32

دوره خلفاء

از کتاب: تاریخ مختصر افغانستان (جلد ۱) ، فصل دوم ، بخش ظهور اسلام در افغانستان
23 August 1967

هنوز ربع قرن از طلوع اسلام نگذشته بود، و خلیفهٔ بزرگ حضرت عمر بر مسند خلافت  اسلامی مستقر بود،که لشکر جهان گیرو دلاور عرب، شاهنشاه کهن سال ساسانیان پارس را از پای درآورد و یزید گرد سوم آخرین شاه ساسانی بعد از نبرد جلولا (سنه ۱۶هجری) و جنگ نهاوند(سنه ٢۰هجری) بخراسان آمد و از خاقان ماوراء النهر امداد جست. ولی مساعدتی ندید.

خلیفۀ اسلام حضرت عمر، احنف بن قیس را به تعاقب یزد گرد گماشت،  و احنف سر زمین خراسان را بصلح گشاد. در ینوقت مرزبان حصص غربی افغانستان و غور در مرو ماهوی سوری بود، که بقول فردوسی و طبری حکمدار خرسان شمرده میشد . چون حکمدار عرب احنف،  یزدگرد را تعاقب کرد، و او در مرو به ماهوی سوری پنا برد. ماهوی که از تحکیم روابط یزدگرد با حکمداران ماورای آمویه میترسید، یزید گرد را بدست آسیابانی در مرو بکشت (٣۱ه= ۶۵۱ع) و حکمرانی خود را بقول فردوسی تا بلخ و هرات و بخارا وسعت داد،  و سپه سالار لشکر وی کرسیون بخارا بگرفت، و این خانوادۀ سوری مشهورترین دودمان های امرای محلی است.اما احنف ماهوی سوری را نیز از خراسان و مرو به ماورای جیحون عقب راند، و تا اواخر عمرش در چهار فرسنگی مروالرود بر یکحصه خراسان از طرف خلافت حکمداری میکرد ولی دودمان امرای سوری بشکست ماهوی از بین نرفت،  که بعد ازین هم ذکر شان مفصلا می آید.

از ظرف جنوب نیز لشکر فاتح عرب بقول البلاذری تا دروازهای خراسان طبسین (قلعۀ طبسی و قلعۀ کرین) رسیده بودند،  که بسر حد غربی کنونی گر مسیر افغانستان پیوسته اند،  و فرمانده این لشکر «عبدالله بن بدیل خزاعی » بود.

در اواخرعهد فاروقی سال ٢٢-٢٣هجری یکدسته لشکر عرب بقیادت عبدالله بن عاص بعد از فتح کرمان بر سجستان (سیستان) نیر حمله کردند،  مرزبان سیستان در شهر زرنگ (معرب آن زرنج) که مرکز سیستان بود تحصن جست. ولی چون لشکر اسلام تا حدود قندهار و هند (سند) پیش رفت،  بنابران مرزبان زرنگ صلح کرد،  و زرنگ بدست مسلمانان افتاد،  و لشکریکه از سیستان بسوی شرق پیش رفته بود،  دروادی ارغنداب با لشکر رتبیل سابق الذکر مصاف داد واو را کشت که البلاذری وسعت کشورش را بنام « هیاطله» تا هرات ذکرمیکند (٢۴ه = ۶٣٣ م) 


عهد عثمانی

(۲۵-۳۵هجری)

در عهد عثمانی بعد از سال (۲۵هجری) فتوحات اسلامی در خاک افغانستان پیش رفت،  وعبدالله بن عامر سردار لشکر عرب تا کابل رسید،  و آن شهر را محاصره کرد،  و بعد از جنگ شدید بتصرف آورد ولی مردم کابل بعد از رفتن لشکر عرب،  باز علم آزادی را افراختند،  و تا مدت پنج سال دیگر در تحت حکمداری شاهان محلی آزاد زیستند.

از طرف حضرت عثمان(رض) احنف بن قیس به مرو تا هرات،  و خبیب بن قرة الیر بوعی به بلخ وطخارستان،  وعبدالله بن عمیر لیثی در سیستان حکمران بودند،  که در تمام افغانستان بر خلاف لشکر عرب بغاوت بعمل آمد، ولی حکمران سیستان در کابل سرکشان را از بین برد،  و باز کابل را تسخیر کرد،  و مجاشع بن مسعود که حکمدار کرمان بود، باقبایل قفص(قبایل کوچ= کفچ و کوچی کنونی ) و بلوچ گرمسیر جنوب افغانستان در آویخت،  بعد از جنگهای خونین آنها را مطیع نمود(حدود ٢٩ه=۶۴٩ع) از طرف شمال نیز احنف بن قیس و همراهان او تا سال (٣٢ه=۶۵٢ع) تمام بلخ و طخارستان را تا سمنگان از شورشیان پاک کرد،  و مدتها در بلخ و مروالرود و گوزگانان و تالقان (ولایات شمالی افغانستان) جنگها هزار لشکر می جنگید،  در قصر احنف جنگی کرد،  و او را از بین برد،  و نیر خالد بن عبدالله هرات و بادغیس و غور و خراسان را در تصرف آورد،  و راذویه مرزبان بومی سرخس پناه خواست،  وبا احکمدار اسلامی هرات و بادغیس و فوشنج بعد از قبول جزیه و یک میلون درهم صلح کرد و هم در سال (٣٢هجری) قارن هراتی با چهل هزار نفر بر خلاف عرب قیام کرد ولی این شخص نیز از طرف حکمران عربی نشاپور عبدالله بن خازم بعد از جنگها شدید کوفته شد.

در حدود سال (٣۰ه=۶۵۰ع) از طرف خلیفه،  ربیع بن زیاد بسیستان آمد، و بعد از فتح پهره (فهرج) زالق (جالق) از هلمند گذشته و در (زوشت) سه میلی زرنج جنگ شدیدی کرد،  و اپرویز (یا ایران بن رستم ) مرزبان یا دهقان سیستان بمصالحت پیش آمد،  و زرنج را به مسلمانان سپرد،  ولی ربیع پیش رفته و تا سنارود و قرنین که آخور رخش رستم بود بتصرف آورد،  و هکذا تا خواش ( خاشرود) و بست رسید،  ولی سیستانیان تا وقتی خاضع بودند که ربیع در انجا بود،  دوسال بعد که از انجا برامد،  مردم سیستان باز شورش کردند،  و نایب ربیع را که در زرنج بود از انجا بیرون راندند،  بنابران از حضرت خلافت درین تاریکی از اصحاب برگزیده پیغمبر (ص ) که عبدالرحمن (رض) بن سمره نامداشت باحسن بصری و بسی از فقها  به زرنج فرستاده شد،  وی در سال ( ٣٣ه=۶۵٣ع) این شهر را محاصره کرد،  و مرزبان انجا اپرویز (ایران) اطاعت نمود،  و دو میلون درهم و دوهزار غلام نابالغ را قبول کرد،  عبدالرحمن بمددفقهای اسلامی به نشر اسلامی به نشر اسلام پرداخت، ولی در ینوقت خبر شهادت حضرت عثمان به سیستان رسید،  و عبدالرحمن از طرف خود امیربن احمر را در زرنج گذاشت،  و خود وی عازم بصره شد،  مردم سیستان بازارغیاب عبدالرحمن استفاده کرده بر امیر شوریدند،  و او را از آنجا راندند،  و بدینطور باز سیستانیان توانستند ربقۀ اطاعت حکام عربی را از گردن بگسلانند . 



عصر خلافت علی (رض)

(٣۵-۴۰هجری)

حضرت علی در خلافت خود ،  عبدالرحمن بن جروالطایی را به حکمداری سیستان فرستاد (سنه ٣۶ه-۶۵۶م) که این شخص در جنگی که با حسکه بن عتاب کرد کشته گردید،  و عبدالله بن عباس که والی بصره بود،  چهار هزار لشکر را بقیادت ربعی بن کاس عنبری،  بسر کوبی ابن غتاب فرستاد.

ربعی ابن عتاب را بشکت و سیستانرا گرفت ،  و بقیادت ثاغر بن دعور حارث بن مره تاقیقان (کلات کنونی بلوچ) پیش رفت.

بیست هزار قیقانی بشدت نبرد کردند،  و بعد از جنگهای خونین محاصره در حالیکه هزاران نفرشان در دست مسلمانان اسیر افتادند پراگنده شدند (سنه ٣٨ه ۶۵٨ع)

یک لشکر عرب در سنه ٣۶هجری بقیادت عبدالرحمن بن سمره از راه سیستان و وادی ارغنداب پیش رفته و کابل را گرفت،  در ین جنگ کابلشاه خودش شرکت داشت ولی اخیرا در مقابل لشکریان عرب تسلیم شده بود .

و همچنان ماهوی مرزبان مرو در عهد خلافت حضرت علی بکوفه رفت،  و اظهار اطاعت نمود . حضرت علی باوفرمانی داد: تا دهقانان و ده سالاران خراسان جزیه را  باو دهند، ولی خراسانیان شوریدند،  تا که جده بن هبیره مخزومی (مادرش ام هانی بنت ابوطالب) بسر کوبی ایشان آمد،  ولی این شخص نیز خراسان را فتح کرده نتوانست.