32

افغان شال

از کتاب: جغرافیای تاریخی افغانستان
04 November 1982

ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی ( ۳۸۵ – ۴۷۰ هـ ) دبیر توان  رسالت غزنویان که عصر سلطان محمودرا تادورۀ سلطان ابراهیم درک کرده و در این مدت همواره در غزنه و در بارحضور داشت و مطلع ترین شخصیت این زمان است کتابی را بنام تاریخ آل سبکتگین بزبان بسیار فصیح و شیوای دری،  به قول ابن فندق در تاریخ بیهقی درسی مجلد نوشته بود که اینک اکنون فقط قسمت مهم شرح احوال سلطان مسعود تا ۴۳۲ هـ باقیست و مجلدات دیگر آن متأسفانه در دست نیست.

بیهقی در شرح وقایع جمادی الاخری ۴۲۲ هـ هنگامیکه سلطان مسعود به غزنه می آید و درسیب زارباغ فیروزی بزیارت مرقد پدر خود سلطان محمود میرسد گوید: « از آن باغ بیرون آمد و راه صحرا گرفت... به افغان شال در آمد و به تربت امیر عادل سبکتگین رضی الله عنه فرود آمد و زیارت کرد » ( ۱ / ۴ . ۳ ) .

کلمۀ افغان شال در نسخه های خطی افغان سالی – افغانستان – افغان شالی هم نوشته شده که طابعان و مصححان نسخ چاپی در ترجیح یکی از آن صور متردد بوده اند و مرحوم سعید نفیسی که جلد اول تاریخ بیعقی را در سنه ۱۳۱۹ ش بادقت و اعتنای عالمانه از روی طبع قدیم ادیب پشاوری و کلکته و چند نسخه خطی انتشار داد ( تمام کتاب با تعلیقات نا تمام آن در سه جلد ) آن دانشمند مرحوم افغان شالی را به اشتباه عجیبی در متن قرار داد و در پاورقی ( ص ۳۰۴ ج ۱ ) نوشت « که افغان شالی درست ترمی نماید زیرا که شالی به معنی برنج وشلتو کست وشالی زار و شالی کوب مشتق از آن – وافغان شالی شاید نام محلی از غزنین بوده باشد که برنج زار وشالی زار بوده و سبکتگین را در آنجا بخاک سپرده اند و هم ممکن است افغان شال باشد بمعنی افغان چال ( جاله ) » ( تم کلامه ).


از تصریح سابق بیهقی پدید می آید که این باغ فیروزی مدفن سلطان محمود که اکنون روضه گویند و افغان شال ( مدفن سبکتگین ) صحرایی بود که همین دامنه کوه شمالی خرابه زار قدیم شهر باشد و مدفن سبکتگین اکنون هم بربالاتپه هایی واقع شده که امکان ندارد وقتی آنقدر آب جاری داشته بود که شالی زاری باشد،  بلکه بقول بیهقی در پایان صحرایی واقع بود پس احتمال صحت افغان شالی بکلی از بین میرود. بیهقی در این کتاب در سه جای دیگر هم همین افغان شالی را ذکر میکند ( ص ۲۶۰ / ۴۲۶ . ۴۹۹ طبع غنی و فیاض ۱۳۳۴ ش ) و چنین می نماید که این جای یکی از محلتهای مهم و وسیع حضرت غزنه بود زیرا کوشک کهن محمودی ( اقامتگاه شاهی ) در آن – واقع بود و هم میدان رسوله که رسولان و سفیران خارجی را در آن استقبال میکردند.

همین سوی افغان شال بود و چنین پدید می آید که ناصرالدین سبکتگین را هم در همین جانب کوشکهای سلطانی دفن کرده اند و ما اکنون از روی اشارات بیهقی افغان شال را در دامنه های تپه هایی که به سمت شمال شرقی شهر کنونی غزنه واقعند در دشت شمالی دومناره باقیماندۀ غزنه تعیین موقع کرده میتوانیم زیرا بالای این نشیب و فراز تپه هامر قد سبکتگین واقع است ولی این موقع بهیج صورت شالی زار شده نمی تواند زیرا اولآ شالی زار آب فراوان جاری میخواهد و این جای دامنه تپه زار کوهی است و هم چون به تصریح بیهقی کوشک محمودی و مقر سلطانی در آن بود امکان وجود شالی زاری در آنجا باقی نمیماند.

اما کلمۀ افغان شال را به مدد مطالعات تاریخی دیگر تفسیر می توان کرد بدین تفصیل: در کتیبه دری قدیم ( تخاری ) که از بقایای معبد کهن کوشانی ( سرخ کوتل بغلان ) بدست آمده و تاریخ آن به ماه نیسان سال ۳۱ عهد کوشانی ( حدود ۱۵۰ م ) میرسد این مندر ( معبد ) مهالیز ( مهادز ) بنا کردۀ کانیشکا را دو بار نوشال NOShal گفته اند که در ادبیات دری ما بعد نوشاد گردیده است.

ابدال دال ولام در السنۀ آریایی مطرد است. زیرا در همین کتیبه هم کلمه ( دز – دژ ) به شکل لیز موجود است و امثله دیگران چنین است: 

دس ( هندی ) ده ( فارسی ) لس ( پشتو ) دست ( فارسی ) لاس ( ستو ) صد ( فارسی ) سل ( پشتو ).

ابدال لام کلمۀ نوشال تخاری هم به نو شاد دری از همین مقوله است که ترکیب آن قیاس بر تسمیه نوبهار ( نو و یهاره سنسکریت ) باشد و مابعد از نوبهار بلخ چند نوبهاری را در دو منزلی ری بر راه اصفهان (۱)  و نوبهار بخارا و سمرقند (۲)  در کتب جغرافی می شناسیم .

کلمۀ شال در لغت در شال = درشل پشتو هم به مفهوم ظرفیت باقیمانده که معنی آن استان و درگاه باشد و عین کلمه افغان شال را ظهیرالدین بابر در شرح لوگر جنوبی کابل آورده گوید: « سجاوند از مواضع لوگر است و مردم او ( از ) افغان شال اند. » (۳)  و تنها کلمه شال در نام اماکن جغرافی نیز دیده میشود مانند (۴)  شال بجای همین کویته بلوچستان که اکنون هم پشتو زبانان آنرا شال کوت گویند و همچنین جایی بنام شال دروادی کنر علیا سمت مشرقی افغانستان است و حمدالله مستوفی نیز اماکنی را بدین نام ذکر میکند.(۱)  

نوشال قدیم تخاری که معنی آن غالبآ محل و قرارگاه نویا معبد و پرستش گاه نو بود و در آن مانند معابد نوبهار شاه بهار – قندهار بتان بسیار زیبای مکتب هنری گریکو بود یک را می گذاشتند و نمونه های این معابد اکنون در هدۀ ننگرهار، و تپه سردار غزنه و بسا مواقع دیگر افغانستان از زیر خاک بر آورده شده است. پس تمام معابد بودایی و کلمات بهارو قندهار و نوشادرا در ادبیات قدیم دری متلازم باحسن و زیبایی وبتان زبیا می یابیم که از آن جمله است این قول فرخی : (۶)  

خلق را قبله گشته خانۀ تو همچو زین بیش خانۀ نوشاد

در این بیت بهار نوشاد یعنی ( معبد نوشاد ) را مشبه به قصر سلطانی که از ترکان زیبای ماهروی پربوده قرار داده است:

تو بر اسای بشادی و زترکان بدیع

کاخ تو چونکه کنشت است وبهار نوشاد

بت نوشاد دریک بیت مسعود سعد سلمان:

بزرگ شاها ! رامش گزین و شاهی کن

بخواه جام می از دست آن بت نوشاد

امیر معزی در مدح ملکشاه گوید:

بهر مقام ترا بادنو بنو شادی 

زگونه گونه بتان مجلس تو چون نوشاد

وهمچنین دری زبانان دورۀ اسلامی نوشادرا بتکده هم میشناختند امیر معزی گفت:

اراسته شد باغ چو بتخانه ء مشکوی

وافر وخته شدراغ چوبتخانه ء نوشاد

عبدالحی گردیزی نوشادی را در بلخ نشان میدهد و گوید: « یعقوب ... بامیان بگرفت اندرسنۀ ست و خمسین و ماتین،  و نوشاد بلخ را ویران کرد.(۱)  

و همین واقعه را ابن اثیر در حوادث ۲۵۷ هـ و شرح حال یعقوب لیث آورده است (۲)  که در انساب سمعانی نوسار و منسوب به آن نو ساری است و به تقلید او در اللباب فی تهذیب الانساب ابن اثیر نیز نوشاری و نوشار از قرای بلخ و یا قصری در بلخ ضبط شده است ( ۲ / ۲۴۳ ) سمعانی اضافه میکند: که داؤد بن عباس از حمله یعقوب لیث به سمرقند گریخت و چون باز آمد کاخ خودرا ویران یافت و این ابیات بگفت واراندوه هفده روز بعد بمرد : 

هیهات یا داودلم ترمثلها سیر یک فی وضع النهار نجوما

فکانما توشار قاع صفصف یدعو صداد بجانبه البوما (۳)  

اکنون بعد از خواندن سه روایت متحد المال گردیزی – سمعانی – ابن اثیر هیچ شکی باقی نمی ماند که این سه نفر مورخ از یک موضع سخن میرانند منتهی در املای اسم آن موضع بواسطه سهو نساخ اختلافی افتاده است باستناد اشعار دری که روی آنها دال است مخصوصآ نجنیس کلمه نو به نو شادی یانو شاد دربیت امیر معزی، ضبط گردیزی را ترجیح میدهیم اگر چه یاقوت هم به تبع سمعانی آنرا نوشار ضبط کرده ولی معلوم است که این تصحیف را سمعانی مرتکب شده نه یاقوت .

درکتاب فضایل بلخ تألیف شیخ الاسلام صفی الدین ابوبکر عبدالله بن عمر در سال ۶۱۰ هـ ( ترجمه دری آن در ۶۷۶ هـ ) نیز نوشاد آمده و مطلبی تازه هم دارد که بنای این نوشاد بلخ را داود بن عباس در ذیقعده ۲۳۳ هـ نهاده و در مدت ۲۰ سال بپایان رسانیده بود.(۱)  

چنین به نظر می آید که نوشاد یک معبد خاصی نبوده، بلکه در موارد متعدد بدین نام از زمان قدیم معابدی زیبا موجود بودند که از آنجمله باغلب احتمال معبدی در حوالی شهر شاهی کوشانیان در بگرام سمت شمالی کابل نیز وجود داشت که یرغمل های چینی در عصر کانیشکا در موسم تابستان در آن معبد زنده گیمیکردند و موضع آنرا در خرابه های پوزه شترک شمالی کابل در کوه پهلوان بگرام تخمین کرده اند.

این معبد و مسکن شهزادۀ چین ویرغمل های چینی راهیون تسنگ زایر چینی بنام شا – لو – کیا SHA-LU-KIA ضبط کرده است (۲)   که در جولایی ۶۴۴ م از کابل و کاپیسا به چین میرفت و ازین جاگذشته بود (۳)  و احتمال دارد که جز ونخستین شالو را از همین شال تخاری وشاد دری بدانیم.