لنین و قیصر

از کتاب: دیوان علامه اقبال لاهوری ، قطعه

لنین

بسی گذشت که آدم درین سرای کهن 

مثال دانه ته سنگ آسیا بودست آسیا بودست

فریب زاری وافسون قیصری خورد است

اسیر حلقه ی دام کلیسیا بودست

غلام گرسنه دیدی که بردریدآخر

قمیص(۲)خواجه که رنگین زخون مابودست

شرارآتش جمهور کهنه سامان سوخت 

ردای پیر کلیسا قبای سلطان سوخت


قیصر

گناه عشوه وناز بتان چیست 

طواف اندر سرشت برهمن هست

دمادم نو خداوند ترا شد

که بیزار ازخدایان کهن  هست

زجور رهزنان کم کو کهرهرو

متاع خویش راخود راهزن هست

اگر تاج  کئی جمهور پوشد

همان هنگامه هادر انجمن هست

هوس اندر دل آدم نه میرد 

همان آتش میان مرزغن (۳)هست

عروس اقتدار سحر فن را

همان پیچاک زلف پرشکن هست

«نماند ناز شیرین بی خریدار

اگرخسرو نباشد کوهکن هست»