111

سالهای نبرد داغ نوجویی و تقلید

از کتاب: ادبیات دری در نیمه اول سده بیستم ، بخش ششم
28 September 1987

در سال ۱۳۰۷ (۱۹۲۸ – ۱۹۲۹) میلادی حکومت امیر امان الله توسط حبیب الله کلکانی که از جانب بخشی از ملا كين و روحانيت متعصب و عناصر ناراضی دستگاه اداری سلطنتی و استعمار برتانیه حمایه میشد سقوط داده شد . حبیب الله بر تمام مظاهر فرهنگی صلیب کفر گذاشت و تمام دروازه های آموزش و پرورش را به روی مردم بست در همان آغاز حکومت حبيب الله علمای مسلمان هند پشتیبانی از او را خلاف اسلام دانستند و آنعده علمای افغانستان را که طرفدار او بودند سخت انتقاد کردند. به پاسخ انتقادات مذکور جريدۀ حبيب الاسلام که ارگان نشراتی حکومت حبيب الله بود برنامۀ اصلاحی دولت را بدین تفصیل نشر کرد : "مقررات حکومت سنيۀ حاليه - رفع حجاب که آزاد گذاشته شده بود لغو و به عوض مقرر گردید که هیچ زن بی محرم خود از خانه نبرآید مکتب هاییکه زبانهای اجنبی و کفار را به اولا د اسلام یاد میدادند لغو گردیدند دیگر مدرسه ها که بچه های اهالی که شرعاً منزلۀ دختر بالغه را دارند و آن مکتب ها درسها پیکه از مفاد دینی و علم شرايع و احكام قرآنی بر آنها مرتب نیست؛ بلکه که در اعتقاد شان خللهای زیادی واصل میشود یاد میگرفتند. بلی تعلیم هر فرد مسلم جایز است، مگر مقصد از علم احکام دین و اصول عبادات است نه علوم زیاده لسان خارجۀ كفر، یا نام و بلاد سلاطين ماضيۀ كفر را یاد گرفتن که اینهمه مكتب ها لغو شد.

مدرسۀ مستورات که دخترها از خانه های خود بر آمده و در آنجا سبق میخواندند. موقوف شد قوانین و نظامات که به مانند ملک های غیره مانده شده بود لغو و عوض آن قضات مقرر و به تطبیق دادن احکام شرع شريف مقرر گردیدند. همچنین باقی مسایل جزئی و کلی بد که در این ده سال به نام ترقی رواج یافته بود از قبیل سلامهای رقم رقم، کلاه فرنگی، دریشی، موقوف کردن تعدد زوجات، تعيين سن ازدواج ، و دوایر زیاد به نام تشکیلات ساختن که همه اسباب مصرف پول بیت المال به درک های صحيح (؟) و برای علمایيكه اقامه عبادت و موذنی و به جا آوردن فرایض دین را مینمایند که سابق موقوف بود تعیین شد .از روی" مقررات" فوق وضع مختنق حکومت ۹ ماهه حبیب الله کلکانی به و ضاحت فهمیده میشود

در آن مدت جراید "حبیب الاسلام" در کابل "رهبر اسلام"  

"در مزار شریف" "مويد الاسلام" مود در کندهار و "الایمان" در سر خرود و  "نهضت الحبيب" در خان آباد چاپ می شد به غیر از یکی دو جریده هدف عمدۀ دیگر جراید مذکور تبلیغ پابندی حکومت جبب الله کلکانی ، اساسات دین اسلام و گزارش پروسۀ استقرار سلطنت او بود . در جراید مذکور گاه گاه اشعاری در مدح حبیب الله و بعضی رفقای نزدیکش به چاپ میرسید که با وجود آن در مجموع میتوان حکم کرد که چشمۀ ادبیات نیز کاملا کور بود .

دولت استعماری برتانیه به زودی یعنی ، هنوز يک سال تمام نشده حبيب الله کلکانی را با زا در تعویض کرد و بدان صورت تسلط خود را در افغانستان پایدار تر و مطمئن گردانید نادر با داشتن مقامهای اداری مهمی در حکومت امیر امان الله مانند وزارت حربيه و سفارت وغیره پیوسته میکوشید تا با همدستی استعمار برتانیه امیر امان الله را براندازد و خود پادشاه افغانستان شود.

وی باری به تاریخ چهار اپریل سال ١٩٢٤ ( حمل ۱۳۰۳ ) در حالیکه سمت وزارت حربيه افغانستان را داشت با همفری وزیر مختار بر تانیه در افغانستان در بارۀ مخالفت خویش را امیر امان الله ومحمود طرزی مذاکره کرد و علت شورش ملای لنگ را نیز لغزش های امیر دانست. در همان زمان همفری در نامه یی به مقامات رهبری دولت خویش موضوع را گزارش داد و از نادر به عنوان مرد جاه طلبی که می شود از او کار گرفت یا د کرد. گاهیکه نادر به جای محمود طرزی در پاریس وزیر مختار افغانستان مقرر شد اصرار ورزید تا برادرش شاه ولی نیز معاون او باشد اما امیر امان الله که از نهاد را در و برادر ازش آگاه بود این پیشنهاد را نپذیرفت . نادر وزیر مختار افغانستان در پاریس و هاشم برادر دیگرش که وزیر مختار افغانستان در مسکو بود به زودی با هاجسن  (Sir Richard Hodgoon)  وزیر مختار برتانیه در مسکو ارتباط قایم کردند ملاقات نادر و ها چسن در پاریس صورت گرفت و نا در ضمن صحبت به وی اظهار داشت که سرحدات افغانستان و هند برتانوی دارای مناطق طبیعی و جغرافیایی نمیباشد. او حاضر است تا دریای کندر را سرحد دو کشور بشناسد و در مقابل پشتیبانی دولت بر تانیه را داشته باشد. بدینصورت وی میخواست خاک افغانستان را تا در پای کنر در بدل جلب پشتیبانی به آن دولت واگذارد .

در آن زمان که امیر امان الله در کندهار برای بازگیری سلطنت تلاش میور زید و چشم همکاری به نادر داشت ، حتی کسانی را هم نزد او فرستاده بود نادر و برادرانش هاشم و شاه ولی در اثر مشوره همفری از راه گردیز وارد افغانستان شدند و به پخش ابلاغیه یی که در هند چاپ کرده بودند پرداختند. در آن ابلاغیه ها از جانب را در به قبایل سرحدی گفته شده بود که ... نه من ونه كدام يک از خويشا و ندانم آرزوی تاج و تخت افغانستان راداریم . بدینصورت نادر مدعی بود که جهت اعاده سلطنت به امير امان الله مجاهدت میورزد. مگر گاهی که بر کابل دست یافت، به تاریخ ٢٤ میزان ۱۳۰۸ خویش را پادشاه افغانستان اعلام کرد .

نادر بنابر تعهد یکه در برابر دولت برتانیه داشت با روشنفکران آزادیخواه در آویخت و سیاست استبدادی شومی را پیش گرفت که عبدالرحمان اودين، محى الدين انيس و دهها تن دیگر قربانی آن تعهد و آن سیاست شدند.

در زمان پادشاهی نادر موازی با اختناق و دشمنی با مردم گامهایی در زمینه اصلاحات روبنایی گذاشته شد که برای بیننده نه چندان دقیق ستایش برانگیز بود . مگر تمام آن به اصطلاح اصلاحات در فرجام برای سرکوب کردن تمام جوانه های فرهنگ روشنگری و جلوگیری از روحیه و خواست بورژواری ملی و به سود فيودالیزم و تقاضاهای قرون وسطی صورت میگرفت .

طور مثال مروری بر چگونگی تأسیس انجمن ادبی کابل بنمایيم انجمن کابل در سال ۱۳۱۰ هجری شمسی ( مطابق ۱۹۳۱ میلادی) تأسیس شد محققين متفق القول اند که انجمن ادبی کابل نخستین انجمنیست که از طرف دولت به ابتکار و علاقمندی شخص نادر گشایش یافته است ، اما اسنادی در دست است بیانگر آنکه قبل از آن به اراده شعر او نویسندگان هرات انجمن ادبی در آن ولایت پایه گذاری شد و از تأسیس آن به مرکز خبر داده شد. مقامات رسمی مرکز در راه افتتاح آن تا وقتی مشکل تراشی کردند که حق این ابتکار به مقام سلطنت تعلق گرفت و نخست انجمن ادبی کابل گویا به اراده شخص شاه به وجود آمد. در این مورد در سرمقاله "اتفاق اسلام" به چنین حقایق روشن بر میخوریم هراتی ها باید شکر گذار باشند که اولین انجمن ادبی که در افغانستان سیس یافته انجمن ادبی هرات بود. و در همان مقاله در سطرهای بعد نوشته می شود: "موضوع انجمن ادبی هرات که به وزارت جلیله معارف اشعار شد آقای وزیر نوشته اند مقصود این انجمن را ندانسته ایم و حال اینکه از کلمه انجمن ادبی مقصود خود پر ظاهر است..." و در سطور پستر سرور جو یا مدیر و نگارنده جر بده که سر قاله نیز به قلم او نوشته شده است به دلیل ناسازگاری حکومت با تأسیس انجمن ادبی در هرات چنین واقعبینانه اشاره میکند: "... این هم صحیح

است که انجمنهای علمی و ادبی در ممالک شرقی زودتر محل مخاطره واقع می شوند. اینگونه محفل ها را با امورسیاسی مدخل داده موانعی پیش میکنند . چنانکه در جریده بهار مشهد خواندیم که انجمن ادبی خراسان بنا به بعضی معذورات که تعطیل بود حالا مجدداً تشکیل شده ، اما آینده امید است پایه علم وادب ثابت گردیده به مختصر سؤ نظر این جور موسسات شریفانه از بین دور نشود..."

ابتکار شعر او نویسندگان هرات در بارو نوکرانش را به آن نکته مهم متوجه ساخت که هرگاه ادبیات به سمت معین به راه انداخته شود از آن میتوان بهرۀ وافی برداشت از طریق تشکیل انجمن ها آسانتر میتوان به این هدف نایل شد به همان دلیل بود که انجمن ادبی هرات را تا آنوقت به رسمیت نشناختند که گویا به اراده و فرمان شاه و در نظر داشت موازین در بار انجمن ادبی کابل را در همان سال تا سیس کردند. مدیر انجمن مدتی محمدانور بسمل بود که به زودی برکنار شد و شهزاده احمد على در آنی به جایش نشست، مدت درازی محمد نوروز سرمنشی ریاست شاه انجمن را نیز به عهده داشت . غلام جیلانی اعظمی و زمانی شهزاده احمد علی درانی معاون انجمن بودند و از اعضا که گاه گاه به شمار آن افزوده شده را از جمله کاهش یافته است از میرغلام محمد غبار قاری عبدالله ، عبدالعلى مستغنی ، محمد کریم نزیهی ، سرور جویا ، سرور گویا حفیظ الله ، و امین الله زمریالی میتوان نام برد ، سید قاسم مترجم فرانسوى و عبدالباقى لطيفى سر كاتب تحريرات انجمن بود .

اصلاح و توحيد سبک ادبيات ، اتخاذ اسلوب نگارش و روشن ساختن تاريخ مشاهير رجال و مفاخر گذشته و طن تصحیح و تصديق تأليف و يا تراجم آماده چاپ اهداف اساسی انجمن شمرده می شد انجمن ادبی کابل به نشر ماهنامه یی به نام "کابل" پرداخت. نخستین شماره ماه نامۀ مذکور به تاریخ ۱۵ جوزای ۱۳۱۰ (مطابق ۵ جون ۱۹۳۱) به نگارندگی سرور جویا چاپ شد مجله ادبی "کابل" از نخستین شماره به تأیید تقلید قدما و گریز از واقعیت. زمان در شعر پرداخت. مدیحه سرایی احیا شد و شعرا به صورت اجباری به بیراهه کشانده شدند . مجلۀ کابل مثلاً موضوع آمدن نادر را به اقتراح میگذاشت و حتی نمونه هم مانند قصيدۀ معروف فرخی :

چون پرند نیلگون بر روی پوشد مرغزار

پرنیان هفت رنگ اندر سر آرد کوهسار

در اختیار سخنوران میگذاشت تا مبادا کسی در مداحی هم ابتکاری بکند . قصايد مدحی شعرای پیشین پیوسته در مجله چاپ میشد مانند قصيدۀ تعلق آمیز معروف ظهیر فاریابی در مدح قزل ارسلان سلجوقی که از شرم آورترین مدایح به شمار میرود و چنین آغاز می یابد : 

تا غمزه تو تیر بلا در کمان نهد      خوی تو رسم خیره کشی در جهان نهد

 که در یکی از شماره ها چاپ شد و در شماره بعدی به کوشش یکی از اعضای انجمن که با دربار پیوستگی داشت از روی نسخ متعدد متن انتقادی آن با شماری قصاید دیگر به همان وزن و قافیه که از جنگهای خطی یا فته شده بود مکرر به چاپ رسید.

به مناسبت های خاصی مانند جشن استقلال و یا تأسيس كدام موسسه شعرا تشویق میشدند ، اشعاری بسرایند که مدح نادر بخش خاص و مورد علاقه و انجمن در اشعار مذکور بود.

انجمن ادبی تلاش میورزید تا موضوعاتی مانند وصف بهار زمستان و غیره را جاگزین بیان مسایل اجتماعی و خواست های مردم در شعر سازد و بدین منظور مشاعره هایی طرح مینمود. ازین قبیل مشاعره ها را مجله علمی و ادبی آیینه عرفان که از ریاست دار التاليف وزارت معارف انتشار می یافت نیز دایر میکرد . مانند مشاعره بر اساس غزلی از "صفا" که به این وزن و قافیه آغاز می یابد: 

لاله راهم سينه وقف داغ سوزان بوده است

گوییا چون من اسیر خال جانان بوده است

و بنابر خواهش هاشم شایق این غزل به مشاعره گذاشته شد و شعر اهر کدام درو زن و قافيه آن غزلهای عاشقانه سروده اند که در مجله "آیینه عرفان" پیهم به چاپ رسیده است. کسانیکه در مشاعره مذکور شرکت جسته اند اينها اند: عزيز الله قتيل هاشم شايق ، شیخ محمد رضای سهیل ، محمد آصف مايل ، قاری عبدالله غلام حضرت شایق ، بیتاب ، صلاح الدین سلجوقی، عبدالستار تنها معلم مكتب صنايع نفیسه امیر محمد اثیر معلم مکتب حبيبيه ، صفر على امنى متعلم دار المعلمين گذشته از آن هاشم شایق در خانه خویش محافل " بيدل خوانی دایر مینمود که شماری از شعرا هفته یکبار در آن محفل فراهم می آمدند و به بحث و تبصره بر غزلهای فانی بیدل میپرداختند و این اجتماعات نیز که علاقه به ارزش های کهن ادبی در آن فرمان میراند هر گونه نوجویی را در مرز شعر در نطفه می کشت.

در چنان احوال شعراییکه تازه به شعر هدفمند اجتماعی علاقمند شده بودند و خون غرور مدح نکردن در رگ هایشان دویده بود زود تسلیم نمی شدند و بعض شان تا آخر تسلیم نشدند و در پیکار با تقلید شعر گذشتگان و اطاعت از ارزشهای شعر سدههای میانه بر موضع شعر روشنگری و نوجویی پا فشاری کردند؛ طور مثال شایق جمال، با وصف آنکه اشعاری در مدح نادر سروده است، مگر سنگر دفاع از شعر اجتماعی را رها نکرد و به پشتیبانی "سبک جديد" در برابر مدیحه پردازی بر آمد چنانکه در سروده یی از او چنین میخوانیم : 

تا کی ای دل وصف زلف خوبرویان میکنی

                                              فکر مردم را چرا آخر پریشان میکنی

چند با مه نسبت رخسار جانان میکنی

                                           از چه با خنجر برابر تیر مژگان میکنی

تا یکی تعریف آن لبهای خندان میکنی

                                            تا کجا توصیف گلهای گلستان میکنی

منع اخوان از نفاق و جهل مضمون خوش است

خامه است ناصح چو باشد حربۀ دشمن کش است ...

مدح ابنای زمان را از طمع کردن خطاست

                                       مرجع حمد و ثنا مخصوص ذات کبریاست

فکر بهبود وطن کار نکو شغل بجاست

                                     سعی در کار ترقی فرض بر ما و شماست

هر قدر با معنی بیگانه طبعت آشناست

                                    یا به انداز مضامین خامه ات معجز نماست

در طریق شاعری سبک جديد آغاز كن

چشم اخوان وطن از خواب غفلت باز کن

اکثر شعرای آن روز بر اتفاق قبایل مختلف باشندۀ افغانستان تأکید کرده زیرا آنان شورش حبیب الله کلکانی را معلول بی اتفاقی ملت میدانستند و این اتحاد زیر در فش فرمانروایی نادر می بایست صورت بگیرد. بدیهیست که چنین بردا شتی از حادثه مذكور كاملا غير علمی و غیر واقعی بود و صرف به سود سلطنت نادر نقش تبلیغی داشت. محمد انور بسمل که از مشروطه خواهان بود نیز در شعر "اتفاق" همان برداشت مروج را منعکس می سازد. و می نویسد، که تا چنان تباهی تکرار نشود مردم باید به صورت یکپارچه از حکومت نادر پشتیبانی کنند. چنین دعوتی از شاعر رزمنده یی مانند بسمل نا خوشایند بود. نكته دیگر در شعر شایق جمال که نقل شد منع شعرای زمان است از مدح سرایی و این خطری بود که در آن سالها شعر را تهدید میکرد. مدیحه پردازی درسالهای اخیر سلطنت امیر امان الله دوباره سر بر آورده بود و بیشتر اشعار وصف مبالغه آمیز شخصیت امیر را منعکس می ساخت با استقرار نادر بنابر خود خواهی او و دشمنی اش با بیداری و آگاهی تودههای مردم مدیحه پردازی از پشتیبانی مقامات رسمی نیز برخوردار گردید و حریف خطرناکی برای شعر هدفمند اجتماعی شد .

نکته سوم در شعر شايق طرح مسألۀ سبک جديد است شعر سبک جديد به تعبیر شایق شعر یست که وسیلۀ بیداری مردم برای کار و ترقی و آبادی کشور قرار گیرد. اما این اصطلاح به زودی گستره فراختری مییابد و از اصطلاح شعر فنی دور تر میرود . به بیان فشرده در شعریکه زیر عنوان سبک جديد در سالهای بستر رشد کرد دید طبقاتی شاعر و نویسنده مشخص تر انعکاس می یا بد مثلا به جای آرمان طبقه بورژوازی ملی آهسته آهسته آرمان زحمتکشان در آن جای تجلی پیدا میکنند. این چرخش عمده در سیر ادبیات است که آثار ادبی نیمه اول سده بیستم را از آثار ادبی نیمه دوم آن جدا می سازد . بحث بر شعر وسبک جديد را میگذاریم به آینده در اینجا جهت روشنتر شدن مسأله تنها بهره یی از یکی از اشعار آن روز نوید را نقل میکنیم که در آن خواست های صفوف وسیعتر مردم تصویر شده و دشمنی با فیودالیزم در پهلوی دشمنی با استعمار و فرهنگ استعماری انعکاس یافته است :

"... ملت ما جمله از پیر و جوان       نیست بریک راه و يک مسلک روان تا طرفدار فيوداليم ما                          بی ده و بیکار و بیحالیم ما 

هر یکی خان و امیر خود سریم             هر یکی دارای تیغ و خنجریم 

ما همی خوانیم قانون و نظام           مست و مخموریم بی ساقی و جام... در جهالت گشته در دنیا علم            خوش بود صد بار زین هستی عدم گر چنین خصلت بود با ما مدام           کار ما ختم است باقی و السلام 

این سخنها از برای عبرت است    نی ز روی کین و بعض و نفرت است 

هست حرف من ركيک ونيشدار        همچو طاوسی بود در جلد مار 

مینماید گرچه چون جنگ و جدل       ظاهر ش زهر است در باطن عسل 

راست گفتن دايما مار ا شعار                روبه رو گوییم همه آیینه وار

حرف من از دردو از سوز دل است    قلب من ما پل به این آب گل است  نیستم من محو کردار فرنگ                نیست در آیینه ام یک ذره زنگ

ملت من نیست در چشمم زبون          من به عشق خاک خود دارم جنون 

ليک مذموم است نزد من ثنا            شخص مداح است پر مکرو دغا 

مادحين ممدوح را احمق کنند            کار رابی نوروبی رونق کنند

 قصه و افسانه و احباب خوش          میبرد اطفال را در خواب خوش 

مقصد ما هست بیداری نه خواب      با تشدد کرده ام زین رو عتاب

انجمن ادبی کابل نبردگاه طرفداران ترقی و ارتجاع بود و اعضای

آن نیز در دو صف برابر هم قرار داشتند. نیروی ترقی با پشتیبانی روشنفکرانی از خارج انجمن پافشاری پیروز مندانه میکرد تا بازگشت ارزش های ادبی قرون وسطی به ساری ننشیند و واقعگرایی در مرز ادبیات زبون نشود روند تاریخ پشتیبان آنان بود مگر يک نكته قابل ياد آوریست که این مرز بندی در داخل انجمن بدان ما به مشخص و قاطع نبود شعرایی سنگر شانرا عوض میکردند و شعرایی به این یا آن صف تازه وارد می شدند. در پهلوی میر محمد علی آزاد ، هاشم شايق ، سردار محمد عزیز قتیل و دیگران که در حصار ارزشهای شعر كلاسيک اسير بودند ، محمد سرور صبا، محمد حیدر نیسان، شایق جمال و نوید بیشتر بر شعر به اصطلاح سبک جديد تأکید میورزیدند . قاری عبدالله ومستغنی هم مدیحه سرا بودند و هم تقاضاهای اجتماعی را در شعر بیان میکردند . محمد سرور صبا که نتوانست از مدیحه سرایی به تمامی برکنار بماند در موضع شعررس التمند با فشاری شایسته کرد و در میان آغاز گران شعر سبک جديد جایی برای خودش باز نمود. وی در ترکیب بند زبان حال شهدا، شعر معروف محمود طرزی را که بیت ترجیعش چنین بود :

شهیدان ظلم در فرنگیم ما                         به خون وطن لاله رنگیم ما

به بهترین وجه پاسخ گفت: این شعر بیان حکایتیست از زبان خردمندی که روزی از اندوه زیاد راه صحرا پیش میگیرد و در مرغزاری به پیرمردی روبر و میشود پیر مرد او را به باغی میبرد که گورستان اجداد وی است و مرد خردمند ضمن گردش با پیرمرد این مطالب را بر لوح مزاری میخواند : 


در آندم که از جورد هر کهن

                                                     اجانب در آمد به خاک وطن

ز دست ستمپرور دشمنان

                                              به خون غوطه زد طفل و پیر و جوان

پسر بی پدر شد پدر بی پسر

                                                 زمین سوگوار آسمان نوحه گر

چو عهد خزان گلشن افسرده شد

                                                    گلستان شاداب پژمرده شد

زپس در وطن ظلم شد آشکار

                                                 بر آشفت يكدم صغار و كبار

به جان عد و آتش افروختند

                                                تن شوم شانرا چونی سوختند

تنی چند کاینجا به خاک اندریم

                                              از آن مرد مان وطن پروريم

به عشق وطن نقد دل باختيم

                                              فدای وطن خویش را ساختیم

تپیدیم چون لاله در خون خویش

                                             دل داغدار و تن ریش ریش

چو شد خاک از خون مالاله زار

                                           شد از غصه قلب شفق پر شرار

وطن پروران جوانیم ما

شهید کف دشمنانیم ما

این گذشتیم در عشق کشور زمال

                                                        ز فرزند دلبند و اهل و عیال

 به تن جامه رزم آرا سیتم

                                                       ظفر از خدای جهان خواستیم

به دشمن نمودیم جنگ و ستیز

                                                     به بازوی عزم و به شمشیر تیز

که تا دشمنان را زبون ساختیم

                                                    از ين ملک مينو برون ساختيم

جوانان میدان جنگیم ما

 شهید ره نام و ننگیم ما...

این شعر که در بارۀ شهدای جنگ استقلال سروده شده مشحون از کینه با استعما راست شعر محمود طرزی بر خلاف پندار بعض محققان در بارهٔ شهدای افغانستان در پیکار با استعمار انگلیس سروده نشده بل که در نبرد آزاد بخواهانه خلق بلغاريا عليه امپراتوری اشغالگر عثمانی شکایت نامه ترکیهایست که توسط قشون آزادی خواه بلغاریا کشته شده اند از این نگاه شعر محمود طرزی دفاع از تجاوز کار است و امــــــا صبا در پاسخ خویش به محمود طرزی لغزش او را اصلاح میکند و گذشته از آن بر ضرورت مبرم مبارزه با استعمار حتی در شرایطی که کشور به استقلال سیاسی خویش نایل آمده است تا کید مینماید.


موضوع مبارزه با استعمار در شرایطی که نادر به صورت صریح بازیچه آن بود و هم در زمان پادشاهی پسرش ظاهر در ادبیات ماچه در آن سالها و چه در سالهای بعد چون مشعلی بوده است که شعرای آگاه و وطن پرست آنرا فروزان نگاهداشته و دست به دست تا امروز آورده اند.

بدینصورت از سال ۱۳۰۷ (۱۹۲۸-۱۹۲۹م) به بعد رشد بی محل مدیجه پردازی به مقابله سخت نوجویی و هدفمندی ادبیات رو به رو میشود. این نبرد اساساً در قلمر و شعر در میگیرد و تقریباً تا مدت ده سال ادامه مییابد. شعرای ترقی پسند پیشتاز در مبارزه استواری نشان میدهند و با انعکاس دادن خواستهای طبقات و اقشار گسترده تر مردم پیروزی رسالتمندی ادبیات را بر مدیحه پردازی و تقلید مسلم میسازند .

در باز پسین سالهای دورۀ مورد مطالعه ما راه یافتن خواست و نیاز مردم ستمکش در ادبیات بار وری ادبیات را سبب شد و جنبش داستان و نمايشنامه پسی به راه افتاد که از نگاه موضوعات شیوۀ بیان و گزینش و ترسیم کرکتر ها آغاز فصل نوی را در ادبیات اعلام مینمود.