تذکار بعض قبایل در سرودهای ویدی
همچنان که در سرودهای ویدی بعض رودخانه های جنوب و شرق آریانا اسم برده شده از یک عده قبایل متعدد هم ذکری بمیان آمده که مدققین بعضی های آنها را با قبایل امروزی افغانستان و پنجاب تطبیق داده توانسته و برخی دیگر مجهول است و مطالعه و تطبیق بکار دارد برای تاریخ قدیم کشور و باشندگان مملکت ما این موضوع از موضوعات خیلی حیاتی و مهم است و با روشنی آن تشکیلات و شاخه های قبایل افغانستان در مرور قرون روشن خواهد شد وکتب چهارگانه وید و اوستا و مهاباراته هر کدام به نوبه خود درین زمینه مهم پر تو خواهد افگند چون سرود ویدی قدیمترین منشه ایست که بار اول از ما و بعضى قبایل مسکونه کشور ما صحبت میکند درین فصل مقام بزرگی برای آن قایل شده ایم تا اولاد افغانستان اجداد خود را بروی صحنه مدنیت ویدى دیده وملتفت شوند که ایشان چه سهم بزرگی در ایجاد این مدنیت داشتند. نا گفته نماند که موضوع تشخیص قبایل و باشندگان افغانستان در عصر ویدی و اوستائی و دیگر دوره های بزرگ تاریخ ملی همان قدر که مهم است اشکال نیز دارد ولی با جنبشی که در زمینه تتبعات تاریخی و جغرافیائی وطن پیدا شده یقین کامل داریم که دنباله این تجسسات کوچک و نامکمل به نیروی اولاد دانشمند کشور و روشنی تحقیقات تازه روز به روز مکمل خواهد شد.
بهاراته:
در موضوع این مبحث دو نفر از دانشمندان شرق و غرب یکی "وی وین دوسن مارتن" فرانسوی در کتاب "مطالعات جغرافیائی و ساکنین اولیۀ شمال - غرب هند به استناد روایات سرود ویدی" و دیگر "نری پندارا کومار" معلم تاریخ کالج کلکته در کتاب "آریائی ساختن هند" تتبعات مفیدی نموده اند. این دو نفر هر کدام به نحوی داخل موضوع شده و با مختصر اختلافی که بیشتر به رویه مطالعات هر کدام آنها مربوط است بحث کرده اند ولی از خلال مطالعات آنها معلوم میشود که یکی از مهمترین قبایل آریائی یا یکی از مهمترین قبیله کشاتر یا یعنی جنگجوی آریائی قبیله بهاراته Bharata بوده که مدققین فوق الذکر بیشتر آنها را در آخرین نقطه ورود و تمرکزشان در هند مطالعه کرده اند و ما با دانشمند دیگر فرانسوی وا "له دوپوسن" ایشان را در باختر و آریانا دیده و از اینجا مانند پاره قبایل آریائی دیگر که امروز در پنجاب مسکون اند آنها را نیز تاهند میرسانیم "بهارت" یا "بهارانه" یکی از قبایل خیلی مهم کتله آریائی باختری است که بعد از فرود آمدن در جنوب هندوکش بعضی عشایر آن از راه وادی ارغنداب و برخی از راه های درۀ "کوبها" و "کرومو" و "گومانی" به پنجاب انتشار یافته اند برای تائید نظریه ارتباط "بهارانه ها" به "بخدی" و انتشار آنها از اینجا به جنوب هندوکش و بالاخره به پنجاب و ماورای آن معلومات دقیق تری هم در دست است. بزرگترین منبعی که درین حصه به ما کمک میکند "مهاباراته" یا بزرگترین مجموعه رزمی است که صحنۀ جنگجوئی قبایل و عشایر مختلف و پهلوانان نامی آنها را ترسیم میکند و بنام خود آنها شهرت یافته. مطالعۀ این اثر و تحقیق در اطراف نامهای خاص آن اعم ازینکه اسم محل و یا شخص باشد برای تاریخ باستانی کشور ما اهمیت فوق العاده داردودر اطراف قبایل قدیم ما روشنی معتنابهی می اندازد زیرا در حقیقت سرود وید و اوستا و مهاباراته اوراق یک کتاب کهن اند که صفحات آن به تدریج به زمانه های ما نزدیک شده میرود به این ترتیب بعد از ویدو اوستا "مهابارانه" سومین ماخذ مهمی است که بما کمک های زیاد و مفیدی میرساند.
منابع سانسکریت مخصوصاً "مهابارانه" از عشایری مانند (ملاMalas)، (مالا Malas) یا ( مالاو Malavas) صحبت میکند که قرار نظریه "واله دوپوسن" فرانسوی قرابت زیادی به ( مادا Meddas )، (مادا وا Maddavas) (مادرا Madras) و (مادراکا Madrakas ) دارند و این نام ها هم به اسمای دیگری که بصورت (بهادرا Bhadras ) و (بهالا Bhallas) آمده اند شباهت زیادی بهم میرساند. قرار نظریه مدقق مذکور تمام اسمای فوق با یک عده قبایل وعشایر دیگر اکثراً بصورت مجموع به نام "بهیکه" Bahika یاد شده اندو "بهیکه" در ادبیات سانسکریت بصورت "بهلیکه" Bahlika هم آمده و این نام یکی از نام های قدیم "بلخ" است. بناء علیه مدقق مذکور و پروفیسر "پرزی لوسکی" Przyluski به این نظریه هستند که با احتمالات زیاد بهلیکه های پنجاب و بلخ در حقیقت یک چیز بودند و از بلخ به جنوب هندوکش آمده و از انجا به حوزۀ اندوس و ماورای آن انتشار یافتند.
مهاباراته درین زمینه هنوز هم معلومات دقیق تر میدهد زیرا در انجا تذکار رفته که "بهادرا Bhadra" جدۀ داستانی قبیله "مادرا Madras" عیال "ویوشیت اسوه Vyushitaceva" بود. کلمه "اسوه" که در آخر نام این شاه آمده همان "اسپه" است و واضح نشان میدهد که مشارالیه از احفاد دودمان سلالۀ معروف شاهان اسپۀ بلخ بود.
پس مطالب فوق که بیشتر با متن "مهاباراته" مجموعۀ رزمی قبیله بهاراته تائید شده واضح معلوم میشود که عشایر این قبیله بزر گ ویدی و دیگر قبایلی که صفحات این کتاب به نقل وقایع آنها رنگین است از باختر برامده و به جنوب هندوکش فرود آمده اند و از انجا به هند انتشار یافته اند چنانچه "واله دوپوسن" در پایان مطالب فوق نظریۀ پروفیسر"پرزی لوسکی" را چنین تذکار میدهد: خیلی ها پیشتر از تهاجمات هندوسیت ها و اسکائی ها، حتى خیلی ها پیشتر از لشکر کشی های اسکندر باختری ها از افغانستان پایان شده برای خویش در هند راه باز کرده و اقلا پنجاب را تسخیر نموده بودند.
پا نی نی Panini عالم بزرگ صرف و نحو که در قرن ٤ ق م در حصص شرقی آریانا در مجرای سفلی رود خانه کابل در حوالی قریب اتک می زیست و موجد کلمۀ سانسکریت برای زبان "بهشه" میباشد در صرف و نحو خود قبایل "کشودراکیا Kshudrakas"، "ما لاوا Malavas " را در جملۀ بهیکه یعنی بلخی ها حساب میکند "یودهیا Youdheyas" و "ارجونایانا" Arjunayanaa که با "ما لواها" قرابت نزدیکی داشتند طبعاً بشمار عشایر آنها میروند.
قبیلۀ بهاراته از خود یک شاخۀ بزرگ دیگر داشت که در سرودها بنام "بهارا دواجا" ذکر شده و یکی از پادشاهان آنها موسوم به "دیواداسا Divadasa" یک سلسله جنگ هائی در حوزه ارغنداب نموده که از آن در موقعش صحبت خواهیم کرد. عشیرۀ "بهارا دواجا" مردان جنگی و ریشی های بزرگی میان آورده و تالیف جزوه ششم سرود ریگ وید به آنها نسبت میشود. قبیله بهاراته روی همرفته خیلی قوی و نیرومند بوده و چون ریشی های بزرگی مانند ویسوا میترا Vicvamitra در میان آنها وجود داشت از سایر قبایل آریائی بیشتر بفکر برتری وتفوق وتمرکز قوا و اداره و تسخیر اراضی و فتوحات افتاده بودند چنانچه قبیله ده گانۀ آریائی در جنگ معروف "ده ملک" که در آن "یکتها" پکتویس، پارت،(پختون ها) الیناها (نورستانی ها) و دیگر قبایل کشورما شامل بودند و ازان علیحده بحث خواهم کرد در اثر تبلیغ ریشی آنها "ویسوا میترا" متحد شدند و "جبهۀ بهاراته" را در مقابل "سوداس" شاه دیگر آریائی که در خاک هند بیشتر داخل شده بود تشکیل داد.
قبیله بهاراته با تمام عشایر خورد و بزرگ خود مدتی در دامنه های جنوب هندوکش و سپین غر بود و باش داشته و به تدریج بطرف وادی "سپته سندهو" (پنجاب) پیش رفته اند. از روی دو قضیهٔ مهم که عبارت از دو جنگ معروف آریائی در میان خودشان میباشد و یکی آن در سرحدات شرقی آریانا بنام "جنگ ده ملک" و دیگری در حواشی جنوب غربی آن در حوزه (سراسوانی) یعنی ارغنداب واقع شده و به جنگ های "دیو اداسا" پادشاه معروف است و در هر دوی آن عشایر و ریشیها و زعما وملکان وحتى شاهان بهاراته سهیم بودند بدون شبهه و تردید معلوم میشود که بهاراته ها عموماً از دوراه، از راه وادی کوبها (درۀ کابل) و وادی ارغنداب و درۀ بولان به ماورای "سندهو" انتشار یافتند و چون قبیله نیرومند و مقتدری بودند هند را بنام خود مسمی ساختند و بوزن "آریا ورته" اسم قدیمی که در "آریانا" بدان مانوس بودند آنجا را "بهاراته ورته" یا "بهاراته ورشه" یاد کردند این اسم در هند و ادبیات قدیم هند شهرت زیاد دارد و میتوان آنرا اسم ملی آن دیار خواند کلمه "ورته" و "ورشه" قابل دقت است و از شرح آن هم پاره معلوماتی بما دست میدهد پیشتر گفتیم که "ورته"، "ورشه" تلفظ شده هم این مسئله پوره معلوم نیست که این تغیر تلفظ چه وقت پیش شده شاید آنقدرها زیاد قدامت نداشته باشد و اگر داشته هم بوده وابسته به نقاط مختلف وصورت تلفظ اهالی آنجا بوده باشد. شاید در شمال هندوکش این کلمه "ورته" و در جنوب آن "ورشه" تلفظ میشد و یا در همین جنوب هندوکش در قسمت شرقی "ورته" و در قسمت جنوب غربی "ورشه" تلفظ میگردید چنانچه هنوز هم در انجاها فرق صوت "سخت" و "نرم" مثلاً در (ن) و (خ) موجود است. بهر حال کلمۀ "ورشه" را هنوز میتوان در کلمه "ورشو" پښتو یافت. "ورشو" در پښتو مرتع و چراگاه معنی دارد چراگاه از کلماتی است خیلی ها قدیم ومفهوم آن با او این مراتب زندگانی آریائی ارتباط دارد و زمانی را بیاد میدهد که این قوم هنوز مالدار وزراعت پیشه بود بلکه جنبۀ مالداری آن عمومیت داشت گله های گاو بهترین دارائی آنها و تعداد گاو و دیگر حیوانات معیار ثروتمندی ایشان بشمار میرفت به این صورت "ورشو" یا چرا گاه بنظر آنها بصورت مادی و معنوی اهمیت خاصی داشت. چنانچه در مبحث حیات اجتماعی آریائی خواهم دید که "آغیل" و "چراگاه"» چه رول مهمی در تشکیلات قبیلوی آریائی بازی کرده است. بهر حال هیچ از امکان بعید نیست که در صفحات شمال هندوکش و حوزه ارغنداب که هر دو برای تربیۀ حیوانات خیلى مساعد است "آریا ورته" باراول در مورد "چرا گاه" آریا استعمال شده باشد و با فرق لهجه در جنوب هندوکش و سواحل ارغنداب با همان مفهوم خود "آریاورشه" شده و وقتیکه قبیله "بهاراته" با حیوانات خود به حوزه "سندهو" سرا زیر شدند آنجا را بنام چرا گاه خود "بهارانه ورشه" نامیده باشند.
پنکه جانا:
این اسم مرکب از دو کلمه است "پنکه" به معنی (پنج) و "جانا" به معنی (قبیله) واسم اصطلاحی است که در سرود ریگ وید در مورد پنج قبیله آریائی اطلاق میشد. اسمای این پنج قبیله بصورت کامل مشخص ویقینی یکجا پهلوی هم در سرود ریگ وید ذکر نشده ازین جهت در تعین آنها مدققین هر کدام نظریه وی دارند بعقیدۀ زیمر Zimmer این قبایل عبارت اند از:"انو Anus" "دریوهو Druhus " "یا و Yaduo" "تور و اشا Turvasas" و "پوروPuruo" "مستر مکدونل" هم به همین عقیده است ولی فاضل هندی "ابیناس شاند را داس" معلم تاریخ قدیم هند دریونی ورسیتۀ کلکته اظهار میکند که اگر قبیله معروف بهاراته هم درین جمله گرفته شود بهتر میشود. علاوه برین مشار الیه "یادو" و "تورواشا" را یک قبیله و "پورو" و "ترنسو" Trtsus را قبیلۀ دیگر قلمداد میکند.
ارتباط این قبایل پنجگانه میان خودشان و پارهٔ قبایل دیگر هرچه باند بدان کاری نداریم چیزیکه مربوط به فصل عصر ویدی تاریخ کشور ما مهم است این است که اجزای قبایل پنجگانه پنکه جانا همه در جنگ ده ملک با "پکتها" (پکتویس، پارت) پختون ها و "الیناها" نورستانی ها و دیگر قبایل کشور ما شامل بودند و "جبهه بهاراته" که پیشتر بدان اشاره شده با طرفداری آنها قوی تر شده بود.
مدققین از روی تعبیر سرودهای وید اظهار میکنند که قبایل پنجگانه عموماً بهم متحد بوده و با داشتن تماس با یکدیگر زندگانی میکردند، درعرف و عادات و پاره سجایای دیگر از خود ممیزات علیحده داشتند.
معروفترین این قبایل پنجگانه بعد از "بهاراته ها" قبیله "پورو" بود بعضی ها به این نظریه است که این دو عشایر یک قبیله بودند. در سرود ریگ وید بهاراته ها و "پوراوا Paouravas" یعنی "اولاد پورو" خیلی شهرت دارد در صورتیکه (پورو) و (بهاراته) شاخه های یک قبیله باشند هیچ شبهه ئی باقی نمیماند که آنها هم مانند بهاراته از باختر به جنوب هند و کشن و از آنجا به ماورای "سندهو" انتشار یافته اند. "شاندرا داس" مسکن آنها را در دره علیای اندوس وحواشی گندهارا قرار میدهد. بهاراته و پورو قبایل جنگجو و نیرومند کتله آریائی باختر بعد از رسیدن به پنجاب و وادی گنگاه اولین سلطنت های آریائی رادران قطعه بمیان آوردند و "مهاباراته" و "پورانا" به نقل داستان های رزمی و عشقی آنها رنگین است. سایر قبایل پنکه جانا» آنقدر شهرت زیاد ندارند و در جنگ «ده ملک » مجدداً از نظر ما خواهند گذشت.
جنگ ده ملک و جبه بهاراته
و قبایلی که در آن شامل شدند: در میان و قایع تاریخی که از میان سرودهای ویدی استخراج شده یکی جنگ بسیار معروفی است که در میان خود قبایل اریائی بعد از حرکت و مهاجرت از حصص شرقی آریانا کنار رود خانه پاروشنی Parushni (ایراوانی = راوی) بمیان آمده و به جنگ "ده ملک" یا "ده پادشاه" یا "ده قبیله" معروف است. مدققین این واقعه را از پهلوهای مختلف تجزیه ومطالعه کرده و نظر به اهمیتی که دارد در آن خصوص آثار مستقلی نگاشته اند.
این جنگ برای تاریخ عصر ویدى کشورها و مخصوصاً برای روشن کردن اسمای یکعده قبایل بزرگ و تماس وروابط آنها با یکدیگر واشتراک مساعی آنها و بسا مسایل دیگر در خور اهمیت زیاد است. نظیر این جنگ جنگ دیگری هم است که میان قبایل آریائی در حوزه سراسوانی (هراویتی - ارغنداب) واقع شده و در آنهم پاره قبایلی سهیم بودند که اولاده آنها هنوز در حصص غربی افغانستان زندگانی دارند. چون از تحلیل این واقعات بیش از بیش تر اسما و موقعیت قبایل باستانی ما درعصر ویدی روشنی می افتد در سلسله قبایل این جنگ ها را از این جهت آوردیم تا اسمای قبایل یکدفعه روی صحنه بیاید بعد تا جائی که معلومات در دست است هویت بعضی های آنرا روشن تر میکنیم:
پیشتر متذکر شدیم که قبیله بزرگ و نیرومند "بهاراته" باشعب وعشایر خود بعد ازینکه مدتی در جنوب هندوکش مستقر ماند از راهای "کوبها" و وادی ارغنداب و دره بولان به وادی "سندهو" پایان شدند و در ماورای آن پیش رفتند، جنگ "ده ملک" از واقعاتی است که سرراه حرکت آنها واقع شد. و حتی در تجزیه عشایر این قبیله مهم و اتحاد قبایل دیگر دخالت زیاد دارد. علت ظاهری این جنگ عزل و بر قراری دو نفر ریشی، مشاورین مذهبی است و اصل قضیه چنین است:
"سوداس" پادشاه پسر"دیوا داسا" پاد شاه قبیله "بهاراته" مشاور مذهبی داشت موسوم به "ویسوا میترا" Visvamitra که اصلا از خانواده ادب دوست "کوزیکا" Kusika مربوط قبیله "بهاراته" بود. این مشاور مذهبی به قوه روحانی و تدابیر سنجیده و نفوذ معنوی خودبه "سوداس" کمک زیاد نموده و مخصوصاً در فتوحات حوزه "ستردو" Sturdu (ستلج) و "و بپاشا"، Vipasha (به آس) مدخلیت زیاد داشت به علتی که درست فهمیده نمیشود شاه روزی مشاور مذکور را عزل وعوض او شخص دیگری موسوم به "واسیستاس" Vasistas را مقرر نمود و در نتیجه مخالفت های سختی میان دوریشی مذکور و خانواده ها و قبایل شان رخ داده. "ویسوا میترا" چون در بیان و تدبیر خیلی مقتدر بود و نفوذ زیادی در میان قبایل داشت فوراً بر علیه "سوداس" داخل اقدمات شده بعضی عشایر خود قبیلۀ "بهاراته" راکه "شاه و شاعر" یعنی "سوداس" و "ویسوامیترا" به آن مربوط بودند با قبایل اتحادیۀ "پنکه جانا" و دیگر قبایل بزرگ و با شهامت مثل "پکتها" (پکتویس پارت، یا پختون ها)، "الیناها" (نورستانی ها) "بها لانا" (باشندگان درۀ بولان امروزه)، شیواها (باشندگان قریب اندوس) وغیره را بهم متحد ساخته و "جبهۀ بهاراته" را بر علیه "سوداس" تشکیل نمود. درین جنگ "سوداس" فاتح برآمد و ملکان قبیلۀ (انو Anus) و "دریو هو Druhyu" کشته شد و یکی از عللی هم که احفاد قبایل ده گانه آریائی که پایان اسمای آنها را به ترتیب ذکر میکنیم در خاک آریانا یا افغانستان زندگانی میکنند هم همین است که بعد از شکست جبهۀ "ویسوامیترا" ایشان به کشور خود ماندند و دیگر به فکر مهاجرت نه افتادند..
اسمای قبایل ده گانه قرار ذیل است:
(1) الیناها Alinas (نورستانی ها)
(٢) پکتها Pakthas (پکتویس، پارت، پختون، پختانه)
(۳) بها لاناها Bhalanas (اهالی موجودۀ دره بولان)
(4) شیواها Chivas (اهالی قریب اندوس یا اهالی شیو کی کابل)
(ه) ویشانن ها Vishanins
(٦) انوها Anus
(۷) دریوهوها Druhyus
(۸) تورواشا ها Turvasa
(۹) یادوها Yadus
(۱۰) پوروها Purus (ساکنین اندوس علیا و باشندگان حواشی گندها را)
* * *
پکتها:
مانند قبیله معروف "بهارت" که از باختر تا ماورای سند هو سیر و حرکت آنها را ترسیم کردیم، پکتها هم یکی از قبایل معروف "ویدى" کتلۀ باختری است که پیش از عصر مهاجرت در جامعۀ آریائی در باختر می زیست در حوالی 1900 و 2000 ق.م که آغاز مهاجرت آریاها از باختر محسوب میشود قبیلۀ پکتها دو حصه شده شاخه ئی با قبایل و عشائر دیگر که معروفترین آنها در جزء پنکه جانا یعنی قبایل پنجگانه و اتحادیه "ده قبیله" اسم برده شده اند به جنوب هندوکش فرود آمده و بالاخره در دامنه های کهسار و مناطق دشوار گذار جنوب شرقی آریانا مسکن گرفته و آنجا را بنام "مسکن پکتها" معروف ساختند و این موضوع را پایان مفصل تر بیان میکنیم حصه ئی که مهاجرت نکرد مانند بسا قبایل دیگر در باختر به زندگانی ادامه داده و در همانجا ماند این شاخه مدنیت ویدی و اوستائی را در بخدی گذرانیده وحتى تا حوالی وسط قرن سوم ق م که "ارساس" پارتی یکی از رؤسای آنها بطرف غرب رفته و بر علیه یونانی های شامی اعلان استقلال میکند نام و نشان آنها در باختر مشهور است از پکتها یا پارتها یا پختون هائی که در بخدی ماندند شاخه ئی با مهاجرینی که بطرف غرب رفتند به ماورای غربی هریرود حوزه های "اترک" و کشف رود را تا نزدیکی های سواحل خزر اشغال کردند و آنجا به نام شان پارتیا یعنی سرزمین پارتها شهرت یافت که یکی از غربی ترین ولایات آریا نا بود با اشاره و معلوماتی که هرودوت میدهد شاخۀ کوچکی هنوز هم پیشتر بطر ف غرب رخت کشیده و در حصص غربی ارمنستان رحل اقامت افکندند و در آنجا هم خودشان بنام یکتیس یا یکتویس و خاک شان به اسم یکتیکا معروف شد و این غربی ترین شاخۀ کتله پکتهای بخدی است که تاریخ نشانه ایشان را گم نکرده است. اسم پکت، پکتی، پکتها در بخدو بخدی و پاکترا (شمال) واپاکترا (شمالی) در صفحات شمال هندوکش در پاکت و پکتها و پښتو پښتیخا و پښتونخوا در پیرامون دو طرفه "سپین غر" سمت جنوب آریانا، پارت و پارتیا حوزه کشف رود واترک یعنی هیر کانیا یا ولایت پارتیای آریانا در پکتیس وپکتویس وپکتیکا در ارمنستان غربی همه جا اثر بخشیده وفقه اللغت همه اینها را به هم پیوند میزند حالا که اصل این قبیله مهم و تاثیر نام ایشان شرح یافت قرار مرامی که این فصل ایجاب میکند شاخۀ جنوبی "پکتها" را که در سر و دویدی ذکر شده مطالعه میکنیم. آن شاخه قبیله پکتها که از بخدی به جنوب هندوکش فرود آمد در عصر ویدی در دره ها و دامنه های دو طرفه سپین غر مستقر و مقیم شد قراریکه بعدتر خواهیم دید سرودهای ریگ وید در جنگ "ده قبیله" و جاهای دیگر از ایشان نام میبرد و در بعض موارد از شاهان آنها هم اسم برده است. نام و نشان این قبیله باستانی کشور در مرور زمانه همیشه زنده و نمایان بود. و مورخین بزرگ هر کدام از آن ها اسم برده اند هرودوت پدر مورخین در قرن 4 قبل از میلاد از قوم "کتی" یا "پکتیس" یا "پکتویس" و از خاک مسکونه آنها "پکتیکا" یا "پکتیا" از هر دو ذکر کرده و رسم الخط یونانی این نام ها و محل بود و باش شان واضح نشان میدهد که مورخ مذکور از قومی بنام "پښت" و از قطعه خاک مسکونه آنها به اسم "پښتیخا" یاد مینماید. "استرابو" و "پلینی" از ایشان نام نمیبرند زیرا آنها بیشتر نامهای عمومی را استعمال کرده اند که هر کدام آن بیش از چندین قوم و قبیله را در بر میگرفت. بطلیموس از آنها بصورت ضمنی ذکر کرده و خاک آنها یعنی "پکتین" را بطرف جنوب پارو پامیزاد قرار میدهد زیرا مشارالیه در تعریف اراکوزی (حوزۀ ارغنداب) میگوید: که اراکوزی را از پارو پامیزاد یعنی از خطه ئی که بجنوب آن باید "پکتین" یعنى خاک "پکتیها" را جستجو کردکوهی موسوم به "پرسوتس Persuetes" جدا میکند.
هردوت پکتیس ها و خاک مسکونه والبسه وعرف وعادات و بعضى شهر ها ورؤسای آنها را خوب میشناخته و با وجودیکه معلومات او خیلی کم، و بیش از چند جمله ئى نیست معذلک جملات او هر کدام بجای خود بسیار مهم و از آن بعضی نظریه های اساسی بدست می آید. در باب لباس و اسلحه آنها می نویسد: "پکتیس ها Paetyces لباسی داشتند از پوست و تیر و کمان آنها به شکل و نمونه محلی خودشان بود، رئیس ایشان ارتینت Artynte پسر ایتها متر Ithamatre نام داشت."
نقطه مهی که از یاد داشت های هرودت بدست می آید تشابه عرف و عادات پکتیس ها با باختری ها است که بذات خود از مسایل مسلمه است و شهادت صریح مورخ معروف یونانی هم آنرا تائید میکند زیرا میگوید که باشندگان حوالی شهر کسپانیر Caspatyre (کابل) واهالی سرزمین "پکتیک" یا "پښتیخا" از روی عرف وعادات با باختری ها شباهت زیاد داشتند.
پس درین شبهه ئی نیست که "پښت های" هرودت عبارت از کتله "پښتون" امروزی و "پکتیای" او عبارت از "پښتیخواه" سه چهار صد سال قبل و "پښتو نخواه" است که تا امروز از بین نرفته حالا که شکل باستانی این کلمه را یافتیم مفهوم جغرافیائی قدیم آنرا در چوکات آریانا ذکر میکنیم.
"پکتیکا" یا "پښتیخا" متذکره هرودوت از نقطه نظر جغرافیائی عیناً قطعه "پښتونخواه" امروزی را در بر میگیرد و شامل اراضی است که شاخه های کوه سلیمان و سفید کوه یعنی "سپیتا گوناگیری" اوستا و سپین غر امروزی در ان منبسط میباشد و از آبهای جاری آن سیراب می شود بیلو حدود شمالی این قطعه را نقاط مرتفعه سوات وپنجکوره وسواحل جنوبی رودخانه لوگر (لوکرناء بطلیموس) و کابل (کسپاتیر هرودت و کابورا و کاروارای بطلیموس) تعین میکند. حد جنوبی آنرا کاکر علاقه پشین و شال و دره بوری میداند که به اندوس منتهی می شود. حد شرقی آنرا جریان اندوس و فاصله غربی آن نقاط منتها الیه غربی کوه سلیمان بود و سمت جنوبی امروزه با علاقه روه و ننگرهار و حصص شرقى یک حصه زیاد خاک مذکور را در بر میگیرد.
قرار تذکار هرودت چهار قوم در "پکتیکا" پهلوی هم زندگانی داشتند یکی گنداری Gandari که از زمان سرودهای وید بهمین نام در همین حصه زیست دارند. دوم "اپاریتی" Aparytae سوم "ستا گیدی" Satagyddae. چهارم دادیکی Dadicae که از هر کدام آن علیحده ذکر خواهیم کرد. اولی قراریکه گفتیم عبارت از اهالی گنداهارا دومی (افریدی ها) سومی به بعضی تعبیرها قبیله "ختک" و چهارمی عبارت از قبیلۀ "دادی" یا دادیک یا "تاجیک" می باشد و محل بود و باش آنها به جنوب حواشی خاک قدیم مسکونه "ستا گیدی ها" بود بطلیموس صاحب جغرافیاى کلاسیک قدیم شرق که از ولایات و شهرها و قبایل آریانا مفصل صحبت میکند در تقسیمات جغرافیای خود از "پکتیکا = پښتیخا" اسم نمیبرد بلکه آنرا داخل ولایت اراکوزی آورده است و این ولایت آریانا شامل علاقه امروزی غزنی و سلسله کوه سلیمان تا اندوس بود. شاید یک گوشه شرقی آن جزء ولایت پاروپامیزاد هم آمده باشد زیرا خاک قطعه اخیرالذکر از هزاره جات و کابل تاسواحل اندوس انبساط داشت و نورستان و دادستان را در بر میگرفت با تفصیل فوق واضح معلوم میشود که "پکتیکا = پښتیخاه" حصه ئی از جنوب شرقی آریانا بوده و در تقسیمات جغرافیائی کلاسیک داخل خاک اراکوزی بود در تقسیمات اداری قبایل مسکونه آنرا یک نفر نایب الحکومه اداره میکرد و در سوقیات عسکری قوماندان های علیحده داشتند پکتها در سرود ریگ وید علاوه بر اینکه در جمله قبایل ده گانه در جنگ "ده ملک" حساب شده اند در بسیار موارد دیگر هم اسم برده شده اند و قرار اصولی که درین عصر بود و پادشاه به اسم قبیله اش یاد میشد "پکهتا" بحیث شاه "پکتها" هم تذکار رفته و بصورت نمونه عین متن بعضی قسمت های سرود را که کلمه "پکتها" و "وپکهت" در آنها قید شده از روی دو جلد سرودهای ریگ وید ترجمه رالف. تی. اچ. گریفیت Ralph T.H. Griffith میدهیم.
(1) جلد دوم صفحۀ ۱۸ جزوه هفتم سرود هفدهم
(٢) جلد دوم صفحه ١٥٣ هشتم سرود 22
(3) " " " 260 " " 1
(4) " " " 465 دهم " 61
محض تذکار اینکه کلمه "پکتها" در سرودها ذکر شده کافی نیست چون محل استعمال ومعنى یک جمله بسیار موضوع را روشن تر میسازد ترجمه متن چهار مورد فوق الذکر را ذیلا میدهیم. سرود هجدهم صفحه ۱۷ و ۱۸ جلد دوم فرد ٦و٧. "... بریگوس و در یوهوس بزودی گوش فرا دادند. در بین دو قبیله دور افتاده دوست، دوست را نجات داد.
"کتها، بهالانا، الیناها، شیواها، ویشانن ها با هم یکجا گرد آمدند. رفیق آریائی برای رهنمائی آنها نزد قبیله تریتسو Tritsus آمد. این آمدن در اثر عشق به نبرد و محبت به جنگ دلیرانه بود."
درین سرود قراریکه ملاحظه میشود پکتها (پښتون ها) بهالانا (اهالی درۀ بولان یا ساکنین حواشی لغمان) الیناها (نورستانی ها)، شیواها (ساکنین حواشی اندوس یاشیوه و شگی یا شیوکی کابل)، ویشانن ها، همه یکجان ذکر شده و اتفاق همۀ آنها را در نبردی ذکر میکند.
سرود بیست و دوم جزوه هشتم صفحه ١٥٣ جلد دوم فرد ۹: "... ای اسونها Asvins بر عراده ها و گردونه های جنگی تان سوار شوید بر نشیمنگاه طلائی خود قرار گیرید، شما ای کسانیکه دارای ثروت و تمول گزاف و هنگفتی میباشید.
با کمک هائیکه به یکته و ادریگو Adhrigu نمودید "بابهر و Babhru" از دوستان خود جدا شد.
با ایشان ای اسون ها اینجا بیائید، بشتابید و عجله کنید و آنچه ضرر و مرض رسیده است التیام بخشید..."
در اینجا مقصد از پکته شاه قبیله پکتها است. هکذا "ادریگو" و "بابهرو" هم اسمای شاهان است. ازین دو فرد این سرود چنین استنباط میشود که شاعر کدام قصه جنگ را ترسیم میکند و برای فیروزی پادشاه پکتها و "ادریگو" که شاه کدام قبیله متحد او است از ارباب انواع ستارگان صبح استعانت میخواهد و ایشان به سواری عراده های جنگی فوراً به کمک "پکته" و ادرینگو پادشاه رسیده و ایشان را به فیروزی تشویق میکنند و مریضان و زخمی های آنها را پرستاری مینمایند ازین سرود واضح معلوم میشود که قبیلهٔ پکتها در عصر ویدی در جنوب هندوکش از خودشاه و نظام اداری داشتند و بعضی شاهان قبایل دیگر آریائی هم حلیف و متحد آنها بود و متفق بر علیه مخالفین آریائی یا دشمنان خود میجنگیدند.
سرود اول صفحۀ ۲٦٠ جلد دوم جزوه هشتم: "ای اندرا از تو با آنقدر بزرگی و عظمتی که داری تمنی میکنیم که ما را به دادن گاوهای شیری غنی بسازی همچنانیکه "مگادن" به مدهه یا تی تیا Medhyatithia و نی پانی تیا Nipatthia (دو نفر شاعر معروف) در جنگ لطف و مرحمت کرد. بدان سان که به صفت محسن به قبیله کنو Kanwal به شهزاده تراساد سیو Trasadsyu و پکته (پادشاه پکتها) و به داسا وراجا Dasavraja دادی. بدان سان که ای اند را به گوشاریا Gosarya (تحت الحمایۀ اسون) ورجیسوان Rijisvan (تحت حمایه خود) گاوهای شیری وطلا لطف فرمودی..."
در دو فرد این سر و د شاعر از (اندرا) رب النوع جنگ گاو شیری که مهمترین وسیله زندگانی و معیار دارائی آریائی بود میخواهد. معلوم میشود که شاعر این سرود مرد غریبی بود چنانچه دولت و دارائی ورمه های دو نفر شاعر دیگر را مثال می آرد، بهمین ترتیب شاعر از همکاران خود گذشته احسان (اندرا) را در باب قبیله (کنوا) که یکی از خانواده های معروف شعرای ویدی است و یک شهزاده دیگر و پادشاه پکتها و دو سه نفر دیگر بیان میکند. ازین جا معلوم میشود که "اندرا" رب النوع جنگ به قبیله سلحشور پکتها و پادشاه ایشان نظری خاص داشته و این قبیله از قبایل ثروتمند آریائی بشمار میرفت و رمه های گاو وحیوانات زیاد در تصرف آنها بود.
سرود ٦١ جزوه دهم صفحۀ ٤٦٥ جلد دوم: "سخن گوی خوش ایند در طوفان جنگ این دعا را بر زبان راند تا جنگ را از اسون ها Asvins ببرند.
هنگامیکه کریم ترین ارباب انواع والدین پکتها را نجات داد "هوتا های هفتگانه" را مورد حمله و هجوم قرارداد شیاوانا Chavana (پسریکی از شعرای قدیم) به مقصد تقدیم تحالف فریبنده با ادویه زیاد مذبح را آماده ساخت توروایانا Tvrvayana خوش آوازترین موجودات مشروبات نذر را مانند سیلاب ریخت که زمین را زرخیز و شاداب کند..."
قرار پاورقی صفحه ٤٦٥ جلد دوم سرودهای ریگ وید پیشل Pischel وید شناس معروف در اطراف سه مصرع اول این سرود تحقیقات عمیق و مفصلی نموده و چنین معلوم میشود که این مصرع به یک داستان قدیم "توروایانا" پادشاه جوان پکتها و "شیاوانا" پسر یکی از شعرای قدیم ربط داشته پهلوان های این داستان "توروایانا" پادشاه جوان پکتها و "شیاوانا" پسر "بریگو" یکی از شعرای نامی زمانه های عصر ویدی آریانا است. درین داستان دو تن از ارباب انواع آریائی هم مدخلیت دارند که یکی "اسون" رب النوع ستارگان صبح و دیگر "اندرا" رب النوع جنگ است. از خلال مصرع هائی که ترجمۀ آن گذشت چنین معلوم میشود که شاید بین قبیلۀ پکتها وقبیلۀ شاعر مذکور جنگی رخ داده باشد یا شاه و شاعر از هم رنجیده باشند و کار بجنگ کشیده باشد بهر حال برای احراز فیروزی "شیارانا" شاعری که از خوردی علاقه ئی به "اسون" رب النوع ستاره های صبح داشت مذبح را به انواع ادویه و خوشبوئی ها پاک و آماده نمود و تحایف فریبنده تقدیم نمود تا بر شاه پکتها و قبیله او غالب آید ولی (اندرا) رب النوع جنگ طرفداری
قبیله سجلشور پکتها را نموده قربانی را متوقف ساخت و روحانیونی را که مامور ذبح بودند برانداخت. انگاه "توروایانا" پادشاه جوان پکتها برای خوشی خاطر اندرا مشروبات را مانند رودخانه سیلابی نذر کرد و در نتیجه بر مخالفین خویش مظفر وفاتح برآمد.
اقتدار شاه و قبیله پکتها:
اگر در سرود ریگ وید دقت شود معلومات کوچک و متفرق زیادی بدست می آید که روی هم رفته از مجموعه آن اقتدار قبیله پکتها و اهمیت آن در میان سایر قبایل ویدی و رول بزرگ شاهان آنها بارز و هویدا میشود.
پیشتر از جنگ "ده ملک" از "سوداس" پادشاه و اتحاد ده قبیله برعلیه او صحبت کردیم پدر کلان "سوداس" شاهی بود موسوم به "دی ووداسا Divodasa" که سرود ریگ وید برای او قدرت خیلی زیادی قایل شده و او را بصفت پادشاه نیر ومند و جنگجو تصویر کرده اند و یک سلسله جنگ های با قبایل متفرق آریائی نموده که صحنه آن اراکوزی است و از آن در جایش ذکر خواهیم کرد. "دی ووداسا" در تمام جنگ های غالب بوده و هیچ قبیله با او مقابل شده نمیتوانست چنانچه یکجا ذکر است که نو دو نو قلعه جنگی "سموارا" Samvara رئیس مقتدر قبیله اسورا Asura را بکمک اندر اویران کرده ولی با این همه اقتدار دریک جنگ که در آن "آیو Ayu" و "کونسا Kutsa" شاهان قبیلۀ مقتدر پورو Pouruهم متحد او بودند در مقابل توروایانا Turvayana پادشاه جوان پکتها شکست خورد "شاندرا داس" در صفحه ٣٥٦ اثر خود "ریگو دیک کلچر" میگوید که این تنها دفعه ایست که "اندرا" دی ووداسا پادشاه را در محاربه کمک نکرد و در نبرد شاه پکتها بر او غالب آمد ازینجا اقتدار قبیله سحلشور پکتها و اهمیت آن در میان قبایل ویدی بخوبی واضح میشود و برعلاوه این هم ظاهر میگردد که "اندرا" همیشه در عملیات جنگی به قبیله پکتها یاری میکرد چنانچه در اثر جنگی که پیشتر هم ذکر شد پکتها در اثر مساعدت "اندرا" به موفقیت و فیروزی نایل شدند.
قبایل دیگری که به شهادت "هرودوت" باکتها پهلو به پهلو در پکتیکا زندگانی داشتند چهاراند: گنداری ها، ستاگیدی ها، اپاریتی ها، دادیکی ها طبعی این چهار قوم مانند خود پکتها همیشه در حدود پکتیکا نمانده و در سائر نقاط آریا ناهم منتشر شده اند و ذیلا راجع به هر کدام آنها پاره معلوماتی میدهم.
گنداری ها: بیشتر متذکر شدیم که اسم "گندهارا" من حیث قطعه خاک در سرود ریگ وید ذکر شده، بعضی ها این تذکار را مفهوم نژادی هم میدهند. ساکنین گندهارا (درۀ کابل تااندرس) در تمام دوره های تاریخ بصفت خاک خود "گنداری" یا "گندهاری" یاد شده اند. همان طوریکه اسم "سندهو گندهارا" Sindhu Gandhara را تمام منابع قدیم سانسکریت تکرار کرده اند او ستاهم پهلوانی را اسم برده که کلمۀ "گندهارا" در اسم او موجود است. و عبارت از "گنداروا Gandarewa" میباشد که در "رام یشت" یایشت ١٥ فقره ۷ حین جنگ ها با پهلوان توانا و نیرومند کابلی "کرساسیه Keresispa" و کرساسپه بر او غلبه یافته است. چون "گنداروا" بحیث ذکر شده و ژنی اب و اعماق آب تلقی شده و صحنه مقابله های کرساسپه را به سیستان هم نسبت میدهند خالی از امکان نیست که "گنداروا" ژنی هالون سیستان هم بوده باشد بهر حال مقصود اساسی ما اینجا تذکار این مسئله بود که اوستا هم پهلوانی را به اسم "گنداروا" ذکر کرده و چون باشندگان گندهارا از قدیم ترین زمانه هائی که سراغ داریم بطرف غرب مهاجرت ها کرده اند خالی از امکان نیست که اسم گندهارا یا بعضی پهلوانان و داستانهای آن از شرق آریانا به غرب آن انتقال نموده باشد. از روی حوادث تاریخی چنین معلوم میشود ادث تاریخی چنین معلوم میشود که گنداری ها همیشه و کاملاً در حصه اصلی خود مسکون نمانده بلکه به دیگر نقاط هم پراگنده و منتشر شده اند. از آن جمله به نقاط ماوراى شمال هندوکش حتى ماورای آمو و (سغدیان)، در سیستان و حوزه ارغنداب و در بعض نقاط شمال غربی آریانا میگویند آنهائیکه به سغدیان منتشر شده اند بنام "کنداری Candari" معروف شدند بعضی ها در کلمۀ "قندهار" هم اسم قدیم "گندهار" را می بینند و نظریه آنها هم تا یک اندازه معقول است زیرا باشندگان گندهارا به دفعات از حوزه شرقی رود کابل به حوزه ارغنداب مهاجرت کرده اند و یکی آن مهاجرت قرن ٥ و ٦ مسیحی است که در اثر ورود کوشانی ها از صفحات شمال هندوکش و استقرار آنها در دامنه های جنوب وحوزۀ رود خانه های شرقی آریانا بمیان آمده است و گنداری ها کاسه آب "فو Fo" را که یکی از یادگارهای مهم بود یزم بود با خود از اندوس علیا به وادی ارغنداب بردند با این هم تذکار این امر بی مورد نیست که اسم موجودۀ "قندهار" از نام "گندوفار" بزرگترین پادشاه دودمان مستقل پهلوا بمیان آمده زیرا مشارالیه به اسم خود شهری در حوزه ارغنداب بنام "گندو فار" یا چیزی شبیه آن بنا کرده بود.
ستاگیدی ها:
یکی از کهن ترین اقوام کشور ما است که "هرودوت" و بطلیموس هر دو از آن نام میبرند و حتی نزد عیلامیها و بابلی ها هم شهرت داشتند و نزد آنها به اسمای "ستاکوی Saatdakouis" و "ست گوسو Saatgousau " یاد شده اند. هرودوت آنهارا با گنداری ها مر و جزء یک ولایت شمار نموده. ستا گیدی ها با اهالی اراکوزی هم تماس داشتند. قرار نظریه اندرۀ برتلو ایشان در کوهای پاروپا نیز و حوزه علی های هیرمند و نقطه که حالا غزنی در آن آباد است بود و باش داشتند "راولسن" چنین اظهار میدارد که قرار احتمال ایشان در منطقه مرتفعۀ رهایش داشتند که از یکطرف از کابل تاهرات و ازجانب دیگر از سرپل تا سواحل هیرمند انبساط داشت. در اسم آنها دو کلمه می بینند "ستا" یا "ست" به معنی (صد) و "گیدی" به معنی "ماده گاو" که ترجمه مرکب آن "مالکین صد ماده گاو" میشود بعضی ها در گاومیشود کلمه "ستک" که درین اسم موجود است کلمه "ختک" را سراغ میدهند. بهر حال از روی ترجمه نام به اساسی که ذکر شد معلوم میشود که مردمان مالدار بودند و قراریکه "برتلو" و "راولسن" حدود مسکن آنها را معین کرده اند در یکی از دوره های تاریخ کهستانات مرکزی آریانا رهایشگاه آنها بود. از روی لباس شباهت زیادی به گنداری ها داشتند. حصه بالای بدن وران های خود را اکثراً برهنه
میگذاشتند. شمشیر کوتاه و راست استعمال میکردند و بند آنرا از شانه خویش میگذرانیدند.
اپاریتی ها:
اپاریتی ها قومی است که محتملاً در یکی از دامنه های جنوب سپین غر میزیست بعضی ها ایشان را با پاریتی های Pargetae بطلیموس مقایسه کرده اند. نام آنها کهستانی معنی دارد زیرا در "زند" و "سانسکریت" کوه به صورت "پوریو Pauru و "پاریوه Paruh" هم آمده اپاریتی ها در جنوب شرقی آریانا زندگانی داشتند. "بیلو" در کتاب نژادهای افغانستان ایشان را به استناد تذکار هرودوت در علاقه "پکتیا" قرار میدهد و این علاقه ایست که سمت جنوبی و شرقی افغانستان را تا سواحل رودسند در بر میگیرد "بیلو" در کتاب خویش اپاریتی ها را عبارت از "اپرید" یا "اپریدی" میداند و "افریدی" یکی از قبایل بزرگ و معروف پختون است. این تشخیص از روی فقه اللغه هم کاملاً مقرون به حقیقت است زیرا از کلمه "اپاریتی" به سهولت کلمه "اپریتی"، "اپریدی" "افریدی" ساخته میشود و محل اقامت موجودۀ آنها در قسمت های شرقی گندهارا نشان میدهد که ایشان اقلا از عصر هرودوت باینطرف در مسکن قدیم خویش مستقر و پا بر جا مانده اند.
دادیکی ها Dadicae یا تاجیک ها:
هرودوت محل اقامت ایشان را در پکتیکا قرار میدهد و ازین معلوم میشود که یکی از شعب پکتى ها "پختون ها" بودند و با گنداری ها باشندگان صفحات شرقی آریانا تماس و پیوستگی داشتند از "دادیک ها" به عنوان دادیک کس دیگر نام نبرده ولی استرابو از قومی به اسم "در دی"Derdae و بطلیموس بنام "دا رادر ی Darradraee یا "داراندى" تذکار داده اند و احتمال زیاد میرود که مقصد ازیک قوم باشد.
بطلیموس خاک مسکونه "دارا دری ها" را در شمال غرب "در انجیانا" بین آریا "ولایت هرات" و اراکوزیا "ولایت قندهار" قرار میدهد و میگوید در حصه که بطرف ف "آریا" افتاده "داراندی Darrandai " و در حصه که بطرف اراکوزی واقع شده "بکتریوا Bactrioi" بود و باش دارند و خاک بین آنها به "تا تا کنه Tatakenê" موسوم است "راولسن" در ضمیمه کتاب ۷ حصه اول جلد چهارم تاریخ هرودوت خود شرح داده میگوید: احتمال دارد که در عصر جغرافیه نگار یونانی مصری به این منطقه مهاجرت نموده باشند ولی خاک اصلی آنها بیشتر بطرف شرق در حدود غزنی و اطراف رود خانه آن بود و یا بکدام حصۀ دیگر دامنه های پار و پا میزوس مسکن داشتند و با گنداریها مجاور ودرتماس بودند.
این "دادیک ها" که مولفین یونانی و لاتینی از آنها یاد کرده اند از قبایل قدیم و از شاخه های آریائی این کشوراند که امروز بنام "تاجیک" یعنى به همان نام یاستانی خود در نقاط مختلف آریانا زندگانی میکنند و از قدیم ترین زمانه ها تا امروز باسایر قبایل مسکونه آریانا بکمال همرنگی و هم آهنگی زیست کرده اند.
اندرۀ برتلو میگوید که اسلحه "داد یک ها" شبیه به باختری ها داد یک ها یا تاجیک ها عبارت از همین مردمانی هستند که در زبان زند "آریانا" بیشتر مرکز ثقل آن صفحات جنوب کشور بود بنام داکیو Daqyou یاد شده اند یعنی کسانیکه بیشتر به زمین و کشت و زراعت علاقه داشتند. ملاحظه مینمائید که کلمۀ دهقان از همان کلمه "داکیو" بمیان آمده است. دهقان در قرون اول اسلامی بلند ترین عنوان نجابت و فضلیت بشمار میرفت.
الیناها: الیناها (نورستانی ها) قبیله مهم دیگر ویدی است که جنگ "ده ملک" آنها را معروف ساخته و با پکتها و دیگر قبایل معروف ویدی آریانا به تبلیغ "ویسوامیترا" ریشی دانشمند جبهه بهاراته را تقویت بخشیدند. قراریکه در ترجمه بعضی پارچه های سرود پیشتر دیده شده البناها غیر از جنگ "ده ملک" در دیگر مواردهم در سرودها اسم برده برده شده اند و پیوستگی آنها با پکتها و گنداری ها و دیگر قبایل چه از روی مسکن و چه از روی نصب العین ومفاد و چه از حیث " تذکرات سرود در عصر ویدی ثابت است.
الیناها یا نورستانی ها در گوشه شمال شرقی آریانا دره های صعب العبور و مرتفع هندوکش جنوبی را اشغال کرده و از همان زمانه های عصر ویدی که قبایل بیشتر بجاهای خود مستقر شده اند تا حال بجای خویش باقی مانده اند. الیناها چون در دره های خیلی دشوار گذار زندگانی داشته و دارند و قطعه مسکونه آنها از راه های بزرگ رفت و آمد کناره افتاده در مرور زمانه تماسشان با سایر قبایل بیش از بیش کم شده و از همین جهت است که ممیزات عرق وزبان و کولتور وعرف وعادات قدیم آریائی در میان آنها خوب تر محفوظ مانده و ازین جهت بعضی از مدققین ایشان و باشندگان شغنان و روشان و بعضی حصص دیگر بدخشان و پامیر را از روی عرق به صفت "هو موالپینوس" یعنی "آریائی های کوهی" یاد میکنند بعضیهای دیگر ایشان را در قطار "داردها Dards" می آرند و داردها از اقوام خیلی قدیم کشور ما بوده و در حاشیه شمال شرقی آریانا سکونت داشتند و هنوزهم در علاقه های دشوار گذار نورستان و چترال و داردستان زندگانی دارند. پلینی از ایشان بنام "دارد Daraae" صحبت کرده و غیر از "دادیک" هائی میباشند که احفاد آنها امروز بنام تاجیک موسوم اند.
بهر حال الیناها خون وممیزات آریائی را بوجه احسن محافظه کرده و مطالعه حیات وعرف و عادات و زبان آنها روشنی های بزرگی در تاریخ قدیم کشورما می اندازد و جا دارد که برای معرفی آنها و کولتور و مدنیت قدیم شان آثار جدا گانه و مستقلی نوشته و نشر شود. آنچه ما از کولتور و ثقافت آریائی خبر داریم و در جای معینش درین فصل خواهیم نگاشت آثارش بارز در میان احفاد این قبیلهٔ نامی دیده میشود.
واله "دو پوسن" فرانسوی اظهار میدارد که از روی بعضی علایم چنین معلوم میشود که "داردها" یا "داراداها Daradas" از زمان های خیلی قدیم از جای خود شور نخورده اند. زبان آنها خیلی قدیم است و بعضی کلماتی دران یافت میشود که شکل "ویدی" را محافظه کرده است. زبان ایشان را "گریرسن" زبان "پیساکا" نامیده و علت آن این است که شباهت زیاد بیکی از پراکریت هایی دارد که در کتب صرف و نحو هندی بنام "پیساکا" خوانده شده ولی بصورت عام تر زبان آنها نزد علماء بزبان "دارد یک" شهرت بیشتری یافته.
جنگ های دی ووداسا: قراریکه متذکر شدیم "دی ووداسا" که شاه جنگجوئی بود با قبایل مختلف آریائی محاربه نموده از ان جمله یکی سلسلۀ جنگ هائی است که یک دفعه با قبایل "داساDasas" و "پانیPani" و دفعۀ دیگر با قبایل "بریسایا Brisaya" و "پاراواتا Paravata" نموده وصحنه آن حوزۀ ارغنداب است. چون ازین جنگ هم هویت پاره قبایل جنوب غربی آریانا روشن میشود به ذکر آن می پردازیم و حتی المقدور بر هر قبیله ئی تبصره میکنیم صحنۀ این جنگ ها حوزۀ رود "سراسواتی Sarasvati" یعنی "هرویتی" اوستا منطقه الرخج اعراب و ارغنداب فعلی میباشد. نا گفته نماند که معمولاً (سرا سویتی) را رود سرسوتی تعبیر کرده و این جنگ را مانند محاربات ده ملک یا (ده پادشاه) به خاک پنجاب کنار رود مذکور می برند ولی بعضی های دیگر که "هیلبرنت Hillebrandt" پیشقدم آنها میباشد وجلد اول کمبریج هستری آف اندیا ( صفحۀ ۸۷) نظریۀ او را تذکار میدهد به این عقیده اند که (سراسوانی) عبارت از رود (هریویتی) است که قرار قانون که بین زبان (ویدی) و "اوستائی" موجود است "س" آن به "هـ" تبدیل شده است علاوه برین "هلبرانت" مذکور برای تحکیم نظریۀ خود نام های اقوامی را که در صحنه کارزار وجود داشتند بنامهائی تعبیر میکند که در ولایت اراکوزی و مجاور آن پسان ها بمیان آمده "چنانچه پاراوانا" سرود های "ویدی" را "پاروئیتی Paructae" میداند که بطلیموس در وادی ارغنداب قرار میدهد هکذا قبیلۀ "بریسایا" را به نام "برسنتس" حکمران ولایت "اری" مقایسه می نماید اگر چه کیمبر یج هستری آف اندیا بعد از ذکر مراتب فوق اساس این نظریه را ضعیف میشمارد برای ما تذکاران مهم و تجسس مزید در اطراف آن از ان مهمتر است زیرا یکی از واقعاتی را یاد دهانی میکند که صحنۀ آن در اطراف وادی ارغنداب قرار میگیرد و بر خلاف معمول که سرود ها با تذکار نام های کوبها - کرومو - گومانی - سوواستو رودبارهای جنوب شرقی آریانا را یاد دهانی میکند با تذ کار جنگ (دی ووداسا) با اقوامی که ذکر رفت حوضه (سراسوانی) از خلال سرودهای ویدی ظهور میکند. حالا که سخن به اینجا رسید میخواهم پیش ازینکه در اطراف این موضوع تتبعات دقیقی بعمل آید راجع به دو قبیله (بریسایا) و (پاراوانا) ملاحظات مختصر خود را بیان کنم.
یسایا ( بریڅی): قبیلۀ ( بریسایا) که جنگ آنها با شهزاده (دی ووداسا) در سرود های (ریگ وید) ذکر شده شده و (هلبرانت) صحنۀ جنگ ایشان را در اراکوزی قرار میدهد قبیله ایست که تا امروز نام و نشان آن در افسانه های محلی اراکوزی (ولایت قندهار) از بین نرفته است اسم قبیله از زمانه های سرودهای "ریگ وید" تا حال تغیر نکرده و عیناً یک چیز است که با رسم الخط پښتو صرف "س" آن از روی شکل تحریر به "څ" مبدل شده و او از همان صوت سابقه مانده چنانچه قبیلۀ مذکور امروز "بریڅی" یاد میشود. والف که بعد " از "س" و "ی" در کلمۀ "ریگ وید" دیده میشود از اختصاصت زبان سانسکریت "ویدی" است که در سانسکریت وسطی هم از بین نرفته و در پښتو طبیعی مراعات آن نشده و "بریسایا" "بریڅی" گردیده است. افسانه های محلی قندهار مسکن قبیلۀ "بریڅی" را در سواحل راست هلمند در "کلابس" "قلعۀ بست" قرار میدهد و از روی افسانه ای که جناب محمد گل خان نوری در کتاب ملی هېنداره جمع نموده اند معلوم میشود که آوازه جنگجو ئی عصر ویدی آنها دهن به دهن به گوش های مردمان موجوده هم اثر بخشیده چنانچه افسانۀ مذکور نقل میکند که شهزادۀ این قوم با یکعده رفقای خود از شهر بست بر آمده در "مغل کوت" هند سرزمین "گواریان" را از مغل ها به زور میگیرد طبیعی در افسانۀ موجوده که بر طبق روحیات محیط امروزی ترتیب یافته نام شهزاده و دیگر پهلوانان و محل وقوع کارزار وخریف آنها تغیر کرده وشکل عصری بخود گرفته است. نا گفته نماند که این رنگ و روغن نوکه افسانه مذکور را رنگ آمیزی کرده است هم بی جنبۀ حقیقت نیست زیرا قراریکه پایان تر ذکر خواهیم کرد شاخه از قبیلهٔ (بریڅی) در زمانه های مقارن عصر سلطان محمود غزنوی و یا بعدتر در عصر مغل ها به هند مهاجرت کرده و در نتیجه ما بین آنها و مغل ها زد و خوردی پیش شده است. بهر حال موضوع افسانه (فتح خان) (بریڅی ) را عجالتاً کنار گذاشته به تحقیق خویش در اطراف قبیله مذکور و نام آن ادامه میدهیم چنین مینماید که این قوم در موقعیکه آریائی ها از حوضه اکسوس به وادی های آریانا منتشر می شدند بین حوضۀ هیتومنت (هلمند ) وهروویتى (ارغنداب) مسکن گزیده و در وادی های دورود خانۀ مذکور به زراعت وحیات مالداری پرداخته باشند در موقعیکه مستر (G.P. Tate) راجع به تاریخ و توپوگرافی و خرابه ها و اقوام سیستان تحقیقات میکرد در صفحهٔ ۳۱5 جلد چهار اثر خود راجع به یک قبیلۀ افغان که آنرا "بریچ Barech" میخواند هم تحقیقات نموده مینویسد که "این قبیله" در منطقۀ چقنسور و دلتای هلمند مجاور (ناد علی) مسکن داشتند ولی حالا در وادی هلمند در نقاطی موسوم به (لندی بریڅی) و (پلالک) و غیره زندگانی میکنند ایشان از اینجا با (ثیرانی ها) به منطقۀ دیگری موسوم به شوراوک نقل مکان نمودند. بریڅی ها در علاقۀ خاش مضافات و لایت قندهار یافت میشوند. مردان این قبیله بیشتر زراعت پیشه اند. در شوراوک و هلمند هم بریڅی ها شتر وانی میکنند و از زمانه هائیکه تجارت بیشتر با بلوچستان ذریعه وانات عملی میشد حیوانات آنها در مقاومت و سخت سری معروف بود. در ١٨٨٧ - ١٨٨٦ در شوراوک بمن گفتند که بریڅی ها در زمانه های بسیار قدیم از طرف غرب در اینجا آمده اند. بریڅی ها در سلک لشکر ملی آزادخان افغان زیاد شامل بودند و مردانه میجنگیدند و با وجودیکه کاملا کوچی نیستند حیات شان بیشتر به تربیۀ حیوانات ورمه های بز و گوسفند بسته است."
پس از روی تشریحاتی که گذشت دیده میشود که بریخی قبیلۀ بزرگی است که در ابتداء در دو طرفۀ هلمند پراگنده شده و حیات دهقانی و مالداری را پیشه نموده بود و احتمالات زیاد دلالت میکند که این قبیله عبارت از همان قبیله (بریسایا) باشد که در زمان سرودهای (ریگ وید) در اراضی بین ارغنداب و هلمند می زیست و با مرور زمان عدۀ آنها زیاد شده و بیشتر در حوضۀ رودخانه های مذکور منتشر شده اند و بهمین منوال تا زمانۀ شکوه غزنویان در همان منطقه مانده و با ادامۀ حیات کوچی و مالداری در امتداد هلمند به نواحی زرنج پایتخت قدیم سیستان هم انتشار یافتند و چون اولادۀ چنگیز آن قطعه زیبار اویران و "باغ آسیا" یعنی سیستان را تیمور با خاک یکسان ساخت قبیلۀ مذکور که تا آنجاها انتشار یافته بود پس بطرف سرچشمۀ هلمند مراجعت کرده در حوالی قلعۀ بست و شوراوک وغیره متمرکز شدند ملتفت باید بود که عناصر این قبیله مانند بسا قبایل دیگر افغان در پنجاب هم وجود دارند و در آنجا به نام (ویرڅ) Varaich معروف شده اند بعضی افسانه ها رفتن ایشان را به هند به عصر سلطان محمود غزنوی نسبت میدهند و هیچ شبهه نیست که ایشان در فتوحات هند درسلک قشون سلطان شامل بوده باشند بعضیهای دیگر مهاجرت آنها را به هند معاصر سلطان جلال الدین فیروز شاه میدانند که اول در حصار Hissar متمرکز شده و 5 قرن قبل به (گوارا والا) Guyarawala نقل مکان دادند. و افسانۀ فتح خان بریڅی بکمال وضاحت جنگجوئی و مهاجرت ایشان را در هندو اشغال منطقۀ را به قوه دران قسمت بخوبی تصویر میکند.
طبیعی نسبت دادن قبیلۀ (بریڅی) به (بریسایا) عصر ر رنگ وید تا یکدرجه بعضی ها را به حیرت خواهد انداخت ولی باذکر مراتب فوق گمان میکنم زمینه برای حیرت کسان نماند زیرا این دو اسم اتفاقی از روی لهجه وصوت برابر نشده اند بلکه قراریکه ذکر رفت تحقیقات و انمود میکند که از عصر سرودهای ریننگ وید تا حال این قوم در همان منطقۀ خود مانده و شجاعت و سجایای مردانه آنها را تا امروز افسانه و داستان های ملی تصدیق میکند.