فکر بنای شهر زرنج

از کتاب: مسکوکات افغانستان در عصر اسلامی

سپهبد گرفت از پدر پند یـاد

وز آنجا سـوي سـيـسان رفت شاد 

اسیران که از کابل آورده بود 

بیک جایگه گردشان کرده بود 

یکی نیمه بد کرده دیوار شهر 

دگر نیمه کردند از آن گل دو بهر 

چون آن شهر پرداخت و باره بساخت 

برو پنج در آهنین بر شناخت 

بیشتر متذکر شدیم که گرشاسب چون از ماندگی ها یک ماه استراحت نمود مجددا به فکری بنای (زرنج) مرکز نیمروز و زو سیستان افتاد و مهندسان را جمع نمود و عازم سیستان شد.

زرنج امروز و دیروز یکی از مراکز بسیار مهم افغانستان بوده است امروز مرکز اداری ولایت (نیمروز) است و دیروز مرکز جهانبانی کل سیستان بحساب میرفت چنانچه جغرافیه نگاران عرب آنرا (مدینه سجستان) میخواندند ، یعقوبی در قرن سوم هجری گوید که مرکز سبستان شهر (زرنج) بود ، ابن حوقل یک قرن بعد از آن مفصل تر صحبت میکند و می گوید که حومه شهر پنج دروازه دارد و پیرامون آن خندق بزرگ است و دروازه هاي پنجگانه از آهن ساخته شد و دو دروازه بنامهاي عتيق و جدید یا (کهنه و نو ) معروف بود . یکدروازه بنام در خراسان و ديگري بنام (در کرکویه) یاد میشد . دروازه تی به اسم (در نیستک) نیز مشهور بود و از آن راهي بطرف شهر بست میرفت . دروازه دیگر بجانب نفس شهر کشیده شده و بود که بنام (در طعام) یاد میشد و از آنجا را هي بجانب باغ ها و باغستانها میرفت . مرکز حکمرانی و مسجد جامع در نزدیکهای دروازه اختری بود و عمارات بزرگ و (ارگ) درین سمت قرار داشت . آب در تمام کوچه های شهر جاری بود مخصوصا (جری سنا رود) که آب و افریه تمام شهر میرسانید . راه آبی بین (زرنج) و (بست) کشیده شده بود و عامل ارتباط بین زرنج و بست و لشکرگاه بشمار میرفت ، طوفان یاد همیشه درین شهر کارستانها میکرد و از اختصاصات آن بشمار میرفت و آسیابهای بادی را به گردش میاورد آب و باد درین شهر همیشه طغیان میکرد . آب و هوایش بسیار گرم بود (سیاه رود) و (سرخ رود ) آب ورد ضرورت شهر را تامین میکرد (در کرکویه) در یک منزلی نفس شهر زرنج بزرگترین (آتشگاه) عهد عتیق را وانمود میکرد . (گریشمن) و (هاکن) در 1926 تحقیقات باستان شناس را در سیستان افغانی در خرابه های (زرنج) در (نان علی) و (قلعه کنک) و (قلعه سار) نزدیک (تار و سار) و تپه های (سرخ داغ) و (سفید داغ) که قریب ۳۰ متر از سطح جلگه ارتفاح دارد شروع نمودند اهالی محلی (سرخ داغ) را مقبره و (سفید داغ) را در نظامی می پندارند . اگر چه حفریات زرنج و دیگر نقاط و دیگر ولایت نیمروز تا هنوز نا تکمیل مانده و انجام نیافته و جزء ۱۲ متر آن دیده نشده - معذلک بعقیدۀ باستان شناسان مذکور به زندگانی باشندگان قدیم (زرنج) در هزاره اول ق . م روشنی می اندازد و (۲۱) منر باقی مانده که به آینده موکول گردیده است ممیزات زندگانی باشندگان قدیم سیستان را در چهار هزار سال قبل از میلاد روشن خواهد ساخت.

شهر زرنج در از منه قدیم در (اوستا) بنام (زرایو) (زرایاک) یاد شده و این کلمه (زرانگ) هم خوانده شده. "آرین شهر" (زرنج) را (زرنجی) خوانده و هیلمونس آنرا (در انجی) میخواند . دو سال قبل مسافرتی در سیستان و نیمروز دست داد و خرابه شهر زرنج را از نزدیک دیدم و تپه های (سرخ داغ) و (سفید داغ) را مشاهده کردم و مقابل این تپه ها در جزیره ئی فرود آمدم که شرح دیدنی ها در جای دیگر نشر خواهد شد. بالاخره گرشاسب و اسرای کابلستان به آبادی و اتمام شهر زرنج تصمیم گرفتند. 

چوباد آمدی ریگ برداشتی 

همه شهر و برزن بینباشتی

چنان کان بر همن و راداد پند 

که از چوب و از خاره و رغیب بند 

یله کرد از انسو که بد آب مرغ 

ببست از سوی دامن ریگورغ 

زیکسوش بدریگ ده جافره 

دگر سوش دریا که خوانی زره 

میانش دری باد را برگشاد 

از آن پس نبد بیمش از ریگ و باد 

بد از طوس و کرمان فراوان گروه

بلشکر در از پایکاری ستوه

درین فرصت که موضوع طفیان باد پیش آمد تهلکه این دو عنصر طبیعی برای شهر در بن فرصت که موضوع طفیان مانند زرنج سبستان آفت عظیمی بود هوش و فکر کسانی را که مشغول آبادی بودند مات و مبهوت ساخت اینجا بازگرشاسب از پیر مرد برهمن که سرراه کابل در علاقه (شاه جوی) غزنی نشسته بود یادش آمد . نام برده ضمن یک سلسله پند و اندرزگفته بود که اگر شهری آباد میکردی فکر آب و باد را کرده باشی علی الخصوص در سرزمین سیستان که آب دریا و بادی که چندین ماه می وزد انسان را دیوانه میکنند و هر چه آباد کنند ویران میسازد پسر باید که از چوب و خس و خاشاک بند مستحکم بسازی و آب دریا و بادهای سیستان را مهار کنی تا از حملات هرد و در آمان باشی .

ز تاراج کابل زنان داشتن

بخوالیگری شان همی داشتند 

همه روز مردان ایشان دو بهر 

به ممزدورکاری بدندی بشهر 

چو گشتندی از کار پرداخته

بدندب زنان دیگها ساخته 

خورشها یکی روز بفروختند 

دگرباره باز آتش افروختند 

درمیان اسیران کابل عده ئي از زنان کابل هم بودند که نان برای مردان خویش پخته می کردند . مردان دو مرتبه روزانه کار میکردند زنان ایشان نان آماده میکرند.

بدان در گزین کار جستند نام 

از آن روفتاد ست نامش طعام 

بفرسپهدار فرخنده فال 

شد آنشهر پرداخته در هفت سال 

برین طریق هفت سال روز دو مرتبه کارجاری بود تا شهرز زرنج به سر رسید و کامل آباد شد. پس مردم کابل زن و مرد در ساختمان شهر زرنج پایتخت قدیم سیستان سهم مهمی داشتند .

زهر گونه مردم زمیساریان 

زمهتر شماران  و بازاریان

زهر شهر و کشور بدو داد روی 

شد آن شهر بازیب بارننگ و بوی 

تو گفتی بهشت برین سیستان 

یکی نیست از خرمی سسیت آن 

از ونیز برخاست مردان مرد 

که بدهریکی لشکری در نبرد 

از آن پس بشاهی سپهدار گرد 

نشست و بداد و دهش دست برد 

فراوان برآمد بروسالیان 

هواش آنچه بدیافت هر سالی آن 

چنان پیلتن شد که از گام پنج 

نبردش فزون هیچ اسپی برنج 

نشستش همه بود برزنده پیل 

همش پیل با رنجبردی و منیل 

چنین آمد این گنبند تیزپوی 

بگردد همه چیز از گشت اوی 

یکی جامه دارد جهان سال و ماه

بیرونش سفید و درونش سیاه

چون از هر جهت شهر تیارو آماده شد از هر دسته مردمان در آن جای دادند و از هر کشوری بدان روی آوردند و زرنج از هر گونه ناز و نعمت آراسته شد و بهشت برین شد و بواسطه اینکه مردم درین (سیست آن) نمودند این (بهشت برین) به (سیستان) معروف شد و (سپهبد گرشاسب) پادشاه آن دیار شد و داد و دهش شروع کرد و سال ها بدین قرار در گذشت و شاه به ترتیبی پییلتن شد که اسپ پنج قدم او را برده نمیتوانست و عموما ً برپشت زنده پیل سوار میشد .

بگرداند این جامه هر که برون 

بدان تا بگردیم ما گونه گون 

توای خفته از خواب بیدار گرد 

که شد پاک عمرت بخواب و بخورد 

بخانه درون خواب و در گور خواب 

ببیداریت بس که آید شتاب ؟ 

کنی خانه تا زنده ای سال و ماه

در وپس کیت باشد آرامگاه