کاری بخصوص "بزکشی" باشد منحصر به باشندگان افغانستان است و مبداء این همه سوابق پارینه روی سه کلمه (آریا) و (اسپ) و (باختر) استوار است.

اگرچه در ظاهر امر چنین معلوم میشود که مطالعه قسمت عمومیات موضوع به خاکهای افغانستان چندان ارتباط مستقیم ندارد ولی اگر نیکو نگریسته شود به این قسمت هم خاک های سر زمین کشور ما ارتباط مستقیم نیست بی معذالک درین حصه زیاد نمی پیچیم و محض به غرض قایم نگهداشتن رشته های ارتباط شرحی مختصر مینویسم. یکی از دانشمندان فرانسوی (آندره برتلو) در فصل اول کتاب خویش موسوم به (آسیای مرکزی) حینی که مهد و مبداء وقصد نهایی مهاجرت اقوام هند و اروپائی یا آریائی را مطالعه میکند اساس کار خود (اسپ) و محل تاریخ پیدایش و جایگاه اهلی ساختن و نقش آنرا در تحول زندگانی اجتماعی بشر و صورت رفتن و انتقال آنرا به نقاط دیگر قرار میدهد که شرح همۀ آن موضوعی است علیحده.

شبهه ئی نیست که قرار یکی از نظریه های تاریخی که مورد قبول عموم و یا اکثر محققان قرار دارد اسپ را اقوام هند و اروپائی اهلی ساختند و با سیر مهاجرت امواج و اقوام مختلف آن به نقاط دیگر منتشر شد شرح این مفکوره بصورت ایجاز با موضوعی که اینجا مطالعه می کنیم خالی از ارتباط نیست قرار نظریات این دانشمند فرانسوی اسپ در ساحه وسیعی از جلگه های آسیای مرکزی بین حوزه سر دریا و آمو دریا اهلی شده و مراتب مزید تربیه آن در جنوب این رودخانه بزرگ و دامنه های شمالی هندوکش یعنی در صفحات باختر صورت گرفته است. این مفکوره با سایر اساسات تاریخی کشور ما مربوط به مهد و مهاجرت قبایل آریائی سراسر وفق دارد. طبق نظریهٔ این دانشمند فرانسوی هیتیت Hittites ها طبق نظریه این دانشمند فرانسوی آریائی به طرف غرب حرکت کردند در حوالی سه هزار سال ق ، م اسپ را از کرانه های آسیای مرکزی از حوزهٔ آمو دریا و محتملا از باختر به منتها الیه غربی خاکهای آسیا یعنی تا سرزمین آسیای صغیر رسانیدند و از آنجا در زمان حکمفرمائی هجدهمین سلاله فراعنه پای اسپ به دیار نیل باز شد.

سپس قبیله دیگر از اقوام آریائی یعنی (کسیت ها) Kassites در حوالی ۱۹۰۰ ق ، م اسپ را بحصص غربی ایران بردند و این حیوان در سنگ نبشته های ایشان به صفت (خر کوهای شرق) یاد شده است . "آندره برتلو" معتقد است که هم هتیتها و هم (کسیت ها) اسپ یا همان طوریکه خودشان صفت میکردند "خرکوهای شرق" را از دو طرفه دامنه های هندوکش از باختر وارا کوزی (حوزه ارغنداب) و به احتمال قوی تر از صفحه های شمال این سلسله کوه از حوزۀ آمو دریا از علاقه وسیع (سغدو باختر) با خود گرفته و به خاکهای غرب آسیا بردند و از آن جا به حوزه نیل منتقل شد در زمان استقرار آریاها در خاکهای افغانستان اسپ در تمام این سر زمین تربیه میشد و با مهاجرت آریا های (ویدی) به سرزمین پنجاب رسید. اقوام آریائی : هیئتها آریای ویدی در افغانستان و هند و یونانی ها در تربیه اسپ و در سوار کاری و بستن اسپ در عراده های جنگی آشنائی کامل داشتند و اقوام آریائی (امادی) و (پارسوا) در نگهداری اسپ و سوار کاری ماهر بودند و یکی از عوامل کامیابی های آنها برسامی ها داشتن اسب و سواره نظام بود. دانشمند فرانسوی که از وی نام بردم متذکر میشود : 

همان طوریکه غربیها یعنی اروپائیها در اواسط قرن سوم ق ، م فیل را با فیل بانان از هند به دیار مغرب بردند (در حمله هانیبال از هسپانیه به فرانسه از فیل کار گرفته شده است) قبایل آریائی اسپ را از مرکز آسیا منجمله از علاقه فرغانه و سغدیان و باختران با خود و مهاجرت های خود به غرب آسیا کشانیدند و یکی از موفقیت های قبایل آریائی با عناصر غیر آریائی همین داشتن اسپ بود. در افسانه های یونانی دو کلمه ایست یکی سنتور centaure و دیگری هیپو سنتو Hippocentaure که اولی را موجود (نیمه اسپ و نیمه آدم) و دیگری را موجود نیمه اسپ و نیمه آدم دریائی تصور میکردند و در افسانه های آنها نقش بزرگی داشته و هنر مندان یونانی در تمثیل آن در صورتگری و نگار گری کوتاهی نکرده اند . توجیه تاریخی این افسانه ها و تصورات موجودات عجیب این است که بار اول سوار کاران آریائی که به سر زمین یونان رسیده اند سوار کار سوار بر اسپ در نظر آنها بحیث مخلوق عجیب نیمۀ انسان و نیمه اسپ تجسم کرده است.

اسپ از همان ساحه ئی که ذکر کردم یعنی از حوزه سر دریا و آمو دریا (سغدیان و بکتریان) به خاکهای شرق آسیا در خاکهای پهناور چین رفته ولی نه با مهاجرت اقوام آریائی بلکه در اثر بسط تعلقات بازرگانی و تجارتی و و سیاسی سلاله های چینی با (دیار غرب) که مقصد از آن به تناسب موقعیت چین همان ساحه فوق الذکر است در رساله ای که در سال (۱۳۳۷) به نام (تایان) درقید نمره (53) نشراتی از طرف انجمن تاریخ نشر شده و اصلا از فصل ۲۳ (شی چی) یا (اسناد تاریخی) نگارش (ته ما - چه ین) مؤرخ قدیمی چینی ترجمه نموده ام راجع به شهرت اسپهای آسیای مرکزی (فرغانه و سغدیان و باختر حرف های زیادی گفته شده و از خلال سطور آن واضح معلوم میشود که قدری پیشتر از دو هزار سال از زمان سلطنت دودمان (هان) به بعد چینی ها شیفته و شوقمند اسپ های فرغانه و سغد و باختر بودند و اسپهای اعلی این مناطق را به صفت (اسپ بالدار) یاد میکرد ندوشاهان و شاهزادگان چینی برای بدست آوردن اینگونه اسپها صرف مساعی زیاد به کار می بردند و حتی برای بدست آوردن گله های اسپان اصیل به جنگها می پرداختند.

در شمال مجرای آمو دریا از کوهای (تیان شان (تا (اورال) اسپ با بیجا شدن های اقوام (سیتی) که کتله از آریاها بودند منتشر شد. این اقوام که حیات شان بیشتر جنبه کوچی گری داشت بیشتر وقت شان روی قاش زین اسپ میگذشت و ازمقابر ایشان درساحه ئی که ذکر کردم بیشتر لجام ویراق اسپ پیدا شده وازین رهگذر با باشندگان قدیم لورستان ایران شباهت بسیار داشتند.

پس قرار عقیده عموم دانشمندان که از یک تن از ایشان به نام (اندره برتلو) و نظریات او به طور خصوصی یاد کردم اهلی ساختن اسپ بار اول از طرف قبایل آریائی صورت گرفت و قبایل آریائی در مهد رهایش و دراولین ساحه گسترش خویش بین حوزۀ  (سردریا)  و (آمو دریا) در صفحات وسیع (بلیهکا) (بخدی) (باخترش) (بکتریان) (بلخ ) از اسپ چه در سواری چه در مهاجرت چه در حمل و نقل و چه در عراده های جنگی و حمله های رزمی کارمیگرفتند. اصلا کمله (آریا) یا (ایریا) در میان قبایل هند و اروپائی به قبایلی که در افغانستان و ایران و پنجاب هند پخش شده اند یکسان اطلاق میشد و این سه سر زمین به حیث موطن آریائی به نام های (آریانا) (ایران) و(آریا- ورته) موسوم شده. کلمه آریا اصلا نجیب و نجیب زاده معنی داشت و قراریکه پایان تر شرح میدهم این نجابت از نظر فرق اجتماعی با اسپ ارتباط زیاد داشت یکی از عوامل برتری قبایل آریائی بر بیگانگان در جنگها به شمار میرفت و آریاها برای تمیز خود از زرد پوستان مغلی حواشی شرقی آسیای مرکزی و سیاه پوستان در اویدی هندی یکی را (توریا) و و دیگری را (داسیو) لقب داده بودند.

در عصر ویدی اسپ دوانی و اسپ سواری درمیان قبایل آریانی افغانستان رواج داشت ، در سرودها به کرات به اسپ و اسپ های سواری و به عراده های جنگی که با اسپ کشیده میشد اشاره شده در یکی از سرود ها چنین آمد "پهلوانان ما با اسپها پرواز کرده یک جا آمدند" ازین اشاره مفهوم اسپهای تند رو که بعدها در اوستا به کلمه (اروت اسپه) یاد شده حتی چگونگی اسپهای بالدار افسانوی همه در نظر مجسم میشوند. اسپ دوانی از ساعت تیری های اجتماعی آریاهای افغانستان بود. در جنگها عراده های استعمال میکردند که در آن پهلوی عراده ران یک نفر تیر انداز هم می نشست و کامیابی تیرانداز تا حد زیاد موبوط به مهارت عراده ران بود.

قبایل آریائی باشندگان قدیم افغانستان در مراحل زندگانی اولیه خود در ادوار قبل التاریخ به روش عمومی همه قبایل و عشایر سایر کتله های بشری که به برخی از حیوانات و پرندگان از نظر شگون نیک وبد مینگریستند پیش خود مفکوره هائی داشتند که یاد گار دورۀ ( توتم) می باشد.

تا جاییکه سوابق امر در دورهٔ (پروتوهستر) یعنی دوره مقدم بر آثار عصر تاریخی نشان میدهد و انعکاس آن از لابلای سرود ویدی و متن اوستا به گوش میرسد ،آریا های افغانستان در صفحات شمال هندوکش به اساس خاطره های پارینه دورۀ (توتم) به سه حیوان که ارتباط خاص به سر زمین مسکونه ایشان داشت به شگون نیک می نگریستند و بدانها پیوستگی داشتد یکی (اشتر) دوم (گاو) وسوم (اسپ). 

ارتباط این سه حیوان اول به طور اخص به (بخدی) و باختران و سپس در سایر حصص جنوبی و شرقی و غربی هندوکش چه از خلال داستانهای فولکلوری و چه از روی اشاره های تاریخی واضح و هویدا است به نحوی که اقلا دوی آن یعنی (اشتر) و (اسپ) را علامۀ فارقه آن نواحی میتوان خواند. اشتر بخدی و اسپ باختری در داخل خاک های ما و در خارج ثغور کشور ما در شرق و غرب شهرت داشت.

اشتر بخدی (که حتی امروز اطفال ما با دیدن آن اشتر شتر شتر باغدی) میگویند و آن خاطرۀ قدیم رانا فهمیده تکرار میکنند شترهای نیرومند دو کوهانه ئی بود که امروز نسل آن بسیار کم شده و در تمام جهان به صفت شتر بلخی و باختری معروف است و کاروان های این شتر هزاران سال قبل از اینکه (راه ابریشم) نام گذاری شود از بلخ به شرق و غرب آسیا رفت و آمد داشت و صورت های اصیل این حیوان را در غرب در حجاری های تخت جمشید در ایران و در شرق در نگار گری های عصر (هان) و (گانگ) چین مشاهده میتوانیم.

 همین قسم اسپ های اصیل بلخ و بدخشان و میمنه و هرات و باغیس از روزگاران بسیار باستانی در تمام دوره های قرون قدیم و متوسط تا امروز همه جا معروف بوده و هست. در دورۀ تیموری ها که معاصر با خاندان (منگ) در چین میباشد مراودات دوستانه میان افغانستان و چین بر قرار بود و هیئت های دوستانه و هدایا مبادله میشد بایسنغر میرزا شهزاده تیموری هراتی اسپ کوه پیکری از اسپان بادغیس هرات به دربار چین فرستاد ولی(هونگلو) امپراطور خاندان (منگ) به آن اسپ قوی هیکل سوارشده نتوانست و غیاث الدین نقاش هروی در یکی از سفر ها به چین تصور زیبائی از آن اسپ که به قلم چینی ها کشیده شده بود به هرات آورد اصلا از روی داستانهای فولکلوری و برخی مآخذ تاریخی واز روی مساعدت محیطی و اقلیمی استنباط میتوانیم که اسپهای اعلی بیشتر در اراضی بین (سردریا) و (آمودریا) در فرغانه و سغد و باختر تربیه میشد. یکی از اسطوره ها چنین مدعی است که دریاچه (شیوا) در شمال بدخشان زاده گان (اسپان بالدار) بود. در حصص غربی بلخ در منطقه ئی که زمانی (شاه جوی) یاد میشد شهری داشتیم که یونانیها از آن به صفت (زر اسپه) یاد کرده اند که برخی آن را (هزار اسپ) و برخی دیگر (اسپ طلائی) وحتی (اسپ آتشی) ترجمه کرده اند و هر سه این تعبیر ها بیمورد نیست و کثرت تعداد و اصالت نژاد اسپهای این منطقه را در نظر مجسم می سازد و شاید اصطلاحاً صفت اسپ طلائی بر اسپ های سرخون استعمال میشد . افسانه اسپان بالدار دریاچۀ (شیوا) به داستان اسپهای آسمانی چینی و اسپهای بالدار آبی یونانی بی ارتباط نیست و فولکلور مقایسوی در شناسائی فرهنگ عمومی اقوام درین مطالب و نظایران اهمیت زیاد میدهد.

تاثیر این داستانها در قرون قبل از میلاد از کشور ما به طرف شرق تا دیار (ختا) یا چین رفته و طوریکه متذکر شدم پاشاهان سلاله (هان Han) چین بسیار میکوشیدند تا ازین اسپ های اصیل که آنها را (اسپهای- آسمانی) یا (اسپهای غرب اقصی) میخواندند به دست آرند ، پس به اساس این همه داستان و اشاره های تاریخی می توان (اسپ) و یا (اسپ طلائی) راعلامۀ فارقۀ بلخ و باختر شناخت. همه میدانیم که در اوستا و در متون وماخذ دوره های بعد تر از (زراتشترا) یعنی (زردشت) و از دود مانهای سلطنتی (کاوی) و (اسپه) ذکر شده زراتشترا یا زردشت مصلح و قانون گذار بزرگ اجتماعی بلخی کسی است که در نامش کلمه (شتر) دخیل است و اورا به صفت مالک اشتر زرد شناخته اند که باز اشاره ای به همان اشترهای دو کوهانه بخدی یا باختری است.

دودمانهای (کاوی) یا (کوانی) یا (کیانی) و دودمان شاهی (اسپه) که بعد از پیشدادیان بلخی به سلطنت رسیده اند هر کدام پادشاهانی دارند که نامها و کارنامه های ایشان در تاریخ وادب پیش از اسلام و بعد از اسلام معروف است. در اسم خاندان کاوی کلمه (گاو) و در نام دودمان اسپه کلمه (اسپ) نمایان است در زبان دری (اسپ) نر و مادیان هر دو را در بر میگیرد و در زبان پښتو (اسپه) تنها در مورد مادیان اطلاق میشود و نریان را (آس) گویند و بدین مطالب مجدداً مراجعه خواهیم کرد.

دودمان شاهی اسپه های بلخی مرکب از چند نفر اند که نامهای آنها به کلمهٔ (اسپه) منتهی میشود . غیر از احفاد خاندان مذکور رجائی دیگر از قبیل برخی از وزراء و سرشناسان و پهلوانان هم بودند که در نام ایشان کلمه اسپ دخیل بود. ذکر این نام ها و ترجمۀ لغوی آن ار تباط اسپ و دخالت آنرا در حیات خانوادگی باختر و باختری ها ثابت میسازد.

این نامها به شکل اوستائی از قبیل : اروت اسپه (صاحب اسپان تندرو)  پوروش اسپه (صاحب اسپان پیر) ارجت اسپه (صاحب اسپان گران بها) کرساسپه (صاحب اسپان لاغر) خواسپه  (صاحب اسپان خوب) شید اسپه (صاحب اسپان زیبا و درخشان) معروف است ، یکی سر حلقه دودمان شاهی خاندان اسپه بلخی، دیگری و زیر و سومی یکی از پهلوانان معروف کابلی بود عین همین نام ها با تحویل تلفظ در دوره های بعدی در ادبیات و تاریخ ما آمده و نامهای دیگر هم در آن قطار جا گرفته است از قبیل: لهراسپه -کشتاسپه، گرشاسپ جاماسپ، طهماسپ، شیداسپ، آذر کشسپ و غیره که بیشتر تاثیر لهجه های پهلوی در آنها مشهود است و در زبان دری هم اکثراً به همان قیافه قبول شده است.

از دورههای داستانی و نیمه تاریخی که بگذریم با عصر هخامنشی (از اواسط قرن ٦ ق ، م تا اواسط قرن 4 ق ، م) وارد دورۀ تاریخی میشویم و به شهادت هیکل تراشیهای پلکان قصر آپادانا (تالار تشریفات و پذیرائی) تخت جمشید (پرسه) هیئتهای باختر و حوزۀ هری رود و ارغنداب و گندھارا و سیستان را علی العموم با (اشتر دو کوهانه) و گاو کوهان دار و نرگاو میبینیم و معلوم میشود که اشتر و گاو بیشتر به حیث حیوانات اهلی و ممیزۀ این سر زمین شهرت داشت ، معذالک به استناد مأخذ یونانی میتوان گفت که (اسپ) و (سوار کار) در شمال و جنوب هندوکش در باختران و اراکوزی و زابلستان شهرت زیاد داشت بیشتر به اساس منابع مذکور به وجود شهر (زر اسپه) در نواحی غربی بلخ اشاره نمودیم و اینجا یاد آوری میتوان کرد که یکی از عوامل رکود پیشرفت سریع اسکندر وسپاه مقدونی در صفحه های باختر وجود همین سوار کاران ماهر بود که به صورت دسته جمعی و علی الغفله از گوشه ئی بر یونانی ها حمله میکردند و به صورت برق در افق نامعلومی ناپدید می گردیدند و مانند بزکش های امروز یونانی ها را به اسارت می بردند. از حوالی ۲۰۰ ق . م که سلطنت مستقل یونانی با ختری اعلام شد اسپ در روی مسکوکات اکثر شاهان ایشان ظاهر شد چنانچه (ایو کرا تیدس) Eukratides (هلیوکلس) Hirokies و (مناندر) Menandre که روی همرفته از حوالی ١٦٠ تا ۱۳۰ ق.م در شمال و جنوب هندوکش سلطنت کرده اند هر کدام در یک روی سکۀ خود اشکال اسب را به ضرب رسانیده اند.

مقارن همین زمان شاهان سلالۀ اسکائی که در غرب و جنوب غرب افغانستان در حوزه های هیرمند وارغنداب و سیستان سلطنت میکردند مانند ا(زس) Azes از (یلیزس) Azilizes (اسپار یلیزس) Sparilizes تصویر خویش را به حیث پادشاه سوار کار گابگاه تیزه در دست روی سکه های خود ضرب زده اند.

معاصر زمانیکه خاندان (دیو دوتس ) Diodotos  (ایو تیدم) Euthedemus در صفحه های باختر سلطنت داشتند در جنوب هندوکش دودمان موریا های هندی تسلط پیدا کرد و (آشوکا) در حوالی ۲۳۰ ق ، م با اعزام مبلغان در انتشار آئین بودائی صرف مساعی نمود. آشوکا در فرمان های سنگی خود حینی که اساسات اخلاقی را برای باشندگان منتها الیه غربی قلمرو خود شرح میدهد از اقوامی بنام (یونا) Yona و (کمبوجد) Kambodja یاد میکند. (یوناها) همین یونانیهای مسکونۀ افغانستان به خصوص یونانی های حوزۀ ارغنداب و (کمبوجه ها) عبارت از مردمان محلی حصص جنوب غربی کشور ما بودند. به شرحیکه در رسالۀ "فروغ فرهنگ" در سالنامه 1335 انبس نوشتم کمبوجه ها حتی در قرن چهار ق ، م در ادبیات سانسکریت نام برده شده اند و به حیث تربیه کنندۀ اسپ و سوار کار معروفیت داشتند و هندی ها معتقد بودند و هستند که ایشان اسپ را از خاکهای افغانستان به هند آوردند و به حیث تربیه کننده و فروشندۀ اسپ شناخته شده اند.

محل بودوباش (کمبوجه ها) را در چوکات و سیع میتوان بین کابل و گردیز و قندهار قرار داد و قدری دقیقتر رهایشگاه آنها را در دشتها و جلگه های پیرامون آب ایستاده مقر تعین نمود و در حال حاضر تربیه کنندگان اسب و سوار کاران ماهر و نیزه زنهای قابل ما در جنوب هندوکش بیشتر در همین علاقه در میان تره کی ها واندریها و سلیمان خیلها دیده میشوند و از چند سال باینطرف در مراسم جشن استقلال (سپرلو) یا شطارتها و نیزه زدن های سوار کاران این مناطق مورد توجه تماشا کنند گان داخلی و خارجی قرار گرفته است.

مآخذ یونانی در حصص جنوب غربی افغانستان در اراضی ماحول دریاچه هیرمند (هامون سیستان از مردمانی به صفت آریاسپه) یاد کرده اند که آنرا میتوان به صورت تحت اللفظی به صورت (آریا - اسپ) ترجمه نمود و معنی اصطلاحی آن (آریا های سوارکار) میباشد که به صورت مشخص تر از آنها به تدریج در مرور زمانه یک طبقۀ معین نجبا و اشراف به نام (اسواران) یا (سواران) به میان آمد و سواری و سوار کاری و انواع شطارتهای سوارکاری با ایشان در جامعه نشو و نما کرد. مادر افغانستان در زبان پښتو (اسپ) را آس و مادیان را (اسپه) میگوئیم. اصلا در آخر کلمه (آس) هم حرف (پ) بوده که در اثر کثرت استعمال و سهولت تلفظ ساقط شده چنانچه در سانسکریت هم در حرف ماقبل آخر کلمه (اسوه) و او ثقیل نزدیک به (ف) موجود است . در زبان پښتو برای سوار دو کلمه (سور) و (سپور) داریم ومصادر (سوریدل) و (سپریدل) به معنی سوار شدن است و (سپرلی) را (سواری) ترجمه میتوانیم. مقصد اساسی ازین یاد آوریهای مختصر ذکر یک اسم ترکیبی است که عبارت از (سپرلوب) می باشد که در محاوره عادی عامیانه (سپرلو) شده و مفهوم تمام شطارتهای سواری و سوار کاری در آن دخیل است. درین اسم ترکیبی (سپور) به معنی (سوار) و (توب) به معنی (بازی) است و معنی تحت اللفظى آن (سوار - بازی) میشود و به صورت اصطلاحی تمام شطارتهای که سوار از پشت زین اسپ انجام میدهد در آن گنجانیده شده است. این کلمه ترکیبی در اثر استعمال زیاد در زبان عامیانه سائیده مو جز شده و علی العموم در زبانزد عوام طوری تلفظ میشود که در بسیار موارد (ب) اخیر آن تلفظ نمیشود و (سپرلو) خوانده میشود و تمام فنون و شطارتهای سوار کاری را افاده میکند.

پیشتر گفتیم که مطابق اسناد سانسکریت حتی در قرن ٤ ق ، م مردمانی بنام (کمبوجه) که بعدها از آن (کمبو) ساخته اند در جلگه های اطراف آب ایستاده غزنی و مقر و قلات و تره کی و اندرزیست داشتند و به حیث تربیه کننده اسپ در همان روزگاران باستان مشهور بودند از احتمال بیرون نیست بلکه سراسر منطقی معلوم میشود که فن شطارت های سوار کاری یعنی (سپر لوب) واصول تربیه اسپ از همین (کمبوجه ها) که بومیان محلی افغانستان و جزء قبایل آریائی بودند به پشتونهای این ناحیه رسیده باشد.

به قرار شهادت مؤرخان یونانی در طی همین قرن ٤ ق ، م در حواشی غربی افغانستان قراریکه یاد کردم قومی به نام (آریاسپه) یعنی (آریاهای سوار کار) ودر حواشی شرقی کشور ما قبیلهٔ به نام (آسه کی نوی) در کوه بندهای درۀ سوات بود و باش داشتند. درین نام اخیر کلمه (آس) یعنی (اسپ) پښتو هویدا است و جنگهای (اسه کی نوی) ها با اسکندر مقدونی مشهور است .

با مطالعات تحلیلی از روزگاران پیشین قبل التاریخ تا به دورۀ نزدیک عصر اسلامی جایگاه تربیۀ اسپ و گله داری و علاقه مندی قبایل آریائی را در تربیه اسپ و اسپان اصیل حوزۀ سردریا و آمو دریا و اشتیاق شاهان و نجبا را در نگهداری اسب و پیدا شدن طبقه ممتاز سوار کاران یا (سپور) را قدم به قدم در دو طرفه شمال و جنوب هندوکش شرح دادم - در ختم ادوار پیشین و در آغاز عهد اسلامی و پیدا شدن مفکوره جنبشهای ملی در میان طبقات اجتماعی به طبقه (ازادان) و (سواران) مواجهه می شویم که عبارت از همان (آریاسپه) های قدیم و اسواران پیشین است که خاطرۀ آن در متون یونانی وادب پهلوی تبارز دارد و در مفهوم آن همان مفکورۀ نجابت قدیم آریائی دیده میشود (آریا سپه ها) عبارت از همان آریاهای سوار کار می باشند که به صورت مشخص تر در زیریک طبقۀ معین نجبای سلحشور به نام (اسواران) یا (سواران) یا (سپور) در آمدند و در جامعۀ طبقۀ اشرافی و جنگ آور را تشکیل میداد بدین طریق به شرحیکه دادم وجود (اسپ) در تشخیص یک طبقۀ ممتاز از همان روز گاران قدیم دخالت کلی داشت و این طبقه در روزگاران پیشین در باختر و زابلستان به شکلی و در آغاز دوره اسلامی و بعد از آن در قرون وسطی به نحوی دیگر تحول نمود و در مقابل آن در قرنهای متوسط اروپا طبقۀ (شوالیه ها) را ملاحظه میکنیم که در نام و نشان و تشکیل طبقاتی آن ها هم کلمه (شووال) و (کاوال) فرانسوی و ایطالوی که اصلا ریشه لاتین دارند و (اسپ) معنی دارند دخیل است و به روش کلمه های ترکیبی خود (سپور) و (اسواران) ساخته شده. در زمانه های اسلامی همین کلمات معمول در محیط واقب ما رنگ عربی به خود گرفته و به شکل (ابو الفوارس) و (ابوالاسوار) در آمده است ولی رنگ و بوی اصیل آنرا می شناسیم و (پدر اسپ) اصطلاحی است که تلویحاً مالکان و صاحبان اسب و سوارکاران و شهسواران را بیاد میدهد بدین ترتیب در جوامع شرقی و غربی در قرون قدیمه و در قرون وسطی برای اسب و سوار کار کلمه و اصطلاحاتی موجود است ولی معادل کلمه (سپرلوب) را که در ادب پښتو داریم و همه فنون و شطارتهای سوار کاری را در بر میگیرد به دیگر زبان ها تاکنون بر نخورده ام.

بدین ترتیب (سپرلوب) به تمام انواع بازی ها شطارتها و هنرنمائی هائی اطلاق میشود که سوار کار از پشت زین اسب اجرا میکند و (بزکشی) یکی از ین بازی ها است که اختصاص به مردمان افغانستان و به سر زمین افغانستان دارد و نظیر آن در کدام جای دیگر حتی در سایر نقاط پهنه آسیا بدین شکل وکیف دیده نشده است. این بازی اختصاص به شمال هندوکش به سرزمین باختران دارد که به مفهوم وسیع خود از دامنه های پامیر تا اقصی نقاط غربی حوزۀ هری رود را در بر می گیره و اسپهای اصیل این نواحی در تمام ادوار وازمنه تاریخی مشهور آفاق بود پیشتر چند جا اشاره کردم که وجود اسپ باعث تفوق قبایل آریائی بر عناصر غیر آریائی شد. از روزیکه (سپور) یا سواره نظام بدست آریاها تشکیل شد در همه جبهات پیشرفت کردند به معنی دیگر اسب کار تانک امروزی را میداد و پیش ازینکه اسلحه ناریه کشف شود موفقیت سپاه بیشتر منوط به این حیوان بود و عراده های جنگی با اسپ کشیده میشد مثل تانک در صفوف دشمن داخل می میشد.

بزکشی هم دراصل اساس روی مفکوره حمله های جنگی به میان آمد و در این حمله های برق آسا سوار کاران صفوف دشمن را می شکستند و شکستند و هم از میان دشمن اسیر میگرفتند و با خود می بردند چرا اسکندر در نیمه اول قرن چهارم ق ، م مدت دو سال در دو طرفه مسیر آمو دریا در باختر و سغدیان سرگردان ماند؟ همان سواران تند روی که خاطره آنها در  متون اوستا و در لابه لای شاهنامه ها ثبت است بصورت برق از یکی از گوشه های افق وسیع باختر بر آمده ناگهانی حمله میکردند، اسیر میگرفتند و در گوشۀ دیگر ناپدید میشدند. یونانیها که با این تکتیک حمله و جنگ آشنا نبودند سخت دچار پریشانی شده بودند المانهای باختری که تا این اواخر اطفال را از آنها میترسانیدند سوار کاران، پهلوان منش قوی پیکر و نیرومند و تیز چنگال و باد پیما بودند که با هیگل درشت خویش و اسپان عظیم الجثه وزور مند خود بر دشمن شبخون میزند، بدین ترتیب (بزکشی) به حیث یکی از فنون (سپرلوب) در آغاز کار نه بازی بود و نه ساعت تیری بلکه جنبه و تکتیک نظامی داشت و مشق و تمرین و آماده ساختن اسپ و آماده شدن سوار برای مقصد نهائی شکل تماشای قومی و اجتماعی پیدا کرده بود و این جنبه تا زمان ما باقی است شبههئی نیست که بزکشی امروز به کلی مفکوره نظامی خود را از دست داده ولی برای تربیه اسپ و تربیۀ سوار کار برکش و چاپ انداز بی نهایت مفید و موثر است ومشق و تمرین و همکاری هر دو در کامیابی های نهایی دخالت تام دارد و فرس نامه ها که در ادب ما تنوع دارد به منظور شناخت و تربیه اسپ واصول سواری و سوار کاری به میان آمده است.

در میان مظاهر مختلف و متنوع (سپرلوب) یکی هم نیزه بازی و نیزه زدن و شمشیر بازی و شمشیر زدن به سواری اسپ است که هنوز خوشبختانه به تمام وجاهت خود در جنوب هندوکش و بخصوص در علاقه های جنوب غرب افغانستان بین غزنه و قندهار در ساحه وسیع را بلستان قدیم بیشتر و خصوصی تر در جلگه ها و دشت های اطراف آب ایستاده مقر در میان تره کی ها. اندریها، سلیمانخیلها باقی مانده. باشندگان امروزی این مناطق مانند اهالی قدیم اینجا یعنی (کمبوجه ها) قرن 4 ق ، م در پرورش اسپهای اعلی و در خرید و فروش آن اختصاص په سزا دارند شطارتهای ایشان در فنون نیزه بازی و نیزه زدن بسواری اسپ و کندن میخهای چوبی از زمین با نیزه در حال دوش اسپ وجه ممیزه و خاصی دارد.

شبهه نیست که "سپرلوب" به هر رنگ و نوعیکه باشد مشق و تمرین و ممارست بسیار می خواهد و مشق و تمرین عده اسباب سر گرمی و تماشای جمع بیشتر اجتماع میشد و میشود، پیشتر گفتم که بز کشی در اصل حقیقت مفهوم حمله داشت برای اینکه جوانان و سوار کاران مشق و تمرین پیدا کنند در زمان صلح هم این حمله ها به شکل نمایشی صورت میگرفت و به جای دشمن نعش حیوانی را از نقطه معینی بر داشته و میبردند و برای اینکه شطارت سوار کاران خوبتر معلوم شود دسته جمعی بدان مبادرت می کردند و طبیعی برنده نعش حیوان برنده و فاتح شناخته میشد به این ترتیب این تکتیک جنگی از راه مشق و تمرین شکل بازی ملی به خود گرفت و چون با جان انسان بازی نمیشد به جای آن طوریکه در تمرین ها معمول شده بود از نعش گوساله یا بز کار می گرفتند و قراریکه معمولا مشاهده می کنیم الان هم تمام کامیابی سواران در بز کشی منوط به سه کلمه است که عبارت از: گرفتن نعش برداشتن نعش و رسانیدن آن در یک نقطۀ معین می باشد همانطور که نیزه بازی از روی اسپ و زدن میخ و کندن آن از زمین با نیزه در حال دوش اسپ و یا بریدن نارنج با شمشیر بدست سوار کاران به شکل بازی در آمده و در افغانستان هنوز معمول است بزکشی هم به تدریج شکل بازی دسته جمعی اختیار کرد ولی روح پهلوانی و سلحشوری در سوار کار و غایۀ تربیه نژاد اصیل در اسپ مد نظر است و قراریکه امروز هم ملاحظه میشود کسانی اساساً در مسابقه های بزکشی شامل شده می توانند که چندین سال پهلوانی کرده و دست و بازو و پنجه خویش را قوی ساخته باشند چنانچه علی العموم همه سواران بازی مخصوصاً چاپ اندازان را به لقب (پهلوان) هم یاد میکنند. چاپ انداز یعنی برنده و فاتح کسی است که بزیا گوساله را از پهنای میدان به دایرۀ حلال میرساند و اورا در صفحات شمال (جرانداز) هم می خوانند تعبیر این اصطلاح چنین است که سواران عوض اینکه بز را از نقطه حلال بردارند از نقطه بلندی (مثلا) سر تپه می برداشتند و علت ماندن بز روی بلندی و آوردن آن در آنجا این بود تا تماشا کنندگان نقطۀ حلال را خوب دیده بتوانند چاپ اندازان امروزی که در عین زمان پهلوان و ورزش کار بوده و در سواری و سوار کاری مهارت زیاد دارند یادی از همان اسواران سلحشور و (شهسواران) و (آریا سپه) های قدیم میدهند که شمه ئی از تاریخچه ظهور و تحول اجتماعی ایشان را در جریان ادوار تاریخ شرح دادیم.

همانطور که سوار کار و چاپ انداز تربیه مخصوص می خواهد اسپهای بز کشی هم توجه و تربیه خاصی به کار دارد اصلا در صفحات باختر از بدخشان تا میمنه و شبرغان على العموم دو نوع اسپ داریم . اسپ های قطغنی و بدخشانی که در دامنه های کوها و تپه ها تربیه میشوند و از حیث جثه کوچکترولی محکم و پر استقامت میباشند و اسپهای مزار شریف و میمنه و شبرغان که بیشتر در دامان دشتهای بیکران نشو و نما میکنند وعلى العموم جثۀ قوی و بزرگ دارند قوی و بزرگ دارند. تا جاییکه ملاحظه شده هر دو نوع اسپ در مسابقه های بز کشی هر کدام به جای خود صفاتی دارند به اساس عنعنه ئی که از روزگاران قدیم به صورت تجربۀ ملی باقی مانده موسم بازی و مسابقه های بز کشی در باختر نیمه دوم سال و فصل زمستان است زیرا در تابستان اسپ ها را به گله میفرستند به نحوی که اسپها را در ماه میزان زیر مشق و تمرین میگیرند ودر ماه عقرب تمرین بیشتر میشود و در جریان قوس و جدی و دلو و حوت بازیها متداول میگردد در صفحات شمال میدانهائی معروفی است که على العموم طور عنعنوی بازیهای بزکشی در آنجاها صورت میگرفت مثل دشت شادیان در مزار شریف و جم قلعه در قطغن و غیره. مسابقه های بزکشی در تربیه اسپ و در بلند بردن قیمت آن دخالت زیاد داشته و دارد. اسپانیکه مخصوص این بازی تربیه میشوند با مهارت فوق العاده سوارکار خود را به هدف رسانیده و در موقع لازمه به زمین زانو میزنند و بر می خیزند و سوار خویش را به نقطه مطلوب میرسانند. اسپهای بزکشی از بیست الی سی هزار و بالاتر از آن خرید و فروش میشود. روی اسپهای خود علی العموم نام هم می گذارند مانند (اسپ ببر) و (اسپ پنج پای) که درین سالهای اخیر در قطار اسپهای قطغن و میمنه شهرت یافته بودند. بزکشی در شمال ولایات افغانستان در قطغن و مزار شریف و میمنه و شبرغان و سائر نقاط بیشتر معمول است و مانند سایر بازیهای نمایشی از قبیل پهلوانی اسب دوانی نیزه بازی و غیره علی العموم در عروسی ها و ختنه سوری و غیره صورت میگرفت و انعامهای از طرف بزرگان قومی یا داماد از قبیل اسپ - شتر تفنگ یا پول نقد با چاپ انداز برنده داده میشد.

درین چند سال اخیر به توجهات اعلیحضرت معظم همایونی که در تجدید خاطرات تاریخی و احیای تقویهٔ روح ملی صرف مساعی زیاد میفرمایند بز کشی وارد یک مرحله تحول نوینی شده که ادامه آن در تربیه اسپ و تربیه سوار کاران تاثیری زیاد دارد معمولا درین چند سال اخیر در مراسم سالگره تولدی اعلیحضرت همایونی روز ۲۲ میزان و روزهای بعد مسابقه های بزرگ بزکشی بین دسته های معروف مزار شریف و قطغن و میمنه و شبرغان و دیگر نقاط باختر صورت می گیرد این بازی ملی تحت نظر ریاست اولمپیک افغانی تحت نظام جدید در آمده و برای آن مقررات و قوانینی و ضع کرده اند که خطوط اساسی و مواد عمده آنرا مختصراً شرح میدهیم.

در مسابقه های که در جشن تولدی اعلیحضرت معظم همایونی معمولا در میدان بگرامی در بیست کیلو متری شرق کابل صورت میگیرد مراقبت عمومی بازی مربوط به یک نفر آمر عمومی است و یک نفر سر حکم و دو نفرحکم هم موجود میباشد از هر تیم یک نفر مشاور هم در میدان حاضر میباشد مسابقه ها عموماً بین دوتیم یا بین چهار تیم صورت گیرد در این مسابقه ها عموماً دسته های قطغن ومزار شریف و میمنه و شبرغان سهم میگیرند. از هر ولایت و حکومت اعلی بیست اسپ به کابل می آید و در هر تیم پانزده اسپ و پانزده چاپ انداز شامل می باشد هر گاه مسابقه های چهار تیمی مدنظر باشد مقرارات ذیل مراعات میشود. انتخاب تیم ها ذریعه پشک صورت می گیرد. 

در مسابقه اول تیم (الف) مقابل تیم (ب). 

در مسابقه دوم تیم (ج) مقابل تیم (د). 

در مسابقه سوم یا فاینل تیم های فاتح مسابقۀ اول و دوم شامل میشوند. این مسابقه ها در کابل دو روزطول میکشد در روز ۲۱ میزان مسابقه های اول ودوم صورت می گیرد و در روز ۲۲ میزان که مصادف به روز جشن تولدی اعلیحضرت همایونی می باشد دو تیم فاتح مسابقه میدهند. هر تیمی که در مسابقه فاینل برنده شود قهرمان سال شناخته میشود و توغ قهرمانی به دست اعلیحضرت معظم همایونی به تیم مذکور داده میشود، هر تیم که سه سال برنده شود توغ به طور همیشه از آن او خواهد بود، یک طرف پارچه توغها سرخ است که در آن به خط طغراو برنگ طلائی نام نامی اعلیحضرت معظم همایونی نوشته شده و بطرف دیگر توغها گل لاله با پنبه دانه که علامۀ زراعتی ولایات قطغن و مزار شریف است به نظر میخورد.

میدان بز کشی در بگرامی خط کشی میشود و با دایره ها و نصب بیرقها علامه گذاری میگردد میدان بز کشی مربعی است که هر ضلع آن 350 متر طول دارد در داخل این مربع در حالیکه یک حاشیه به طول 25 متر گذاشته میشود مربع دیگر که هر ضلع آن ۳۰۰ متر طول میداشته باشد کشیده میشود. دریک ضلع مربع در مقابل کمپ شاهی در داخل خط داخلی سه دایره پهلوی هم کشیده میشود دایره و سطی را دایره برداشت می گویند زیرا در آغاز مسابقه بز یا گوساله از داخل آن دایره برداشته میشود، در دو طرف این دایره دو دایره دیگر به دو رنگ مختلف کشیده میشود که به یکی از تیمها تعلق میداشته باشد و آنرا دایره های حلال می گویند در مقابل دایره ها در ضلع داخلی میدان روی یک خط مستقیم بیرقها نصب میشود. زمانیکه گوساله از دایره برداشت برداشته میشود چاپ اندازان مکلف اند که گوساله را از خط بیرقها گذرانیده و به دایره های حلال مربوط خود برسانند.

اگر گوساله از خط حدود خارجی میدان بیرون برده شود مسابقه معطل و گوساله به اندازۀ بیست و پنج متر به داخل میدان آورده شده از همانجا سواران به امر آمر عمومی حمله میکنند. در صورتیکه سواران قبلا از خط بیرقها عبور نموده باشند راساً گوساله را طرف دایره حلال برده می توانند در مسابقه هائی که شهره بزکشی دارد عوض بز گوساله به میدان آورده میشود. وزن گوساله باید از پنج سیر کابل کم و از هفت سیر زیاد نباشد. گوساله را معمولا یک روز پیشتر از مسابقه میکشند و برای اینکه پوستش سخت شود بیست و چهار ساعت آنرا در آب می گذارند. چون دایره حلال هر تیم به رنگ مشخص معین می باشد گوساله از طرف چاپ انداز هر تیمی که به داخل آن انداخته شود تیم صاحب دایره حلال برنده شناخته میشود دوام مسابقه عموماً یک ساعت است (در صورتیکه د ر ظرف یک ساعت برنده معلوم نشود به امر آمر مسابقه دوام میکند.)

در صورتیکه سه تیم با هم در یک میدان مسابقه نمایند (غیر عادی) سه دایرهٔ حلال و یک دایره برداشت عقب دایره حلال وسطی کشیده میشود. در چنین بازی غیر عادی دوام مسابقه دو ساعت می باشد و در صورتیکه در ظرف دو ساعت نتیجه مسابقه معلوم نشود به امر آمر عمومی میدان مسابقه دوام می کند درین چنین بازی سه طرفه بیرق قهرمانی به تیمی داده خواهد شد که نمرهٔ زیاد را حاصل کرده باشد.