نواب ولی محمد خان لغاری
این شخص یکی از نوابغ سیاسی و ادار عصر خود است که در سر زمین سندهـ همچون او مردی دانشمند و جنگجو و سیاست مدار و مدبر کم گذشته است.
لغاری قبیله ایست از بلوچ، که در سند علیا تا حوالی دیره جات سکونت داشتند، و در تاریخ سندهـ و پنجاب نامی دارند.
پدرش نواب غلام محمد خان لغازی یکی از درباریان میر بهرام خان جد عالی تالپوران سندهـ بودف و نیز بدربار میان سرفراز خان کلهوره جایگاهی داشت، و بامیر بهرام خان مذکور یکجا کشته شد(ربیع الاول ۱۱۸۹هـ=مئی ۱۷۷۵ع) (۱). پسرش ولی محمد خان بدربار میر فتح علی خان تالپور پیوست و در جنگ هالانی که بامیان عبدالنبی خان حکمران واپسین کلهوره روی داد؛(۱۱۹۶هـ) ولی محمد خان مردانگیها نمود، چون در نتیجه میر فتح علی خان فاتح آمد او از مقربان خاص در بار و مدار المهام امور سندهـ گشت، چنانچه کار نامهای او در شکاپور با امرای بارکزائی و باز کشیدن شاه شجاع از شکارپور و غیره درین کتاب به تفصیل مذکور است. گویا وی در عهد تالپوران یگانه مرد کار وو اداره و تدبیر و سیاست امور ملکی و لشکری بود.
نواب ولی محمد خان زمام ادارۀ یک حصۀ مهم حکومت تالپوران (چاندو که) هم در دست داشت و قصبۀ اندو ولی محمد نزدیک حیدر آباد بنام اوست. طوریکه درین کتاب در شرح وفاتش آمده بعد ازدر گذشت
----------------------------------------------------
(۱)تاریخ سندهـ مولانا مهر ۲-۷۷
وی رخنۀ نفاق در خاندان تالپوران افتاد، و نظم و نسق امور ملکی و لشکری برهم گردید.
پولین جه معاون کمشنر سند در کتاب تاریخ ملا کی در سندهـ شرح مغتنی دربارۀ این خاندان نوشته که مهمات آن درینجا آورده می شود" لغاری قبیله ایست از شعبۀ رند بلوچ که بقول میجر گولد سمتهـ یکی از اجداد شان میر چاکر ایشان را بسبب چرکینی لباس بدین نام خوانده بود، ولیچ آنرا لاغر و نحیف معنی کرده است . مسکن اولین ایشان در چوتی نزدیک دیرۀ غازیخان بود، که هنوز در انجا ساکن بودند.
از شعبهای لغازی چند قبیلۀ ذیل دارای جاگیراند: بزدار، علیانی برهمنیف عیسانی، کچهائی که بزدار بمعنی دارندگان رمه های بُزاند، و در زمان قدیم ما نک علیانی سردار تمام این قبایل بوده، و بعد ازو برادرش محمد خان بجایش نشست، که پسرش امید علی یکی از کار داران حکومت برطانیه گشت.
برنس در کتاب" دربار دار سنده مینویسد : که ولی محمد خان وسید اسماعیل شاه دونفر وزرای بزرگ امیران ولی محمد را وزیر خطاب کنند وقوای بلوچی که یگانه تکیه گا امیران اند. به وی تعلق دارند، ودر تمام امور مشیر خاص حکومت است ، سنش به (۷۰) سالگی میرسد، اما احمد خان پسر جوان سی ساله اش ازین همه صفات تهی است، ولیاقتی ندارند. نواب دارای قریحه عالی شعریست ، واشعار عالمانه دارد، ونوسینده زبردست فارسی است که در طب نیز کتبی را نوشته ، ویکی از دانشمندان این عصر در سندهـ بشمار می آید، وکتابی را در طب بنام میر مراد علی خان شهزاد سندهـ اهدا کرده است. ولی محمد خان درسنه ۱۸۲۳ء غفلتا بر شکار پور حمله آورده و تصرف کرد، وحصار نو شهروا برو بنا نهاد، وی در بین مردم محبوب و با امیران سخت وفادار بود، و در کمال عزت و احترام بسال ۱۸۳۲ع ۱۲۴۷هـ از جهان رفت (۱).
اکنون باید به صفات ادبی و علمی این شخص بزرگ نیز متوجه شد، وی در شعر فارسی " ولی" تخلص داشت، و دیوان اشعار و مثنوی هیر و رانجا و کتابی در طب بنام " معالجات امراض" بیاد گار گذاشته است.
بقول دکتر سدا رنگانی نواب دیوان اشعار خود را در سنه ۱۲۲۲هـ (۱۸۰۷ع) ترتیب داد (۲). اما مثنوی هیر و رانجا و دو ساقی نامه را بعد از ۱۲۲۷ هـ(۱۸۱۲ء) سرود سرود. انیک سه بیت ازیک غزل او :
دریای غصه را بن و پایان پدید نیست
کار زمانه را سرو سامان پدید نیست
بیش از هزار تیر جفا بردل منست
پنهان چنان که یک سر پیکان پدید نیست
گفتم که جان ز حادثه بردیم بر کنار
چندان غم دل است که خود جان پدید نیست
ولی مثنوی هیر و رانجا که داستان غرامی سر زمین سندهـ است، بزبان فارسی سروده، که از نظر فن درجۀ متوسط دارد، و همه اشعار آن عالی نیست (۳) و بیک مناجات چنین آغاز می شود:
یا الهی ببخش ایمانم
از کرم در گذر ز عصیانم
معصیت کیش را گناه ببخش
بندۀ خویش را گناه ببخش
بعد ازین منقبت چهار یار و ائمه اهل بیت ، و مدح میر کرم علی خان
-----------------------------------------------------
(۱)تاریخ ملاکی در سندهـ ۲-۲۰۱ ببعد
(۲)شعر ای فارسی در سند (انگلیسی )
(۳) مقدمه مثنویات هیر و رانجا ص ۷۸ طبع کراچی .
و میر مراد علی خان و میر محمد می آید، و بذکر لشکر کشی شاه محمود سدوزائی می پردازد، چون باصل داستان هیر و رانجا میرسد در وصف پنجاب گوید:
رشک کشمیر ملک پنجاب است
خانۀ حسن خلد را باب است
هر طرف نهر های آب روان
سر کشیده چو کوثر رضوان
طرفه آن شهر راست آب و هوا
حسن آن کشور است هوش ربا
گلعذاران و گلر خان، گلرو
در خرامش چو کبک از هر سو
حسن آن مهو شان موی کمر
کس ندیده بدور شمس و قمر
خسرو عشق اند ران شهر است
مصر گون مهر خان آن شهر است
عشق هر پیر را جوان سازد
نا توان مرد، با توان سازد
عشق از لا مکان خبر دارد
کرسی و عرش زیر پر دارد
عشق را جسم و جان نمی باشد
طالب آب و نان نمی باشد
مبدع عشق نور یزدان است
عشق در نور پاک رحمن است
عشق آرایش دل و جانست
بر سر تخت دل چو سلطانست (۱)
در تکملۀ مقالات الشعراء ابراهیم خلیل تتوی و حواشی آن از جناب سید حسام الدین راشدی معلومات خوبی دربارۀ برخی از رجال شاعر و فاضل این دود مان براهم آمده، که مادر سطور ذیل آنرا تلخیص میکنیم، و خوانندگان محترم تفصیل آنرا در خود همان کتاب (طبع انجمن ادبی سندهی کراچی ) خوانده می توانند:
۱-غلام محمد خان " نگار" پدر نوابولی محمد خان یک دیوان و یک مثنوی دارد ، وی در عهد کلهوره از دست عبدالنبی والی سندهـ در سنه ۱۱۸۹ هـ(اصل ۱۱۹۸) کشته شد (۲).
--------------------------------------
(۱)مثنویات هیر و رانجا ص ۲۱۸
(۲)تکمله ص ۴۵۵ حواشی سید راشدی .
۲-ولی محمد خان لغاری امیر کبیر بن غلام محمد خان " نگارگ تولدش ۱۱۶۵ هـ ووفاتش ذیقعده ۱۲۴۷ هـ است که مزارش در بین شهر حیدر آباد و مقابر تالپوران موجود است . در عهد تالپوران کارهای مهم انجام داده، و حکمران سندهـ علیا از سیوران تا جیکب آباد بود، در سیاست و حکومت و رزم آرائی نامی کشید، در طب و شعر و دیگر علوم نیز مهارت داشت، آثار علمی وی :
اول : دیوان ولی فارسی که باین بیت آغاز و در سنه ۱۲۲۲هـ تکمیل شده:
الهی جوهر آرا ساز شمشیر زبان را
چو خورشید درخشان کن دُر نظم بیانم را
دوم : نزهة الابدان : در طب و مجربات خود وی .
سوم : دو ساقی نامۀ فارسی .
چهارم : موعظت نامه در اخلاق که ابراهیم خلیل آنرا " خرد نامه " نامیده است.
پنجم : مثنوی هیر و رانجا: دارای ۲۰۶۰ بیت فارسی، که بر وفق مثنویات هیر و رانجا احمد یار خان یکتا (متوفی ۱۱۴۷هـ) و میر عظیم (۱۲۱۴هـ) و ضیاء الدین ضیا (۱۲۱۵هـ) و آزاد بحکم میر مراد علی خان تالپور سروده است وی گوید:
کرد فرمان شۀ مراد علی
با رشاد صحیح و حکم جلی
که بکن تازه قصۀ رانجهن
صفت هیر کن چو مه روشن
پیشتر نیز شاعران گفتند
گوهر نظم در سخن سفتند
در اشعار ولی چه د مثنوی چه در غزل و غیره، ابیات خوب و بد بنظر می آید، برخی از اشعارش نهایت سلیس و روان و جالب است، اما در برخی شکستگیها و تعقید و ابهام نیز موجود است، که دران شاید تصحیفات کاتبان سندهی که بزبان فارسی آشنا نبودند، نیز دخیل باشد.
روی هم رفته چنین اشعار و آثار علمی و ادبی، از شخصی که عمرش در گیر و دار و حرب و ضرب ریاست و اداره و حمله و دفاع گذشته بجای خود مغتنم است. اینک نمونۀ غزل وی :
آهوی چشم ترا شیر ژیا میدانند
نوک مژگان ترا، تیر کمان میدانند
از خمار می چشم تو، همه باده کشان
ساغر چشم ترا پیر مغان میدانند
نخل بندان ریاض تو چو قمری بچمن
قد رعنای ترا، سرو چمان میدانند
موشگافان خرد پیشۀ پر کار تمیز
کمر چست تراف موی میان میدانند
آهوان ختن و طره کشایان خطا
زلف مشکین ترا، دام جهان میدانند
من چرا از نظر شوخ تو شوری فگنم
نرگس مست ترا، باده کشان میدانند
طوطی پسته دهان تو خموشی دارد
غمزه و ناز ترا، نطق زبان میدانند
خوبرویان خطا و ختن و چین و چگل
لب یاقوت ترا، قوت روان میدانند
راز طبع تو، نهان چند بماند ز " ولی"
ز انکه فکر تو خردمند عیان میدانند
از ابیات خوب اوست :
آهوی چشم ترا صید نظر خواهم کرد
دام تسخیر ترا آه سحر خواهم کرد
عقد پروین بسر چرخ چو تابان دیدم
رشتۀ گوهر دندان تو یادم آمد
دوش صیاد بیفگند غزالی بخدنگ
ناوک غمزۀ مژگان تو یادم آمد
--------------
زهی دولت که یاری دیدم امشب
بباغ دل، بهاری دیدم امشب
ز بلبل نغمۀ دلکش شنیدم
گلی بر شاخساری دیدم امشب
دل عشاق ، خاک در گهش شد
بکوی او غباری دیدم امشب
پس از عمری بکام دل دگر بار
نگار کامگاری دیدم امشب
بحسن و عشوه و ناز و کرشمه
بتی بر رهگذاری دیدم امشب (۱)
۳-شخص سوم معروف لغاریان نواب علی محمد خان برادر نواب ولی محمد خان است، که در سنه ۱۱۶۲ هـ تولد یافت و بسال ۱۲۵۰ هـ بیاض اشعار هم دارد. تخلص او " علیگ است که در خوش نویسی دسترس داشت نمونۀ کلام اوست .
عشق پیدا شد ولی، مشتاق دیداری نشد
تا هنوز از خامی ما پخته هر کاری نشد
از قساوات طبیعت مانده ام اندر حجاب
چشم خواب آلوده را دیدام غم خواری نشد
ای " علی" گر محو سازی خویش را در یاد حق
زندگی دایم بود و از مرگ آزاری نشد (۲)
۴-دیگر از نوابان خوش قریحۀ این خاندان نواب غلام محمد خان
----------------------------------------------
(۱)تکمله ص ۶۲۲ ببعد.
(۲)تکمله ۴۵۴ ببعد.
متخلص به " غلام" فرزند نواب علی محمد خان " علی" سابق الذکر است، که تولدش ۱۱ شعبان ۱۲۰۴ هـ و مرگش ۹ جمادی الاخری ۱۲۷۹ هـ بود. وی بدربار میر نور محمد خان تالپور میر سندهـ (۱۲۴۹-۱۲۵۶هـ) منصب امیری داشت. و دیوان خطی اشعارش موجود است که بدین بیت مصدر است :
الهی شوق عشق خود ببخشی جسم و جانم را
بوصف خویش جوهر دار کن تیغ زبانم را
از و ست :
چاک باد آن سینه کو، چاک از خدنگ یار نیست
خاک باد آن جسم، کو خاک در یاری نشد (۱)
(۵)نواب الله داد خان متخلص به " صوفی" فرزند نواب ولی محمد خان " ولی " است ، که مشرب نقشبندیه داشت و به تصوف مایل بود. بتاریخ ۲۹ نومبر ۱۸۸۸۲ ء (۱۳۰۰هـ) از جهان رفته، که دیوان خطی اشعار فارسیش موجود است. اینک نمونۀ اشعار وی:
بشنو این قصۀ معکوس که با ناز و نیاز
من بدشنام خوشم، او ز دعا می رنجد
برنگ غنچه عمری سر بجیب خود فرو بردم
گریبانها مهیا کردم از بهر دریدنها
حسن و عشق پاک را شرم، و حیا در کار نیست
پیش مردم شمع در بر میکشد پروانه را
-----------------------------------------------
(۱)برای نمونهای اشعارش رک تکمله ۴۵۵ ببعد.
گر ببلینم نیامد بر مزارم آمده
جان سپاری در رهش آخر بکار آمد مرا (۱)
دو فرزند نواب صوفی یکی نواب حسین علی " حسین" و دیگر نواب محمد علی " علی" نیز بفارسی شعر میگفتند، اما دواوین اشعار شان دیده نشده (۲)
۶-نواب ولی محمد خان دوم متخلص به " ولی" فرزند نواب احمد خان و نواسه " ولی" اول است متولد ۱۲۹۵ هـ و متوفی ۴ رمضان ۱۳۳۲هـ که شاعر سندهی و فارسسی و صاحب دیوان اشعار است (۳).
---------------------------------------------------
(۱)ر ک : تکمله ۴۵۷ ببعد
(۲)تکلمه ص ۴۶۲
(۳)تکمله ۴۶۳.